جایی برای فرشتهها نیست، مستند غیرسفارشی
بیتا باعث شد من با بچههای تیم ملی آشنا شوم. یک روز در همایش و مراسمی که تیم هاکی دختران برای بچههای اوتیسم برگزار میکردند با همه آنها آشنا شدم، آنجا اولین آشنایی من با کاوه صدقی، سرمربی تیم ملی پسرها و دخترهای تیم اسکیت -هاکی شکل گرفت.
کد خبر :
۷۵۷۵۱
بازدید :
۱۸۰۶
تینا جلالی | یکی از فیلمهایی که امسال در سیزدهمین جشنواره سینما حقیقت به نمایش در آمد و با استقبال مخاطبان همراه بود و جوایز زیادی هم کسب کرد، مستند «جایی برای فرشتهها نیست» به کارگردانی سام کلانتری بود. روایت این فیلم درباره تلاش دختران تیم ملی اسکیت- هاکی ایران است که تصمیم دارند بهرغم مشکلات پیشرو در یک تورنمنت بینالمللی حضور پیدا کرده و مقام کسب کنند.
«جایی برای فرشتهها نیست» در بخش رقابتی فیلمهای مستند سی و هشتمین جشنواره ملی فیلم فجر نیز پذیرفته شده است.
با توجه به اینکه فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» از فضای زنانهای برخوردار است، آیا با پیشزمینه و دغدغه ذهنی مشکلات زنان به این موضوع ورود کردید؟
بله، همیشه دوست داشتم فیلمی با موضوع زنان و مشکلات آنها کار کنم؛ در مستند قبلی که ساختم «مانکنهای قلعه حسنخان» هم موضوع زنان تم پنهان فیلمم بود، ولی خیلیها به آن توجهی نکردند. به هر جهت همانطور که میدانید پرداخت به این موضوع یک چاقوی دولبه است.
به لحاظ شعاری بودن؟
دقیقا؛ یعنی اگر کوچکترین اشتباهی در ساخت فیلم مرتکب شوید، ممکن است موضوع فیلم شعاری به نظر برسد و مفاهیم فیلم گل درشت به مخاطب ارایه شود.
البته موضوع فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» پتانسیل این را دارد که جذاب به نظر برسد.
همینطور است. وقتی با تیم ملی اسکیت - هاکی دختران ایران آشنا شدم، احساس کردم ما به عنوان سازنده اثرسوار بر قصه دختران این تیم، میتوانیم زندگی آنها را طوری روایت کنیم که به برشی از مشکلات زنان جامعه هم پرداخته باشیم.
آیا ما در این فیلم با موضوع سفارشی مواجه هستیم؟
خیر، اصلا ساخت این فیلم سفارشی نبود! به صورت کاملا اتفاقی سوژه فیلم شکل گرفت. یکی از اعضای تیم دختران هاکی به نام بیتا که در فیلم ما هم بازی دارد، خودش و شوهرش از دوستان قدیمی من هستند. یک روز که با بیتا صحبت میکردم او به من گفت: «دوست داری تیم ما را از نزدیک ببینی و با بچههای تیم ما آشنا شوی؟ شاید به درد سوژه فیلمت بخورد.
با توجه به اینکه فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» از فضای زنانهای برخوردار است، آیا با پیشزمینه و دغدغه ذهنی مشکلات زنان به این موضوع ورود کردید؟
بله، همیشه دوست داشتم فیلمی با موضوع زنان و مشکلات آنها کار کنم؛ در مستند قبلی که ساختم «مانکنهای قلعه حسنخان» هم موضوع زنان تم پنهان فیلمم بود، ولی خیلیها به آن توجهی نکردند. به هر جهت همانطور که میدانید پرداخت به این موضوع یک چاقوی دولبه است.
به لحاظ شعاری بودن؟
دقیقا؛ یعنی اگر کوچکترین اشتباهی در ساخت فیلم مرتکب شوید، ممکن است موضوع فیلم شعاری به نظر برسد و مفاهیم فیلم گل درشت به مخاطب ارایه شود.
البته موضوع فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» پتانسیل این را دارد که جذاب به نظر برسد.
همینطور است. وقتی با تیم ملی اسکیت - هاکی دختران ایران آشنا شدم، احساس کردم ما به عنوان سازنده اثرسوار بر قصه دختران این تیم، میتوانیم زندگی آنها را طوری روایت کنیم که به برشی از مشکلات زنان جامعه هم پرداخته باشیم.
