تیر به خودی در مستند "شورش علیه سازندگی"
به همین دلیل شاید فیلم محافظه کار به نظر برسد، اما هر چه هست حرکتی است برای ایجاد فضای گفت وگو بین موافقان و مخالفان ایده های دولت سازندگی. ما نیاز داریم درباره ی تاریخ بعد انقلاب راحت حرف بزنیم و آن را نقد کنیم.
کد خبر :
۷۴۹۵۱
بازدید :
۲۲۷۲
کریم نیکونظر | «شورش علیه سازندگی» مستندی است درباره ی یک تصمیم مهم اقتصادی که هم تبعات اجتماعی داشت هم تبعات سیاسی و امنیتی؛ چیزی شبیه ماجرای بالا بردن قیمت بنزین که همین چند هفته ی پیش کمکم به یک مسئله ی امنیتی بدل شد.
ریشه های مشترک دو واقعه در دو زمان مختلف کم وبیش شبیه هماند و خشم و خشونتی هم که از آن پدید آمده شباهتهایی به هم دارد. به همین دلیل و در نگاه اول، «شورش علیه سازندگی» انگار یکجور تاریخ را بازنمایی میکند و البته نشانمان میدهد که چطور همیشه به این تاریخ بی اعتنایی میشود.
فیلم با رحلت امام خمینی (ره) و ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی شروع میشود و کم کم نشان میدهد که دولتِ بعد جنگ چطور تصمیم میگیرد ایده هایی برای ایجاد رفاه مردم اجرایی کند. ظاهرا در شروعِ پروژهی بازسازی و سازندگی، شاخصهای اقتصادی بهتر میشود و بهنظر میرسد توسعه ی ایران بعد یک دهه تأخیر شروع شده است.
اما این روند خیلی زود به دلایل مختلف به ضد خودش بدل میشود؛ آنچه در نهایت اجرایی میشود گریبان مسئولین و مجریان را میگیرد و شورشهایی که در مناطق فقیرنشین و حاشیه ای شهری مثل مشهد و بعد در تهران اتفاق میافتد، نهتنها روند ایدهی تعدیل اقتصادی را برای رسیدن به «بازار آزاد» کند میکند که خیلی زود خودِ آن مانع اصلی اجرای اصول اش میشود و همه چیز به حالت قبل برمیگردد.
انتخاب نام «شورش علیه سازندگی» درواقع ارجاعی هوشمندانه است به اقدام هاشمی رفسنجانی در قبال ایده ای که خودش مایل به اجرایاش بود، اما ناچار شد علیه دولت خودش عمل کند. هوشمندی فیلم این است که از یک شورش اجتماعی به شورشی شخصیتر میرسد.
اما «شورش علیه سازندگی» فرمی شبیه مقاله دارد؛ منظورم از مقاله ارجاع به کلمه ی Article است تا Essay؛ مقاله تلاش میکند خیلی جدی و رسمی، عوامل شکلگیری را مرور کند، بسیار مستند باشد، پدیده ی مورد نظرش را با گفته ها و نظرات کارشناسان کامل کند و در نهایت نویسنده/ فیلمساز تماشاگر را به نتیجه ی دلخواهش برساند.
اما «شورش علیه سازندگی» فرمی شبیه مقاله دارد؛ منظورم از مقاله ارجاع به کلمه ی Article است تا Essay؛ مقاله تلاش میکند خیلی جدی و رسمی، عوامل شکلگیری را مرور کند، بسیار مستند باشد، پدیده ی مورد نظرش را با گفته ها و نظرات کارشناسان کامل کند و در نهایت نویسنده/ فیلمساز تماشاگر را به نتیجه ی دلخواهش برساند.
اینجا مقاله نویس اگرچه تلاش میکند ابعاد موضوع را برای تماشاگر روشن کند، اما بیشتر با اقناع او سروکار دارد؛ بنابراین وقتی با فیلمی مثل «شورش علیه سازندگی» روبه روییم بیشتر از اینکه با اطلاعات دستاول مواجه شویم با فرآیند اقناعسازی طرفیم، اینکه فیلمساز چطور میتواند در مقالهای که طراحی کرده و اجزایی که چیده ما را به هدف مورد نظرش برساند.
فیلمی مثل «شورش علیه سازندگی» به ظاهر گزارش میکند، اما در واقع در حال شرح یک ایده ی مشخص است، اینکه چطور آزمون و خطای رئیس جمهور وقت به جامعه آسیب زد و خود او از ایده اش دست کشید.
فیلم مصطفی شوقی دو مشکل اساسی دارد؛ اول اینکه کمبود و عدم دسترسی به منابع، تصاویر و سندها فیلم را از نمایش موقعیتهای کمتردیدهشده و البته تأثیرگذار تهی کرده. اینجا جز چند عکس چیزی از درگیریهای مشهد و اسلامشهر دیده نمیشود و نبود تصویر و صدا حفره های عمیقی را در خود فیلم ایجاد کرده؛ این دو واقعه قلب تپنده ی فیلم است و نقاط اوج آن و صِرف گفتوگو یا خاطره گویی درباره ی آن نمیتواند این خلأ را پر کند.
