فیلم ۲۳ نفر، از مقاومت تا آزادی و رهایی
همینجا دو ایده شکل میگیرد. اینکه مفهوم آزادی و رهایی از یکدیگر تمییز داده میشود. اگر آزادی میخواهی میتوانی به فرانسه سفر کنی، ولی اگر رهایی میخواهی باید به زندان برگردی.
کد خبر :
۷۴۸۷۲
بازدید :
۳۲۲۸
بهناز شیربانی | «بیستوسه نفر» ماهها پیش نخستین بار در سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر به نمایش گذاشته شد؛ فیلمی روایتگر خاطرهای نهچندان دور در تاریخ جنگ ایران و عراق. خاطرهای تلخ برای بازماندگانش و غافلگیرکننده برای مخاطبانی که روایتی از ۲۳ نوجوان زمان جنگ را تصویرشده میدیدند؛ خاطرهای نزدیک که برای شنیدنش گوش لازم نیست، کافی است کمی با قلبمان روزگاری که بر آنها رفته است را لمس کنیم.
۲۳ نوجوان کمسنوسال که در میانههای جنگ به اسارت گرفته میشوند و حالا در جهانی دیگر فارغ از کودکانههایشان باید تصمیمی بزرگ بگیرند؛ تصمیمی که تماما رنگوبوی سیاست میدهد. تصمیم آنها تحمل شرایط سخت اسارت به جای آزادی در کشوری غیر از ایرانشان بود.
اما سوی دیگر این روایت هم مردی نشسته که سرگذشتش عجیب و باورنکردنی است. ملاصالح سرنوشت حیرتانگیزی دارد؛ مردی که در زمان شاه، جنگ و پس از آن در زندان بوده و تا پای چوبه دار رفت و معجزه او را به زندگی برگرداند و حالا در سالخوردگی از خاطراتش میگوید و حتی به آنها لبخند میزند. این دو روایت در کنار هم روایت فیلم را شکل داده است.
حکایت این ۲۳ نفر که یکی از میانشان بخت آخرت پوشید، همچنان شنیدنی است؛ چه آن زمان که مستندی دربارهشان ساخته شد و چه زمانی که تصمیم گرفته شد مهدی جعفری در مقام کارگردان و مجتبی فراورده به عنوان تهیهکننده همراه با بازیگرانی نوجوان خاطرات را تصویر کنند.
گفتگو با مهدی جعفری و مجتبی فرآورده فارغ از چگونگی تصویرکردن این خاطرات، بخش دیگری داشت. رهایی و آزادی در این فیلم بهخوبی از یکدیگر تمییز داده شده است. بحث از همینجا آغاز میشود و حول محور واقعیتهایی که درک شده و حقیقتهایی که گفته شد، ادامهدار شد. این گفتگو بازخوانی دیگری از بهتصویرکشیدن این خاطره و داستان است که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم.
فیلم «بیستوسه نفر» موضوع بدیعی دارد. بیشتر، ازاینرو که درباره جنگ صحبت میکند، اگرچه جنگ در آن نقش محوری ندارد. فیلم بیش از هر چیز، روی روابط انسانی و مقاومت تکیه میکند. مقاومت معنای بزرگی دارد و فیلم هم بر همین مفهوم استوار است. همین ویژگی باعث میشود بسیاری از مفاهیم جاری در فیلم اکنون هم تعمیمپذیر باشد. در فیلم، بچهها بدون اینکه خودشان بخواهند به مرور دید سیاسی پیدا میکنند؛ موضوعی که فیلمنامه هم به خوبی از عهدهاش برآمده است. این تعبیر فیلم که با مقاومت میتوان به آزادی و رهایی رسید، بسیار کلیدی و راهگشاست و میتواند موضوع خوبی برای شروع بحث باشد.
مهدی جعفری (کارگردان): موافقم، گذشته از مفهوم رهایی؛ قیمتی که برای آزادی پرداخته میشود هم بسیار مهم است.