آیا ما در این فیلم با موضوع سفارشی مواجه هستیم؟
خیر، اصلا ساخت این فیلم سفارشی نبود! به صورت کاملا اتفاقی سوژه فیلم شکل گرفت. یکی از اعضای تیم دختران هاکی به نام بیتا که در فیلم ما هم بازی دارد، خودش و شوهرش از دوستان قدیمی من هستند. یک روز که با بیتا صحبت میکردم او به من گفت: «دوست داری تیم ما را از نزدیک ببینی و با بچههای تیم ما آشنا شوی؟ شاید به درد سوژه فیلمت بخورد.
بیتا باعث شد من با بچههای تیم ملی آشنا شوم. یک روز در همایش و مراسمی که تیم هاکی دختران برای بچههای اوتیسم برگزار میکردند با همه آنها آشنا شدم، آنجا اولین آشنایی من با کاوه صدقی، سرمربی تیم ملی پسرها و دخترهای تیم اسکیت -هاکی شکل گرفت.
به نظر میآید آشنایی با روحیات و خلق و خوی اعضای تیم خودش یک پروسه کامل باشد.
همینطور است. وقتی من با کاوه صدقی (سرمربی) مختصر آشنایی پیدا کردم، قبل از اینکه با دخترهای تیم نشست بگذارم و فیلمبرداری آغاز شود، هفت یا هشت جلسه با کاوه دیدار داشتم و در این جلسات ابتدا عکس بچهها را دیدم و با شرایط کاری و زندگی آنها آشنا شدم. لازم بود قبل از هر کاری جلسهای با دخترها بگذارم و با خصوصیات آنها آشنا شوم و بافت زندگی تکتک آنها را بشناسم.
در مرحله بعد تعامل با مرکز گسترش برای ساخته شدن این فیلم چطور بود؟ در سالهای گذشته بعضی از فیلمسازان مستند از عدم همکاری این مرکز در مورد موضوعات مختلف و کمبود بودجه فیلمهای مستتند گلایههایی را مطرح میکردند. برای شما وضعیت چگونه پیش رفت؟
به هرحال من با مرکز گسترش سالهاست همکاری میکنم. طرح را به آنها ارایه دادم. از آنجایی که فیلم موضوع پیچیدهای نداشت در مورد تصویب این طرح با مرکز دچار چالش نشدم. اما باید بگویم که بچههای مستندساز درست میگویند، کسی که وارد حرفه مستندسازی میشود و میخواهد مستند بسازد باید یک تختهاش کم باشد که وارد این کار میشود.
به نظر میآید آشنایی با روحیات و خلق و خوی اعضای تیم خودش یک پروسه کامل باشد.
همینطور است. وقتی من با کاوه صدقی (سرمربی) مختصر آشنایی پیدا کردم، قبل از اینکه با دخترهای تیم نشست بگذارم و فیلمبرداری آغاز شود، هفت یا هشت جلسه با کاوه دیدار داشتم و در این جلسات ابتدا عکس بچهها را دیدم و با شرایط کاری و زندگی آنها آشنا شدم. لازم بود قبل از هر کاری جلسهای با دخترها بگذارم و با خصوصیات آنها آشنا شوم و بافت زندگی تکتک آنها را بشناسم.
در مرحله بعد تعامل با مرکز گسترش برای ساخته شدن این فیلم چطور بود؟ در سالهای گذشته بعضی از فیلمسازان مستند از عدم همکاری این مرکز در مورد موضوعات مختلف و کمبود بودجه فیلمهای مستتند گلایههایی را مطرح میکردند. برای شما وضعیت چگونه پیش رفت؟
به هرحال من با مرکز گسترش سالهاست همکاری میکنم. طرح را به آنها ارایه دادم. از آنجایی که فیلم موضوع پیچیدهای نداشت در مورد تصویب این طرح با مرکز دچار چالش نشدم. اما باید بگویم که بچههای مستندساز درست میگویند، کسی که وارد حرفه مستندسازی میشود و میخواهد مستند بسازد باید یک تختهاش کم باشد که وارد این کار میشود.
اساسا بودجه برای ساخت فیلم مستند بودجه کمی است. سرمایه ساخت فیلم کم است، اما زمان زیاد برای ساخت یک فیلم باید صرف شود و در نهایت عددی که از ماحصل ساخت فیلم مستند برداشت میشود واقعا ناچیز است. یعنی اگر بخواهید با پول ساخت فیلم مستند زندگی کنید قطعا کار بسیار سخت خواهد بود.