این فقر تصویر و صدا به ظاهر با ساخت انیمیشن جبران شده، اما مشکل این است که هیچکدام از آنها تأثیر عمیق حسی روی تماشاگر نمیگذارد. بود و نبود این بازسازیها، چندان اهمیت ندارند و به همین دلیل هم فیلم انگار درست در نقطه ی عطف دستاش خالی مانده است.
اما مشکل دوم ارتباط ارگانیک و منطقی بین بخشهاست. اینکه تبعات تصمیم رئیس جمهور و دولت سازندگی موجب بحران میشود، ایده ای است که فیلمساز باید آن را درون جامعه نمایش میداد نه اینکه آن را به طور بدیهی نتیجه ی عملکرد و تصمیم دولت قلمداد میکرد.
بگذارید مثال بزنم؛ فیلم میگوید حمله ی لودرهای شهرداری مشهد به یک محله برای تخریب خانه های غیرمجاز باعث مرگ یک کودک و مادرش میشود و این آغازگر شورشی است که شهر را دربرمیگیرد و کار به برکناری استاندار میکشد و با این اتفاقها اولین نشانه های عمومی نارضایتی مردم از تعدیل اقتصادی آشکار میشود.
مشکل اینجاست که این عمل به طور بدیهی با تعدیل اقتصادی مرتبط شده و شورش مردم فقیر را ناشی از روندی میداند که دولت بعد جنگ شروع کرده. این فرض ممکن است صحیح و علمی باشد، اما در فیلم ما با روندی دراماتیک و علی و معلومی طرفیم و صِرف ادعا درباره ی این ارتباط کافی نیست، کافی نیست، چون خود مرگها به قدری دردناک است که میتواند هر محله و شهری را دستخوش آشوب کند؛ بنابراین بیشتر از آنکه مرگها نتیجه ی تعدیل اقتصادی باشند آن حاشیه نشینی است که میتواند معلول تصمیم اقتصادی دولت فرض شود و این حاشیه نشینی در سرای امام رضا (ع) و در نزدیکی مرقد ایشان، دراماتیکتر از هر حادثهای است.
اینکه مردم از کدام نقاط به اینجا آمدهاند، چرا در خانه های کاهگلی زندگی میکردهاند، کاروکاسبیشان چه بوده و از چه زمانی این محله شکل گرفته بیشتر از هر چیز با اعمال سیاستهای افزایش قیمت هماهنگ است.
اما فیلمساز بیشتر محو ایدهی مرکزی مقاله اش شده و به جای توجه به جزئیات و ریزه کاریها، بیشتر در حال توضیح سیاستگذاریهاست، شاید، چون ترجیح میدهد از جایگاه یک تحلیلگر سیاسی اجتماعی به موضوع نگاه کند و دوربین را کنار دولت قرار دهد و از دیدگاه حکمرانی ماجرا را تعقیب کند.
اگر دوربین بین مردم بود و مقاله/ فیلم از این زاویه تهیه میشد که مردم چطور به مرور دچار بحران شدند و این بحران چطور خود زندگی را، نه رفاه را، تحت تأثیر قرار داد. آنوقت احتمالا تأثیر فیلم بیشتر میشد.
«شورش علیه سازندگی» فیلم ساده ای است، روایت را سرراست و خطی دنبال میکند و تلاش میکند صادقانه یک موقعیت و تصمیم را برای امروز بازتاب دهد.
«شورش علیه سازندگی» فیلم ساده ای است، روایت را سرراست و خطی دنبال میکند و تلاش میکند صادقانه یک موقعیت و تصمیم را برای امروز بازتاب دهد.
البته که برخی علتها را حذف میکند تا به نتیجه ی دلخواهش برسد، اما فیلم موضع سیاسی تندوتیز و پرخاشگرایانهای ندارد، با شخصیت اصلی فیلم اش، هاشمی رفسنجانی، همراه میشود و با وجود حفظ فاصله از او، تلاش میکند تا بیشتر از خطاها حرف بزند.
به همین دلیل شاید فیلم محافظه کار به نظر برسد، اما هر چه هست حرکتی است برای ایجاد فضای گفت وگو بین موافقان و مخالفان ایده های دولت سازندگی. ما نیاز داریم درباره ی تاریخ بعد انقلاب راحت حرف بزنیم و آن را نقد کنیم. هر فیلمی که بتواند نوری بر آن دوره بیندازد حتما قابل بحث خواهد بود؛ گیرم از نظر تکنیکی، روایی و ساختار نو و بدیع و حتی جذاب نباشد.
منبع: روزنامه سازندگی
۰