فیلم «بیستوسه نفر» موضوع بدیعی دارد. بیشتر، ازاینرو که درباره جنگ صحبت میکند، اگرچه جنگ در آن نقش محوری ندارد. فیلم بیش از هر چیز، روی روابط انسانی و مقاومت تکیه میکند. مقاومت معنای بزرگی دارد و فیلم هم بر همین مفهوم استوار است. همین ویژگی باعث میشود بسیاری از مفاهیم جاری در فیلم اکنون هم تعمیمپذیر باشد. در فیلم، بچهها بدون اینکه خودشان بخواهند به مرور دید سیاسی پیدا میکنند؛ موضوعی که فیلمنامه هم به خوبی از عهدهاش برآمده است. این تعبیر فیلم که با مقاومت میتوان به آزادی و رهایی رسید، بسیار کلیدی و راهگشاست و میتواند موضوع خوبی برای شروع بحث باشد.
مهدی جعفری (کارگردان): موافقم، گذشته از مفهوم رهایی؛ قیمتی که برای آزادی پرداخته میشود هم بسیار مهم است.
بله. سربلند بیرونآمدن از این مقاومت، حس خوشایندی القا میکند. اما رهایی الزاما مسیر کوتاهمدتی نیست. گاهی مثل آنچه در فیلم میبینیم تا هشت سال باید صبر کرد. بچههایی که اسیر شدهاند، پیشنهاد سفر به فرانسه را رد میکنند. آنها فرانسه را برای رهایی انتخاب نمیکنند.
همینجا دو ایده شکل میگیرد. اینکه مفهوم آزادی و رهایی از یکدیگر تمییز داده میشود. اگر آزادی میخواهی میتوانی به فرانسه سفر کنی، ولی اگر رهایی میخواهی باید به زندان برگردی. درواقع این مفهوم شکل میگیرد که برای رسیدن به رهایی نباید به آزادی رسید؛ به عبارتی آزادی شرط کافی برای رهایی نیست.
جعفری: در ابتدای داستان ظاهرا اینطور بوده که بچهها آگاهی کافی از این معنا نداشتهاند و کمکم در طول مسیر سخت و فرساینده این پروژه تبلیغاتی به آن آگاهی لازم دست مییابند. اهمیتی هم ندارد. من اسمش را یکجور معرفت وجودی میگذارم.
هر شخصی در شرایط پیچیده بر سر دوراهی انتخاب قرار میگیرد. گاهی به حکم غریزه دست به انتخاب میزند و گاهی با آگاهی و شعور. با شما موافقم که مفهوم رهایی با آزادی متفاوت است و بچهها در این داستان به دنبال رهایی بودند.
مفهومی که میتواند رنگوبوی سیاسی به فیلم بدهد. اما نه سیاست به شکل رایجی که میشناسیم؛ بلکه به معنای مقاومت. گاهی این موضوع به ذهن میرسد که شاید بهتر بود اگر کمی جنبههای انسانی رفتار بچهها را پررنگتر میدیدیم. به نظر میرسد بچههایی با این سنوسال که در اسارت دست به اعتصاب میزنند قطعا مشکلات بزرگ و پیچیدهای داشتهاند. در صورتی که بروز رفتارهای کودکانه از آنها دور از انتظار نیست.
جعفری : البته صحنههایی هم برای بیان آنچه مدنظر شماست فیلمبرداری شد، اما در مرحله تدوین به لحاظ ریتم و ساختار ترجیح دادیم استفاده نکنیم. واقعیت این است که ما با یک جهان بزرگ و پیچیده در این داستان مواجه بودیم. یکی از ملاحظات ما در حین ساخت این فیلم نمایش هرچه واقعیتر قهرمانان داستان بود؛ برخلاف بسیاری از فیلمهای دفاع مقدس که عکس این موضوع رخ میدهد، سعی کردم در میزانسن و بازیها برخوردی واقعگرایانه داشته باشم. خوشبختانه در فاصله نمایشهای پراکنده فیلم تاکنون واکنشهای خوبی از سوی مخاطبان و منتقدان فیلم در تأیید باورپذیربودن ماجرا و بازیها دریافت کردهایم.
ما سعی کردیم بیننده با آدمهای فیلم ارتباط برقرار کند و با فیلم پیش بیاید. قطعا اگر «بیستوسه نفر» سریال بود، آنقدر زمان داشتیم که قدری بیشتر به زوایای شخصی و روحی آدمها بپردازیم. من مدتها قبل از ساخت این فیلم، مستندی از بیستوسه نفر ساخته بودم. مصاحبههایی که با این بیستوسه نفر داشتم برایم بسیار جالب بود. خاطرات بسیار عجیبی از آن سالها دارند.