حتما باید چند پروژه در دست داشته باشید تا زندگیتان جلو رود. اما به هر حال مرکز گسترش هم سقف حمایتی و بودجه خاص خود را دارد و به میزان آن میتواند برای فیلمسازان هزینه کند. باید این بودجه به همه برسد و همه هم دوست دارند بیشترین رقم نصیبشان شود.
از آنجایی که مرکز گسترش مرکزی دولتی است، اگر بخواهید همه هزینه ساخت فیلمتان را متقبل شود آنها زیر بار این هزینه نمیروند و پای کار نمیایستند. آن وقت ما فیلمسازان مستند خودمان باید دنبال سرمایهگذار و تهیهکننده فیلم باشیم.
برگردیم به ساختار فیلم، از آنجایی که فیلم دنیا و فضای زنانه دارد، زمینهچینی خاصی برای ترسیم این فضا در ذهن داشتید؟
من با این ایده که یک فیلم زنانه است یا مردانه مخالفم. البته شاید این موضوع به روحیه من برمیگردد. ولی وقتی به سوژهای فکر میکنم که میتوانم آن را بسازم دور و اطراف آن سوژه میچرخم. فرقی هم ندارد سوژه زن باشد یا مرد یا چند مانکن پلاستیکی. به این فکر میکنم که آیا میشود درباره این موضوع قصه گفت: یا سوژهها به من اجازه میدهند به آنها نزدیک شوم یا خیر؟ یا من بلد هستم به موضوع نزدیک شوم؟
یعنی شما قائل به تفاوت دیدگاه و زاویه بین یک فیلمساز زن و مرد به موضوعی که برای مخاطب تعریف میکنند، نیستید؟
میتوانیم به قضیه جهانشمول نگاه کنیم. حداقل برای من اینگونه است. من برای پرداخت سوژه در مورد همه دخترهای تیم کنجکاوی کردم و از خودم پرسیدم آیا میتوانم به دنیای آنها و حال و هوای آنها ورود کنم و آیا آنها مرا خواهند پذیرفت؟ که اگر من را بپذیرند و در فیلم من خودشان باشند و تظاهر نداشته باشند من میتوانم فیلمی را که متعلق به خودشان است، بسازم. مختصر بگویم مسلح به آن شناختی که به دنیای زنانه مربوط شود، نبودم.
ولی فیلم شروع متفاوتی دارد. (مربی تیم جلوی آیینه مشغول آرایش است) به نظرم آمد کارگردان با دیدگاهی متفاوت سراغ زنان رفته است.
از این منظر بله چنین صحنهای برای شروع فیلم را از مدتها قبل در ذهن داشتم. یک برداشت لطیف متناسب با روحیاتی که خانمها در ابتدای صبح دارند برای یک مراسم جنگی به شدت خشن. بستر را فراهم کردم تا چنین اتفاقی برای مارینا (سرمربی فرانسوی تیم) بیفتد. روی چنین ریزهکاریهایی برای خانمها دقت زیادی داشتم، چون میدانستم ویژگی آنها با ما مردها متفاوت است.
همچنین یکی از خصوصیات مهم فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» درهم تنیدن موضوعات ورزشی، عاطفی و احساسی بود که این مسائل قابل تفکیک از هم نبودند.
بله، این نکتهای که میگویید برای ما خیلی اهمیت داشت. ما فیلم را بر چند بخش استوار کردیم؛ قسمتهای رزمی و ورزشی فیلم که با روحیه جنگندگی بر آن حاکم میشد و حس نبرد را به مخاطب القا میکرد. قسمت دیگر بسترسازی و طراحی سکانسهای عاطفی بود؛ اینکه ما چه شرایط احساسی میتوانیم به وجود آوریم که دخترها در آن موقعیت قرار گیرند.
بازسازی صحنه هم داشتید؟
اتفاقهای ساده و ریزهکاری را میتوانیم بازسازی و طراحی کنیم ولی بعضی صحنهها به هیچ عنوان بازسازی نمیشود. اینکه همسران این دختران هنگام آغاز مسابقه از تهران به آنها زنگ میزدند اصلا قابل بازسازی نبود. اصلا شدنی هم نبود. من معتقدم لحظات عاطفی و احساسی یا جدی اگر به ورطه بازسازی و تکرار بیفتد، خندهدار به نظر میرسد و اصلا به بافت فیلم دوخته نمیشود.
