فیلم چشم و گوش بسته؛ یک سوءتفاهم فرهنگی
ظاهرا این رویکرد، سعی دارد ابهامی تفکربرانگیز را در بافت معنایی فیلم جا دهد و یک نیروی برتر را به چالش بکشد. اما فیلم «چشموگوشبسته» برخلاف تلاش سازندگانش، در مسیری متفاوت گام برمیدارد.
کد خبر :
۷۵۴۵۰
بازدید :
۱۰۴۹۱
محمدعلی افتخاری | خودسانسوری پدیدهای است که معلول یک «دستگاه نظارتی فعال» است و در یک روند سلبی رشد میکند. هرچند این پدیده در معدود آثار هنری سینما و تئاتر ایران کاربردی خلاقانه یافته است، اما در سالهای اخیر به ابزاری تبدیل شده که هنرمندان ما در تنگناهای فکری، همواره در تلاشند با استفاده از این ابزار، لحنی انتقادی برای آثارشان برگزینند.
اما نکته اینجاست که وقتی این ابزار به یک اپیدمی دستوپاگیر تبدیل میشود، تنها کاربردش، حرکت در مسیری است که اساسا آن دستگاه نظارتی را به وجود آورده.
تلاش نویسنده و کارگردان فیلم «چشموگوشبسته» برای طرح «موضوع انتقادی» در یک لفاف مطایبهآمیز، درواقع دامنزدن به این اپیدمی خطرناک است؛ چیزی که بیشتر باعث ایجاد نوعی سوءتفاهم فرهنگی برای «متفکران سینمایی» میشود و نه یک کنش انتقادی در برابر وضع موجود. این تلاش نافرجام نویسنده و کارگردان، در کنایههای به ظاهر ابهامآمیز فیلم قابل مشاهده است.
تصویر اسلوموشنی از گامهای پلیس و آمیختن این تصویر به سرود شناختهشده «از صلابت ملت و...» و تطبیق به ظاهر هوشمندانه این صحنه با تکرار زاویه دید مشابه در نشاندادن پاهای زنی که دستنشانده رئیس دزدهاست؛ واداشتن آدمهای بازی به گفتن دیالوگهایی مثل: «.. با مأمور پلیس باید صادق بود!»، «.. من چه بویی میدم؟ رایحه خوش خدمت»، «زندان جای خوبیه! از بیرون بهتره. غذا میدن و...»؛ اشاره به ساعت جنگ جهانی در صحنه رانندگی مأمور، طراحی یک موتیف موسیقایی ناکارآمد که بیشتر یادآور علاقهمندی کارگردان به تاریخ سینماست و بههیچوجه تبدیل به روبنایی واحد، زیباشناسانه و سازمند نمیشود، اشاره به عنصر زمان از طریق نشاندادن ثانیهشمار میان صحنههای فیلم، از جمله کنایههای رمزگذاریشده موجود در فیلم هستند.
ظاهرا این رویکرد، سعی دارد ابهامی تفکربرانگیز را در بافت معنایی فیلم جا دهد و یک نیروی برتر را به چالش بکشد. اما فیلم «چشموگوشبسته» برخلاف تلاش سازندگانش، در مسیری متفاوت گام برمیدارد.
انتخاب پیرنگی که مبتنیبر یک جابهجایی کمیک است، ساختار اصلی روایت فیلم را شکل میدهد. کسی که نمیشنود و کسی که نمیبیند، بهعنوان مجرم شناخته میشوند و پلیس در پی دستگیری آنهاست (ممکن است صحنههایی از فیلم سانسور شده باشد، اما تأثیر چندانی بر نوع شکلگیری این موقعیت نمیگذارد).
اگر ضعف انتخابهای نویسنده در طراحی پیرنگ برای قراردادن موقعیتهای کمیک در یک شکل منسجم و عدم تناسب زیباشناسی عناصر بصری فیلم را در نظر نگیریم، میشود طرح ساخت اولیه پیرنگ را به نمونههای شناختهشده نمایشی که با مفاهیمی مانند «فانتزی» یا «کمدی موقعیت» پیوند دارد، بازخوانی کرد.
اما نتیجه این بازخوانی به علت عدم تناسب زیباشناسانه در طراحی هنری فیلم و ارجاعات ناقص پیرنگ به موضوعاتی بیرونی و ارائه این ارجاعات در لفاف خودسانسوری به مخاطب، پیوند فرم و محتوای فیلم «چشموگوشبسته» را با نمونههای شناختهشده خنثی و این بازخوانی را با شکست مواجه میکند (البته برخی از منتقدان سرشناس سینمای ایران این معایب را نادیده گرفته و کمدی موجود در فیلم را با کمدی موجود در آثار مشابه متفاوت دیده و «چشموگوشبسته» را از جمله «کمدیهای کمیاب در محدوده سینمای ایران» خواندهاند!).
بنابراین با درنظرگرفتن نافرجامی و ناهمخوانی موقعیت اصلی فیلم با موقعیتهای نمایشی شناختهشده و همینطور عدم تناسب در ایجاد یک اتمسفر خاص و منحصربهفرد سینمایی، تنها میماند کلیشه رایج «خنداندن به هر طریقی» که در روابط میان تیپهای کمیک به خوبی دیده میشود.
نویسنده و کارگردان در طراحی این لحظهها که درواقع روبنای ظاهری فیلم را میسازند، با واداشتن آدمهای بازی به شوخیهای جنسی و حرفهای رکیک، تماشاگر را به خندیدن و تحریکشدن وامیدارند. طراحی این چارچوب اصلی (شاید مبتنیبر خواسته سرمایهگذار)، ضرورت فراخوانی مخاطب برای تماشای فیلم را مشخص میکند.
اگر بپذیریم که ضرورت این دعوت مبتنیبر «بهرهکشی از مخاطب» است و بهرهکشی از مخاطب کاری است که سازنده اثر را برخلاف خواستهاش، در جایگاه یک نیروی مدیریتی قرار میدهد، پس پذیرفتن ادعایی مبنیبر صدور کنایههای انتقادی از سوی فیلم و بهچالشکشیدن یک نیروی برتر، عملا منتفی است.
بنابراین فرایند طرح موضوعی انتقادی در فیلم «چشموگوش بسته» به سه کاربرد کلی منتهی میشود: جذب تماشاگر، تهیه سرمایه برای سرمایهگذار و رشد پدیده خودسانسوری؛ جریانی که سالهاست هنرمندان ما را دچار سرگردانی برای انتقاد از وضع موجود کرده و باید پذیرفت که دامنزدن به خودسانسوری و تکثیر آن به این شکل، به راحتی میتواند جایگاه «سینماگر دانا» و همچنین «منتقد سینمایی متفکر» را تقلیل دهد و برخلاف تصورشان، لباس «دستگاه نظارتی» را به قامت ایشان نیز بپوشاند.
۰