طبعا آنها هم نمیتوانند تکتک روزهایی را که بهشان گذشته است روایت کنند. حتما قهرها و آشتیهای زیادی با هم داشتهاند؛ بسیار بیشتر از آنچه در فیلم میبینیم. حتی شاید از دست همدیگر دلخور هم شده باشند؛ هرچه که بوده، اما در نهایت با یکدیگر عهد کردند که یک روز تصمیم بزرگی بگیرند.
از سالهای نوجوانی تا امروز همواره ارتباطم را با دوستانی که برای کشورمان جنگیده و اسیر شدهاند حفظ کردهام. نکتهای که همیشه در تصویرکردن فیلمی درباره جنگ به دنبال آن بودم، پرداختن به روابط انسانی آدمها در شرایط دشوار جنگی بوده است. متأسفانه سینمای دفاع مقدس ما سالهاست که از نظر مضمون و ساختار کمی دچار تکرار شده است. به نظرم در این حوزه، قطعا جایگاه ادبیات دفاع مقدس با فاصله زیاد بالاتر از سینماست.
بنابراین مدتها زمان خواهد برد تا دستکم آدمهایی که در جنگ حضور داشتهاند در آثار سینمایی به شکل واقعیتری نشان داده شوند. طبعا در این میان کار فیلمسازانی که قصد دارند از دریچهای دیگر به سینمای جنگ نگاه کنند بسیار سخت خواهد بود و این مسیر سخت میسر نمیشود، مگر با همدلی یک گروه پرتوان و باانگیزه. اگر فیلم ما کمی از عهده این واقعگرایی برآمده و باورپذیر شده قطعا مدیون همکاری عوامل دلسوز و تلاش آنها بوده است.
همینجا از همراهی همه عوامل فیلم تشکر میکنم، بهخصوص از حمایت و پشتیبانی آقای فرآورده که قطعا یکی از خوششانسیهای ما در مسیر ساخت این فیلم بودند. اگرچه موضوعی که فیلم «بیستوسه نفر» به آن میپردازد از مقوله دفاع مقدس است، اما درعینحال شاید به نوعی یک نگاه سیاسی هم در متن و زیرمتن آن موجود باشد. با اینکه سیاست از علاقهمندیهای من نیست و دوست داشتم بیشتر جنبههای انسانی قصه را دنبال کنم، اما گریز از لایههای سیاسی داستان نشدنی بود، چراکه اصل داستان در یک پسزمینه کاملا سیاسی میگذشت.
اساسا سیاست و جنگ همزاد یکدیگرند و بعید است که بشود آنها را از یکدیگر جدا کرد. ۲۳ نفر نوجوان با انگیزههای ملی و مذهبی برای دفاع از خاکشان به جنگ میروند و کمی بعد اسیر میشوند، اما طولی نمیکشد که خودشان را در موقعیتی کاملا سیاسی پیدا میکنند. آنها به قول ملاصالح قاری در دل دشمن تبدیل به سفرای سیاسی ایران شده بودند و باید تصمیم میگرفتند در کدام زمین بازی کنند.
پرداختن به قصه پرماجرا و جالب صالح، در خلال روایت برشی از زندگی بیستوسه نفر هم، به نظرم سخت بود.
جعفری: خیلی... دوست داشتم قصه زندگی صالح هم سهمی در این فیلم داشته باشد و البته سهمی کاملا مرتبط با داستان اصلی. صالح از جمله انسانهای خاص تاریخ معاصر ماست.
ایشان در سه دوره متهم و به اعدام محکوم شده بود. در دوران قبل از انقلاب فعالیت سیاسی و مذهبی داشته و زندانهای طولانیمدت را کشیده است، در دوره جنگ اسیر شده و تا پای مرگ رفته و بعد از بازگشت به ایران هم در اثر یک سوءتفاهم به جاسوسی محکوم و حکم اعدامش صادر شده بود. به نظرم زندگی صالح به خودی خود جنبههای سینمایی جذابی دارد.