برگردیم به ساختار فیلم، از آنجایی که فیلم دنیا و فضای زنانه دارد، زمینهچینی خاصی برای ترسیم این فضا در ذهن داشتید؟
من با این ایده که یک فیلم زنانه است یا مردانه مخالفم. البته شاید این موضوع به روحیه من برمیگردد. ولی وقتی به سوژهای فکر میکنم که میتوانم آن را بسازم دور و اطراف آن سوژه میچرخم. فرقی هم ندارد سوژه زن باشد یا مرد یا چند مانکن پلاستیکی. به این فکر میکنم که آیا میشود درباره این موضوع قصه گفت: یا سوژهها به من اجازه میدهند به آنها نزدیک شوم یا خیر؟ یا من بلد هستم به موضوع نزدیک شوم؟
یعنی شما قائل به تفاوت دیدگاه و زاویه بین یک فیلمساز زن و مرد به موضوعی که برای مخاطب تعریف میکنند، نیستید؟
میتوانیم به قضیه جهانشمول نگاه کنیم. حداقل برای من اینگونه است. من برای پرداخت سوژه در مورد همه دخترهای تیم کنجکاوی کردم و از خودم پرسیدم آیا میتوانم به دنیای آنها و حال و هوای آنها ورود کنم و آیا آنها مرا خواهند پذیرفت؟ که اگر من را بپذیرند و در فیلم من خودشان باشند و تظاهر نداشته باشند من میتوانم فیلمی را که متعلق به خودشان است، بسازم. مختصر بگویم مسلح به آن شناختی که به دنیای زنانه مربوط شود، نبودم.
ولی فیلم شروع متفاوتی دارد. (مربی تیم جلوی آیینه مشغول آرایش است) به نظرم آمد کارگردان با دیدگاهی متفاوت سراغ زنان رفته است.
از این منظر بله چنین صحنهای برای شروع فیلم را از مدتها قبل در ذهن داشتم. یک برداشت لطیف متناسب با روحیاتی که خانمها در ابتدای صبح دارند برای یک مراسم جنگی به شدت خشن. بستر را فراهم کردم تا چنین اتفاقی برای مارینا (سرمربی فرانسوی تیم) بیفتد. روی چنین ریزهکاریهایی برای خانمها دقت زیادی داشتم، چون میدانستم ویژگی آنها با ما مردها متفاوت است.
همچنین یکی از خصوصیات مهم فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» درهم تنیدن موضوعات ورزشی، عاطفی و احساسی بود که این مسائل قابل تفکیک از هم نبودند.
بله، این نکتهای که میگویید برای ما خیلی اهمیت داشت. ما فیلم را بر چند بخش استوار کردیم؛ قسمتهای رزمی و ورزشی فیلم که با روحیه جنگندگی بر آن حاکم میشد و حس نبرد را به مخاطب القا میکرد. قسمت دیگر بسترسازی و طراحی سکانسهای عاطفی بود؛ اینکه ما چه شرایط احساسی میتوانیم به وجود آوریم که دخترها در آن موقعیت قرار گیرند.
بازسازی صحنه هم داشتید؟
اتفاقهای ساده و ریزهکاری را میتوانیم بازسازی و طراحی کنیم ولی بعضی صحنهها به هیچ عنوان بازسازی نمیشود. اینکه همسران این دختران هنگام آغاز مسابقه از تهران به آنها زنگ میزدند اصلا قابل بازسازی نبود. اصلا شدنی هم نبود. من معتقدم لحظات عاطفی و احساسی یا جدی اگر به ورطه بازسازی و تکرار بیفتد، خندهدار به نظر میرسد و اصلا به بافت فیلم دوخته نمیشود.
فکر میکنم فیلمساز مستند باید این توانایی را داشته باشد که شرایطی را مهیا کند که اتفاقات واقعی شکل بگیرد. برای همین است که ساخت فیلم مستند از داستانی به مراتب سختتر است یعنی اگر بخواهید میزانسنهایی بدون طراحی خلق کنید که ساختار از پیش تعیین شده داشته باشد باید خلاق باشید.
مثلا اگر میخواهید یکی از این دخترها پر از حس و برانگیخته شود، نمیتوانید به او بگویید برانگیخته شو! باید شرایط را فراهم کنیم که او در این لحظه قرار بگیرد. تازه ممکن است به آن چیزی که میخواهیم نرسیم و پلان جابهجایی داشته باشیم. همین نکات است که باعث جذابیت ساخت فیلم مستند میشود و ساخت یک مستند خوب را پیچیده، اما لذتبخش میکند.
برای طراحی صحنههای عاطفی و ثبت لحظات ارتباط بین خانوادهها با دختران حین مسابقه چه تمهیداتی اندیشیده بودید؟
از دستیارم خواستم که به منزل خانوادههای دختران برود و از آنها فیلمهایی بر اساس طراحی که داشتیم، آماده کند و برای من بفرستد. این اتفاق افتاد و در میزانسنها و طراحیهای مختلف قبل از بازی به دخترها نشان دادم.
شما به زندگی همه شخصیتهای تیم یعنی ۱۳ نفر سرک نمیکشید و به همه اعضای تیم نزدیک نمیشوید و تنها به پرداخت چند چهره در میان آنها بسنده میکنید، چرا؟
برای اینکه اولا نیاز نبود به زندگی و معرفی همه آنها بپردازم، چراکه نماد ما در این فیلم سه، چهار کاراکتر بودند که به آنها پرداختیم. ضمن اینکه امکان پرداخت به زندگی ۱۳ نفر اعضای تیم وجود نداشت. در آن صورت از نظر من فیلم به ملغمهای تبدیل میشد.
حالا انتخاب این چند نفر به عنوان نماد بر چه اساسی صورت گرفت؟
دختری در خانوادهای زندگی میکند که آن خانواده دارای ویژگیهای خاص است. در کنار دختری که به اتفاق حمایتهای شوهرش در مسابقه شرکت میکند. دختر دیگری را در فیلم داریم که ازدواج نکرده و مستقل است و روی پای خودش ایستاده و کاپیتان تیم ماست. هر یک از این شخصیتها سمبل و برشی از دخترهای جامعه ما هستند. بقیه اعضای تیم هاکی زیرمجموعه این سه نفر قرار میگرفتند. به این معنی که زندگی آنها خردهپیرنگهای فیلم ما را میسازد. ولی با این حال فرازهای باریک، کوتاه و مختصر زندگی هر یک از آنها در فیلم هست.
چرا در این فیلم از ورزش اسکیت- هاکی برای مخاطب توضیحی داده نمیشود؟
برای اینکه معتقدم فیلم ما یک فیلم ورزشی نیست. تمام تلاشم این است که بگویم درست است که فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» بر یک بستر ورزشی شکل میگیرد، اما موضوع فیلم ماوراء مباحث ورزشی است. این فیلم به شدت به ورزش اهمیت میدهد، اما ورزش بهانهای است تا ما درباره مشکلات بانوان و خانمهای این سرزمین ورود کنیم و ببینیم آنها درگیر چه چالشهایی در زندگی شخصیشان هستند. آیا آنها جنگجو به معنای واقعی هستند؟ برای مبارزه با مشکلاتشان با چه سدهایی مواجه میشوند و باید بجنگند؟ در واقع فیلم ترکیبی از موضوع اجتماعی و ورزشی است.
بعضی منتقدان معتقد بودند فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» ویژگیهای یک فیلم پندآموز را دارد.
موافقم، به نظر من اساسا زندگی مجموعهای از ترسها، دغدغهها و نگرانیهاست چه برای مرد و چه برای زن. همیشه علاقهمندم به اینکه بگویم چگونه میتوانیم خوشحال باشیم و از واژه امید بیبهره نباشیم. در این فیلم هم تلاشم این بود.
آقای کلانتری فرض بگیریم اعضای تیم مدال نمیگرفتند. پایان فیلم چه میشد؟
من در ذهنم پلان داشتم. تصمیم داشتم اگر دخترها مدال نمیگرفتند روزی دکتر روانشناس را در ماشین بنشانم و به او بگویم چرا به نتیجه نرسیدید و نتوانستید نتیجه بگیرید و این بچهها بدون مدال برگشتند؟ و دکتر برایمان توضیح دهد که در زندگی هر یک از آنها اتفاقی افتاد که درست است که مدال نگرفتند، اما به خواسته و هدفشان نزدیک شدند. خودم اعتماد دارم که زندگی لزوما به کسب مدال نباید منجر شود، اینکه چقدر بتوانیم به هدفمان نزدیک شویم پایان فیلم من را تشکیل میداد. من با این بچهها سه سال زندگی کردم و تغییر و تحول را به چشم خودم میدیدم و اساسا نتیجه در همه آنها قابل مشاهده بود.