ظاهرا تا مدتها بعد از آزادی وی و روشنشدن حکم قضائی او، منعی برای پرداختن به ماجرای زندگیاش وجود داشت ولی بعدها به لطف سیدعلیاکبر ابوترابی، پدر معنوی آزادگان و شهادت عده زیادی از همراهان و همبندان صالح، از او رفع اتهام میشود. وقتی در سال ۸۵ مستند ۲۳ نفر را میساختم این امکان بهوجود آمد تا با جزئیات بیشتری به زندگی صالح بپردازم و در طول پژوهش و ساخت آن مجموعه، به گواهی ۲۳ نفر تصویر متفاوت و تازهای از او در حافظه تاریخی ما ثبت شد.
طوری که بعد از تماشای آن مستند برخی از افرادی که در جریان پخش فیلمِ جلسه ملاقات با صدام به صالح قاری مشکوک شده بودند، متوجه واقعیت تلخ پشت صحنه آن جلسه شده و از تصور اشتباهی که درباره این مرد بزرگ داشتند، پشیمان شدند. از حبیب احمدزاده عزیز ممنونم که حمایتش در ساخت و پخش این مستند باعث شد تا این رفع سوءتفاهم در سطح گستردهتری در ایران صورت گیرد.
بنابراین اصرار داشتم در فیلم «بیستوسه نفر» هم کمی از صالح گفته شود. پرداختن به زندگی او به عنوان یک قصه فرعی در این فیلم کار آسانی نبود چراکه باید مراقب میبودیم که روایت ما دوپاره نشود و تماشاگر در پایان با هر دو قهرمان یعنی گروه ۲۳ نفر و صالح قاری همدلی کرده و آنها را تحسین کند.
آقای فرآورده درباره شخصیتپردازی این بیستوسه نفر صحبت کنیم. از ابتدا نگاه شما به این قصه چطور بود؟
مجتبی فرآورده (تهیهکننده): در اینباره یعنی جزئیات رابطه بچهها در فیلم، باید بگویم برخی از موقعیتها در سینما آنطور که در صحبتها و تئوریها جذاب به نظر میآیند، در تصویر سینمایی خیلی باورپذیر از آب در نمیآید.
نمیدانم این مشکل عقبه فرهنگی دارد یا موضوع دیگری در آن دخیل است! در حقیقت در سینماییکردن برخی «آن»ها نمیتوان ظرافتهای لازم را اعمال کرد. این موضوع مدتها ذهنم را مشغول کرده بود. نمیدانم این چیست که حرفش را خوب میزنیم و خوب هم تحلیل میکنیم، اما در اجرا همه چیز، آنطور که باید، درست کنار هم نمینشیند. قطعا این موضوع پاشنه آشیل بسیاری از فیلمهاست.
جعفری: نکته دیگری هم هست. اینکه ما خواسته یا ناخواسته با یک مسئله و چالش در فرامتن این قصه روبهرو بودیم. یادمان باشد این قصه اقتباس از واقعیت است و ما با شخصیتهای زندهای روبهرو هستیم که آن شرایط را تجربه کردهاند. هر کدام از این بیستوسه نفر حق اعتراض به اینکه واقعیت را قلب کردهایم، داشتند.
هر کدام از آنها در نگارش قصه بیستوسه نفر همکاری خوبی با ما داشتند و به ما اعتماد کردند و البته قرار نبود چیزی خلاف واقعیت در داستان وارد کنیم. با خودمان قرار گذاشته بودیم که واقعیت را مخدوش نکنیم و این پازل را طوری کنار هم چیدیم که برای مخاطب هم جذاب باشد. اتفاقا زمانی که با آنها مصاحبه میکردم، دنبال ریز اتفاقات در اردوگاه بودم. اینکه چقدر با هم اختلاف نظر داشتند.
چه دیالوگهایی بینشان ردوبدل میشد؟ هیچکدام هم خبر نداشتند که دیگری درباره چه موضوعی با ما صحبت کرده است. قطعا چیدن این صحبتها کنار هم و رسیدن به یک ساختار مستحکم برایم جذاب بود. با اینکه به عنوان فیلمساز در برگردانِ سینمایی این حق را داشتم که روایت و برداشت کاملا شخصی خودم را داشته باشم، اما همچنان وفاداربودن به «واقعیت» برایم یک اصلِ مهمتر بود.