به نظر میآمد فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» علاوه بر خصوصیات یک فیلم مستند، یک فیلم سینمایی با ریتم بالا و پرهیجان است. به این معنی که فیلم از یک ساختار سینمایی برخوردار بود. انگار که سام کلانتری با این تجربه خیز برداشته برای ساخت فیلم بلند سینمایی.
در این لحظه که با شما صحبت میکنم، پلانی در این خصوص در ذهنم ندارم. اما این را میخواهم بگویم در دههای که زندگی میکنیم فقط در ایران است که بعضی مستندسازها یا بعضی داوران یا حتی بعضی پیشکسوتان هنوز بر این باور پافشاری میکنند که یک فیلم مستند باید فاکتورهای خاص خود را داشته باشد. باور کنید سینمای دنیا اصلا اینگونه نیست. ما با یک فیلم مواجه هستیم. مهم نیست مستند است یا داستانی.
برای طراحی صحنههای عاطفی و ثبت لحظات ارتباط بین خانوادهها با دختران حین مسابقه چه تمهیداتی اندیشیده بودید؟
از دستیارم خواستم که به منزل خانوادههای دختران برود و از آنها فیلمهایی بر اساس طراحی که داشتیم، آماده کند و برای من بفرستد. این اتفاق افتاد و در میزانسنها و طراحیهای مختلف قبل از بازی به دخترها نشان دادم.
شما به زندگی همه شخصیتهای تیم یعنی ۱۳ نفر سرک نمیکشید و به همه اعضای تیم نزدیک نمیشوید و تنها به پرداخت چند چهره در میان آنها بسنده میکنید، چرا؟
برای اینکه اولا نیاز نبود به زندگی و معرفی همه آنها بپردازم، چراکه نماد ما در این فیلم سه، چهار کاراکتر بودند که به آنها پرداختیم. ضمن اینکه امکان پرداخت به زندگی ۱۳ نفر اعضای تیم وجود نداشت. در آن صورت از نظر من فیلم به ملغمهای تبدیل میشد.
حالا انتخاب این چند نفر به عنوان نماد بر چه اساسی صورت گرفت؟
دختری در خانوادهای زندگی میکند که آن خانواده دارای ویژگیهای خاص است. در کنار دختری که به اتفاق حمایتهای شوهرش در مسابقه شرکت میکند. دختر دیگری را در فیلم داریم که ازدواج نکرده و مستقل است و روی پای خودش ایستاده و کاپیتان تیم ماست. هر یک از این شخصیتها سمبل و برشی از دخترهای جامعه ما هستند. بقیه اعضای تیم هاکی زیرمجموعه این سه نفر قرار میگرفتند. به این معنی که زندگی آنها خردهپیرنگهای فیلم ما را میسازد. ولی با این حال فرازهای باریک، کوتاه و مختصر زندگی هر یک از آنها در فیلم هست.
چرا در این فیلم از ورزش اسکیت- هاکی برای مخاطب توضیحی داده نمیشود؟
برای اینکه معتقدم فیلم ما یک فیلم ورزشی نیست. تمام تلاشم این است که بگویم درست است که فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» بر یک بستر ورزشی شکل میگیرد، اما موضوع فیلم ماوراء مباحث ورزشی است. این فیلم به شدت به ورزش اهمیت میدهد، اما ورزش بهانهای است تا ما درباره مشکلات بانوان و خانمهای این سرزمین ورود کنیم و ببینیم آنها درگیر چه چالشهایی در زندگی شخصیشان هستند. آیا آنها جنگجو به معنای واقعی هستند؟ برای مبارزه با مشکلاتشان با چه سدهایی مواجه میشوند و باید بجنگند؟ در واقع فیلم ترکیبی از موضوع اجتماعی و ورزشی است.
بعضی منتقدان معتقد بودند فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» ویژگیهای یک فیلم پندآموز را دارد.
موافقم، به نظر من اساسا زندگی مجموعهای از ترسها، دغدغهها و نگرانیهاست چه برای مرد و چه برای زن. همیشه علاقهمندم به اینکه بگویم چگونه میتوانیم خوشحال باشیم و از واژه امید بیبهره نباشیم. در این فیلم هم تلاشم این بود.