ما در مرزِ باریک و خطرناکی راه میرفتیم، اینکه اقتباس چگونه انجام شود که هم به «واقعیت» آسیب نزنیم و هم جذابیت سینمایی اثر حفظ شود.
در واقع پرسش این است که این آدمها در چنین لحظات پرتنش و سختی، چقدر ترسیده یا حتی دچار تردید شده بودند.
جعفری: بله اینها هم انسان هستند. طبعا میتوانستند ترسیده یا خودشان را باخته باشند. یکی از موضوعاتی که در ساخت این فیلم ذهن ما را سخت مشغول کرده بود، این بود که چطور این فیلم را بسازیم که سخنرانی نکرده باشیم؟ داستانی که باید روایت میشد به خودی خود غیرقابل باور بود.
قطعا اقتباس از این ماجرا هم کار آسانی نبود. دست و پای ما از چند جهت بسته بود. یکی از مسائل مهم در ساخت فیلم این بود که، چون درباره واقعیت بیستوسه نفر فیلم میسازیم باید همگی آنها از قصه رضایت قلبی داشته باشند. این وظیفه اخلاقی ما بود.
قطعا جلب رضایت تکتک ۲۳ نفر و در واقع ۲۴ نفر، کار آسانی نبود. در چنین شرایطی، بهاصطلاح زیادکردن نمک و فلفل برخی جزئیات داستان هم کار را سختتر میکرد. قطعا چیزهایی به داستان اضافه کردیم یا از آن کاستیم، اما دخل و تصرف در بخش اعظم داستان امکانپذیر نبود.
دوست داشتم در برخی جاها اتفاقاتی را اضافه کنم بیشتر از آنچه اکنون میبینید یا اینکه چطور دیالوگنویسی کنیم که لحن آدمها شعاری نشود و در عین حال به واقعیت آنها هم وفادار بمانیم؟ بعد میدیدم اصلا آدمهای آن دوره کمی شعاری زندگی میکردند، لحن و ادبیات مقاومت میطلبد که حماسی و شعاری باشد، اما در سینما نمیشود به بهانه پایبندی به واقعیت آن لحن شعاری را تماما حفظ کرد. وقتی تحت تأثیر واقعهای مثل جنگ هستیم، همه وقایع شکل دیگری پیدا میکند. اگر دیالوگها جور دیگری نوشته میشد، ممکن بود همهچیز غیرواقعی جلوه کند.
باید تعادل خاصی را رعایت میکردیم، نه شعار میدادیم و نه از اصل جنس آن آدمها غافل میشدیم طوری که تماشاگر جوان امروزی، هم آدمهای این فیلم را باور کند و با موضوع آن ارتباط بگیرد و هم با یک مشت آدم واقعی و مستند مربوط به همان دوران طرف باشد.
قطعا از این زاویه میتوان به شکل دیگری به موضوع نگاه کرد. باید به «واقعیت» وفادار بود؛ بهایندلیل که نوجوانان، آن سالها را تجربه کردهاند. جایی که قرار است بین «واقعیت» و «حقیقت» یکی را انتخاب کنیم، سعی میکنیم «واقعیت» را انتخاب کنیم.
«حقیقت» چیزی است که وجود داشته و «واقعیت» چیزی است که باور میکنیم. این موضوع، در فیلم بهخوبی دیده میشود. به نظرم اگر همه این بیستوسه نفر در قید حیات نبودند، رسیدن به کنه قضیه سختتر میشد. گاهی هویتسازیهایی صورت میگیرد که «واقعیت» و «حقیقت» را مخدوش میکند. با همه این مسائل، قطعا بیستوسه نفر در بیان داستانش موفق بوده است.
جعفری: این فیلم، فاصله زیادی از حقیقت ندارد. تحقیقات من برای نگارش این قصه زیاد بود و این شانس را داشتم که پیش از فیلم سینمایی، مستند آن را بسازم. بعد از سالها نوشتن و بازنویسی فیلمنامه، خودم هم در این قصه به دنبال «حقیقت» و «واقعیت» بودم. هنوز هم وقتی خوب فکر میکنیم، به یاد میآوریم که در سالهای اولیه جنگ، برخی نوجوانان با اصرار و پافشاری خودشان راهی میدان جنگ میشدند.