آقای کلانتری فرض بگیریم اعضای تیم مدال نمیگرفتند. پایان فیلم چه میشد؟
من در ذهنم پلان داشتم. تصمیم داشتم اگر دخترها مدال نمیگرفتند روزی دکتر روانشناس را در ماشین بنشانم و به او بگویم چرا به نتیجه نرسیدید و نتوانستید نتیجه بگیرید و این بچهها بدون مدال برگشتند؟ و دکتر برایمان توضیح دهد که در زندگی هر یک از آنها اتفاقی افتاد که درست است که مدال نگرفتند، اما به خواسته و هدفشان نزدیک شدند. خودم اعتماد دارم که زندگی لزوما به کسب مدال نباید منجر شود، اینکه چقدر بتوانیم به هدفمان نزدیک شویم پایان فیلم من را تشکیل میداد. من با این بچهها سه سال زندگی کردم و تغییر و تحول را به چشم خودم میدیدم و اساسا نتیجه در همه آنها قابل مشاهده بود.
به نظر میآمد فیلم «جایی برای فرشتهها نیست» علاوه بر خصوصیات یک فیلم مستند، یک فیلم سینمایی با ریتم بالا و پرهیجان است. به این معنی که فیلم از یک ساختار سینمایی برخوردار بود. انگار که سام کلانتری با این تجربه خیز برداشته برای ساخت فیلم بلند سینمایی.
در این لحظه که با شما صحبت میکنم، پلانی در این خصوص در ذهنم ندارم. اما این را میخواهم بگویم در دههای که زندگی میکنیم فقط در ایران است که بعضی مستندسازها یا بعضی داوران یا حتی بعضی پیشکسوتان هنوز بر این باور پافشاری میکنند که یک فیلم مستند باید فاکتورهای خاص خود را داشته باشد. باور کنید سینمای دنیا اصلا اینگونه نیست. ما با یک فیلم مواجه هستیم. مهم نیست مستند است یا داستانی.
فستیوال برلین در سالهای گذشته با یک فیلم انیمیشن افتتاح شد. سالها پیش یک فیلم مستند با فیلمهای داستانی بخش اصلی رقابت کرد و جایزه اصلی فستیوال را از آن خود کرد. من به این اعتقاد دارم که اگر بتوانیم فیلمی بسازیم که مخاطب را با خود درگیر کند طوری که او برای تماشای فیلم هزینه کند و با لذت از سالن سینما بیرون بیاید این یعنی سینما. چه فرقی میکند مستند یا داستانی باشد.
اگر به من بگویند که ما به تو بودجه میدهیم تا فیلم بسازی آیا با بازیگران چهره کار میکنی یا با بچههای غیرچهره؟ من بچههای غیرچهره را انتخاب میکنم و باورم بر این است که فیلم میفروشد.
از چه نظر؟
برای اینکه معتقدم اگر بستری فراهم شود که این فیلم توسط سینمادارها و پخشکنندهها در تعداد سینماهای بیشتری اکران شود و شرایط برابری در اکران نصیب این فیلم شود حتما میفروشد. فقط این فیلم نیاز به کمی حمایت دارد.
بودجه فیلم چقدر بود؟
به گمانم سیصد و پنجاه میلیون تومان برای فیلم هزینه شده.
برخی منتقدان بر این باور بودند که اگر فیلم مستند «در جستوجوی فریده» شرایط خوبی برای اکران میداشت، گیشه بالایی کسب میکرد. درباره فیلم شما هم همین بحث مطرح بود. چون در جشنواره فیلم سینما حقیقت در شمار فیلمهای پرفروش قرار گرفت.
بیاییم به صورت هندسی جدول فروش فیلمهای سه سال اخیر سینما یا همین پارسال را ارزیابی کنیم. از بیست فیلم پرفروش اول سال که بگذریم به فیلمهایی میرسیم که برای ساخته شدن آنها بالغ بر چهار میلیارد هزینه شده ولی فیلم در اکران عمومی حتی شصت میلیون هم نفروخته است ولو با داشتن سینماهای سرگروه. میخواهم بدانم این پافشاری روی ساخت فیلمهای سینمایی که برگشت هزینه ندارند برای چیست؟
از چه نظر؟
برای اینکه معتقدم اگر بستری فراهم شود که این فیلم توسط سینمادارها و پخشکنندهها در تعداد سینماهای بیشتری اکران شود و شرایط برابری در اکران نصیب این فیلم شود حتما میفروشد. فقط این فیلم نیاز به کمی حمایت دارد.
بودجه فیلم چقدر بود؟
به گمانم سیصد و پنجاه میلیون تومان برای فیلم هزینه شده.