به طور مثال حاج قاسم سلیمانی که خودشان فرمانده مستقیم تعدادی از همین بچههای کرمان بودهاند، چند تا از بچههای بیستوسه نفر را از میانه مسیر برگردانده بودند؛ اما بسیاری از آنها به اشکال و ترفندهای مختلف، مجددا خودشان را به جبهه رسانده بودند؛ بنابراین هیچکس نمیتواند منکر این ماجرا شود که تعدادی از رزمندگان ما در جنگ، نوجوانان بودند.
بسیاری از آنها حتی به جبههرفتن هم قانع نمیشدند و هدف غایی آنها رسیدن به شب عملیات و جانفشانی برای آزادی وطنشان بود.
بله؛ اینها واقعیت است.
جعفری: واقعیت است؛ اما به نظر من بخشی از آن هم حقیقت کتمانناپذیر است. حقایقی که در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت شده است.
بله؛ اینها واقعیت است.
جعفری: واقعیت است؛ اما به نظر من بخشی از آن هم حقیقت کتمانناپذیر است. حقایقی که در تاریخ دفاع مقدس ما ثبت شده است.
بخشی دیگر از این موضوع البته به پیش از راهیشدن نوجوانان به جبهه برمیگردد. به نظرم این موضوع، بخش ناگفتهای از «بیستوسه نفر» است.
جعفری: نمیگویم تعمدا به آن نپرداختیم؛ بلکه حس کردیم این بخش، موضوع درام ما نیست. در واقع این بخش پیشزمینه درامی است که شکل گرفته. ساخت این فیلم سالها ذهن من را مشغول کرده بود. در واقع قصد من این بود که با تصویرکردن این قصه، نشان بدهیم نوجوانان در جنگ چه میکردند و چرا سر از جبههها درآوردند؟
موقعیت و متن جنگ چه بود که باعث میشد نوجوان و کهنسال برای نبرد با دشمن بشتابند؟ این بچهها از چه جنسی بودند؟ جالب است که اگر همین الان پای صحبت برخی از این بیستوسه نفر بنشینید، خودشان هم معتقدند که جنگ جای نوجوانان نیست؛ اما مگر میشود به همین راحتی شرایط آن دوران را توضیح داد یا برای آن نوجوانان حکم صادر کرد؟! این موضوعی است که پرداختن به آن نیاز به توجه خاص به شرایط و امکانات آن دوران را دارد.
وقتی الان با این بیستوسه نفر صحبت میکنید، از اینکه در آن زمان اردوگاه را به جای رفتن به فرانسه انتخاب کردند، چه نظری دارند؟
جعفری: قطعا ته دل برخی از آنها این بوده که زودتر آزاد شوند؛ اما همگی در این تصمیم مشترک بودند که با رفتن به پاریس احساس آزادی به آنها دست نمیدهد و به قول شما رهایی آنها در بازگشت افتخارآمیز به خاک کشورشان بوده و نه آزادی و البته آنهم در زمانی نامعلوم.
به نظرم این «حقیقت» ماجرا است. همان بچهای که الان بزرگ شده، آن زمان قدرت تحلیل نداشت. من هم معتقدم بهترین تصمیم را گرفتند که اردوگاه را به جای رفتن به پاریس انتخاب کردند. کماکان بحث مقاومت، هنوز جای خودش را دارد.
اینجا بحث «حقیقت» مطرح میشود. اینکه هر «حقیقت»ی خوشایند ما نیست؛ اما وجود دارد. معتقدم «بیستوسه نفر» واقعی ساخته شده است و برای اینکه به «حقیقت» وفادار باشیم، لازم است که «واقعیت»های بشری را نشان بدهیم. در غیراینصورت نمیتوانیم از «حقیقت» دفاع کنیم.
جعفری: منکر این ماجرا نیستم که پرداختن به «واقعیت»های محض گاهی ما را از حقیقت امور غافل میکند. بله، هرچه از سالهای جنگ فاصله گرفتهایم، برعکس بازگویی برخی حقایق سختتر شده است. از آن طرف هم نمایش برخی حقایق رخداده برای آدمهای امروز باورناپذیرتر شده است. نمیخواهم نوستالژیک صحبت کنم؛ اما همه میدانیم ارزشهایی وجود داشته و البته دوران ارزشسازی هم وجود داشته که آن را دوران دفاع مقدس مینامیم.
خارج از شعارهای مرسوم؛ ولی حقیقت امر این است که قاطبه این آدمها طوری که من از نزدیک ایشان را شناختهام، فرازمینی بودند. دقیقا به همان شکلی که مرحوم مرتضی آوینی سعی کرد با متریال مستند محض ترسیمشان کند. با فاصلهگرفتن از آن زمان، شمایل برخی چیزها تغییر پیدا کرده است؛ ولی اگر به اسناد و مدارک ادبی و تصویری مراجعه کنیم، با همین حقایق مواجه خواهیم شد.
آقای فرآورده نظر شما درباره بازنمایی «حقیقت» و «واقعیت» در قصهای که از آن صحبت میکنیم، چیست؟
فرآورده: سالهای متمادی است که بحث «حقیقت» و «واقعیت» جریان دارد. اینکه «واقعیت» با موجود انسانی سروکار دارد و «حقیقت» با جهانبینی آدمها مرتبط است. وقتی از بیستوسه نفر نوجوان صحبت میکنیم و تصمیم آنها برای رفتن به جبهه، حتما به این موضوع هم واقف هستیم که آنها براساس فضای حاکم بر جامعه به این حرکت تشویق شدند.
«واقعیت» و «حقیقت» هم همین بوده است، اما اینجا یک، اما وجود دارد؛ امایی که در بطن موضوع نهفته است. امیرالمؤمنین یک جمله زیبا دارد که: شرایط آدمها را تغییر نمیدهد، «شرایط ذات آدمها را بروز میدهد.» این جمله بسیار زیبایی است.
من هم به این موضوع عمیقا معتقدم. نمیتوانیم بگوییم در شرایط جنگی شخص ترسش را بروز میدهد یا شجاعتش را. در آن دوران افراد دیگری هم بودند که تمام آن شعارها و فضای ملتهب جنگ و تبلیغات جبهه متحول و تحریکشان نکرد و گونهای در خانهها خزیدند که گویی اتفاقی نیفتاده و گروهی سر از پا نشناخته راهی جبههها شدند، هر دو گروه در یک مقطع زمانی زیست میکردند و تابع یک شرایط بودند و یک حقیقت بر هر دو گروه حاکم بود، اما هر کدام بر اساس جهانبینی و شاکله خود رفتار منحصر به خود را بروز دادند، گروهی راهی جبهه شدند و گروهی واماندند. نخستین دیداری را که با این بیستوسه نفر داشتم از یاد نمیبرم.
آنها را در مشهد ملاقات کردم. به خودشان هم گفتم برای من خیلی اهمیتی ندارد که الان چه هستید و چه میکنید، شما در یک زمان و تاریخی رفتاری از خودتان بروز دادید که قابل تحسین است. قطعا خیلی به این فکر نمیکنم که این رفتار از سر ترس بود یا از سر اجبار. ماحصل این رفتار این بوده که دوران اسارت را با عزت پذیرفتید و به آزادی با ذلت تن ندادید. برای همین تصمیم، من مقابل همه شما تعظیم میکنم. همین موضوع برای من اصل بود.
طبعا هر کدام از آنها به مرور که رشد کرده و با «واقعیت»هایی روبهرو شده است، میتواند جهانبینی متفاوتی هم پیدا کرده باشد. ولی «واقعیت» این است که آنها سالها پیش تصمیم بزرگی گرفتند. به نظرم میتوان به جهانبینی توجه ویژهتری داشت. در درامنویسی هم باید به این موضوع دقت کرد. غربیها که تکلیفشان روشن است، آنها سکولار هستند و با واحد انسانی رفتار مشخصی دارند.
اما در کشور ما این جهانبینی به شکل دیگری بروز و ظهور مییابد. قطعا نوجوان و جوان ویژگیهای رفتاری خاص خودش را دارد. همه جوانها در فضای بلبشو و شلوغ تحریک میشوند. درست مثل روزهایی که مدتی قبل پشت سر گذاشتیم. عدهای به موافقان و برخی دیگر به مخالفان میپیوندند.