برخی منتقدان بر این باور بودند که اگر فیلم مستند «در جستوجوی فریده» شرایط خوبی برای اکران میداشت، گیشه بالایی کسب میکرد. درباره فیلم شما هم همین بحث مطرح بود. چون در جشنواره فیلم سینما حقیقت در شمار فیلمهای پرفروش قرار گرفت.
بیاییم به صورت هندسی جدول فروش فیلمهای سه سال اخیر سینما یا همین پارسال را ارزیابی کنیم. از بیست فیلم پرفروش اول سال که بگذریم به فیلمهایی میرسیم که برای ساخته شدن آنها بالغ بر چهار میلیارد هزینه شده ولی فیلم در اکران عمومی حتی شصت میلیون هم نفروخته است ولو با داشتن سینماهای سرگروه. میخواهم بدانم این پافشاری روی ساخت فیلمهای سینمایی که برگشت هزینه ندارند برای چیست؟
قرار نیست سینمای مستند ما جای سینمای بدنه و حتی داستانی را بگیرد. در همه جای دنیا فرصت دیده شدن برای دو یا سه فیلم مستندی که توان رقابت با فیلمهای داستانی را دارند، تعلق میگیرد. پس چرا در سینمای ایران این گونه نباشد؟ خاطرم هست پانزده سال پیش تهیهکنندهها با هزینه شخصی فیلمهایی میساختند و هزینه ساخت فیلمشان حین اکران برمیگشت.
به شدت هم سینمای قابل احترامی بودند، ولی در حال حاضر چند درصد فیلمها با هزینه جیب فیلمسازها ساخته میشود؟ چطور تهیهکنندهها میتوانند با چهار میلیارد تومانی که فرضیه پولشویی در آن نباشد و سرمایه از جیب خودش تامین شود، فیلم بسازند که به بازگشت هزینه آن اطمینان داشته باشند؟ قطعا امکانپذیر نیست.
بنابراین به شما بگویم که فیلم ما یک فیلم مستقل است که با سیصد و پنجاه میلیون تومان هزینه ساخته شده و اگر اکران درست به آن تعلق بگیرد، سود میکند و مسلما باعث ترویج ساخت فیلم مستند در کشور ما میشود.
حتما شنیدهاید که گفته میشود فیلمهای امسال جشنواره سینمای حقیقت از ساختار مستند فاصله گرفته و بر درام تاکید داشتند که بحث پررنگ شدن درام در مستند باعث آسیب دیدن ساختار فیلمهای مستند میشود. نظر شما چیست؟
به نظر من چنین صحبتهایی به ذهنیت فرتوت و فسیلی که آنها نسبت به سینمای دنیا دارند و با جریان رو به جلوی سینمای مستند دنیا بیگانه هستند و نمیخواهند ارتباط برقرار کنند، برمیگردد. بیست سال پیش مردم فقط فکر میکردند مستند یعنی فقط راز بقا، اما در حال حاضر ارتباط جوامع با مستند به مراتب بهتر شده. البته شکل روایت در پرداخت مستند تغییر کرده است.
حتما شنیدهاید که گفته میشود فیلمهای امسال جشنواره سینمای حقیقت از ساختار مستند فاصله گرفته و بر درام تاکید داشتند که بحث پررنگ شدن درام در مستند باعث آسیب دیدن ساختار فیلمهای مستند میشود. نظر شما چیست؟
به نظر من چنین صحبتهایی به ذهنیت فرتوت و فسیلی که آنها نسبت به سینمای دنیا دارند و با جریان رو به جلوی سینمای مستند دنیا بیگانه هستند و نمیخواهند ارتباط برقرار کنند، برمیگردد. بیست سال پیش مردم فقط فکر میکردند مستند یعنی فقط راز بقا، اما در حال حاضر ارتباط جوامع با مستند به مراتب بهتر شده. البته شکل روایت در پرداخت مستند تغییر کرده است.
در بدنه سینمای مستند ما، افرادی با ذهنیت فسیل وجود دارند که این تغییرات را باور ندارند. همین دوستان منتقد پیشتر معتقد بودند دوربین دیجیتال محکوم به مرگ است در حالی که هنوز پانزده سال نگذشته همه سینمای ما را دیجیتال فرا گرفته است. باید باور کنیم شکل واقعی مستند در دنیا همین است، چه گروهی بخواهند بپذیرند و چه نپذیرند. به نظر من دهه پیشرو دهه سینمای مستند است.
۰