ذاتی وجود دارد که آدمها را متوسل به انتخاب میکند. این انتخاب در بسیاری از آدمها بدون نیت قبلی شکل میگیرد. خیلی ساده، با موضوعی برخورد میکند و همین انتخاب به مرور از او آدم عجیب و غریبی میسازد. خاطرم هست همان زمان جنگ در محله ما جوانی بود که کار خلاف از او زیاد سر میزد. به مرور به سمت بچههای انقلابی گرایش پیدا کرد. نه به این دلیل که انقلابی شده بود، بلکه از اینرو که احساس میکرد باید از آنها دفاع کرد. به مرور خلاف را کنار گذاشت و در نهایت هم شهید شد.
واقعیت این است که خیلی نمیتوانیم راحت حکم صادر کنیم. بالاخره آدمها تحت مدیریت و ولایت خالقی هستند که سرنوشت آدمیان را مشخص میکند. چیزهایی در تحول آدمها دخیل است که در واقع ریشه آن را نمیتوان بهراحتی متوجه شد. بیستوسه نفر نوجوان در برهه زمانی مأموریتی داشتهاند که درست انجام دادهاند.
در نمایشهای محدودی که در جشنواره فیلم فجر و بعد از آن داشتیم، واکنشهای جالبی از سمت مخاطبان فیلم گرفتیم. مردم بهراحتی رفتار این بچهها را هضم میکنند. اکثر مخاطبان فیلم، رفتار و حرکت بچهها را پذیرفتند و آن را رفتاری از سر آگاهی و شعور ارزیابی کردند. به نظرم «حقیقت»ی که از آن حرف میزنیم منوط به جهانبینیای است که در مقاطع مختلف بروز و ظهور مییابد.
قطعا هویت و ماهیت کمی دستخوش تغییر میشود، مضاف بر اینکه جهانبینی ما در دریافتمان از «حقیقت» تغییر میکند. ما بخش ماقبل حرکت بچهها به سمت جبهه را در فیلم نداریم. به نظرم خیلی هم اشکالی در ندیدن آن نیست. مهم این است که در این برهه زمانی چرا چنین انتخابی میکنند؟ این موضوعی است که خودم همچنان از آن حیرت میکنم. چطور میشود به بیستوسه نوجوان اسیر پیشنهاد رفتن به پاریس را داد و آنها در آن شرایط نپذیرند.
نکته جالب توجه فیلم هم همین است که در چنین شرایطی اتفاقا بچهها برای بازگشت به اردوگاه میجنگند. آنجا بخش مهمی از روایت فیلم رقم میخورد. اگرچه ما نمیدانیم چطور این تصمیم را میگیرند، اما به هر جهت تصمیم همگی آنها بوده است. این ربطی به «حقیقت» و «واقعیت» ندارد. دقیقا به صحبتهای اولیه برمیگردیم یعنی اینکه آنها به دنبال رهایی حرکت میکنند و از آزادی میگذرند. با این رویکرد که آدمها را انتخابشان میسازد. تصمیم این بچهها هم درست است.
فرآورده: دقیقا به همین دلیل است که به این بیستوسه نفر میگویم تا کمر مقابل شما در سنی که این تصمیم را گرفتید، خم میشوم. واقعا نمیدانم چرا این انتخاب را داشتید، اما مهم انتخاب شماست. این انتخاب خیلی قیمت داشت.
نکته دیگری که بد نیست دربارهاش صحبت کنیم، روایت قصهای است که تا پیش از این کمتر کسی از آن خبر داشت. این فیلم در نخستین اکرانش در جشنواره فیلم فجر بسیار مورد اقبال مخاطبان قرار گرفت و بیش از هر چیز، مخاطبانش را با قصهای از تاریخ معاصر آشنا کرد. فیلم گروهی را به آنها شناساند که تا پیش از آن کمتر دیده یا شنیده بودند. مردم شکل تصویری این قصه را در سینما دیدند و برای عموم جذابیت داشت.
فرآورده: به نظرم فقط در این شرایط بود که میشد چنین فیلمی ساخت. سالها پیش که سینمای جنگ ما حال و هوای دیگری داشت، فیلمهایی از «جنس بیستوسه نفر» محلی از اعراب نداشت چراکه بالاخره در این فیلمها حقیقت تلخی نهفته است.
۰