آنا آخماتووا؛ آخرین شاعر بازمانده از آکمهئیسم*
آخماتووا و بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان همدورهاش برای دورانی طولانی ارتباط طبیعیشان را با مخاطبانشان از دست داده بودند و حتی معلوم نبود که مردهاند یا زنده؛ بااینهمه هیچکدام چرخشی نشان ندادند و اگرچه امکانی برای بروز عقایدشان نداشتند؛ اما دستکم سکوت کردند و با نظم مسلط همصدا نشدند.
کد خبر :
۷۵۸۳۸
بازدید :
۳۶۹۸
پیام حیدرقزوینی | آنا آخماتووا امروز بهعنوان یکی از شاخصترین چهرههای نسل شاعران بزرگ روسیه که پیش از جنگ جهانی اول به اوج رسیدند، شناخته میشود؛ اما واقعیت این است که تا نیمه دهه ۱۹۵۰ بسیاری از مردم داخل و خارج اتحاد جماهیر شوروی خبری از سرنوشتش نداشتند و حتی نمیدانستند که او زنده است یا مرده.
اگرچه سرگذشت نویسندگان و شاعران و روشنفکران روسی در دهههای ابتدایی قرن بیستم روسیه به طور کلی سرگذشتی پرتناقض بوده است؛ اما در میان همه آنها سرگذشت آخماتووا تفاوتهایی دارد که او را به چهرهای خاص تبدیل میکند. در میان شاعران همنسل آخماتووا، فقط او بود که از دوره محاکمات بزرگ جان سالم به در برد و دستآخر توانست در سرزمین خودش، پایان عمری آرام و احترامآمیز را سپری کند.
در دهه ۱۹۲۰ الکساندر بلوک، در وضعیتی که از بیماری و حمله جنون رنج میبرد، در اوج ناامیدی درگذشت. بعد از این، نیکلای گومیلیوف، اولین همسر آخماتووا، به اتهام ضدانقلابیبودن اعدام شد. سرگئی یسنین، دست به خودکشی زد و این سرنوشت شاعر بزرگ انقلاب، ولادیمیر مایاکوفسکی، هم بود که در سال ۱۹۳۰ با اراده خودش به زندگیاش پایان داد.
در دهه ۱۹۲۰ الکساندر بلوک، در وضعیتی که از بیماری و حمله جنون رنج میبرد، در اوج ناامیدی درگذشت. بعد از این، نیکلای گومیلیوف، اولین همسر آخماتووا، به اتهام ضدانقلابیبودن اعدام شد. سرگئی یسنین، دست به خودکشی زد و این سرنوشت شاعر بزرگ انقلاب، ولادیمیر مایاکوفسکی، هم بود که در سال ۱۹۳۰ با اراده خودش به زندگیاش پایان داد.
اوسیپ ماندلشتام، از شاعران برجسته روسیه و دوست نزدیک آخماتووا، دستگیر شد و در سال ۱۹۳۸ در اردوگاه زندانیان از دنیا رفت. در سال ۱۹۴۱ مارینا تسوتایوا، دیگر شاعر بزرگ این دوران، نیز خودش را حلقآویز کرد. پاسترناک نیز سرنوشتی بهتر نداشت و در سالهای پایانی عمرش آنقدر مورد حمله قرار گرفت که در آستانه اخراج از کشورش قرار داشت و درحالیکه نگران دوستان و نزدیکانش بود، در سال ۱۹۶۰ درگذشت.
اما آخماتووا سرنوشتی متفاوت داشت و به قول سام درایور در کتاب «آنا آخماتووا»، «دست هوسباز تقدیر» این امکان را به او داد که از تهدید و تعقیب جان سالم به در برد. همچنان که آخرین سالهای نسبتا آرام زندگیاش به پایان نزدیک میشد و شعرهای تازهاش بار دیگر در دسترس عموم قرار میگرفت، کمکم روشن میشد که آخماتووا نهفقط آخرین شاعر بازمانده از آن دوره غریب؛ بلکه یکی از زبدهترینهایش هم بوده است.
اگر غزلهای عاشقانه آخماتووا پایه شهرت و اعتبار اولیه او بود، در سالهای بعدی شعرهایی با مضامینی وسیعتر و خطیرتر جای شعرهای اولیه او را گرفتند. سام درایور درباره شعرهای این دوره آخماتووا مینویسد که «او تجربیات شگفتانگیزی را به شکل روایی طولانی بر سبک به کمال رسیده، دوره نخست خود که به سبک آخماتووا معروف بود، افزوده بود».
«رکوییم» و «شعر بدون قهرمان» نمونههای درخشان شعرهای این دوره آخماتووا هستند و او با این آثار و همچنین قطعات کوتاهتری که بعد از مرگش منتشر شد، مقامی بالاتر از مقام نویسندگانی به دست آورد که بعد از مرگ استالین اعاده حیثیت شدند. سام درایور، آخماتووا را «وقایعنگار» و «سخنگو»ی دورانش میداند؛ یعنی «نماد سازشناپذیری هنر در مواجهه با سرکوب و نظم تحمیلی بر ادبیات».
آخماتووا به دلیل پیوند قبلیاش با گومیلیوف در مظان اتهام قرار داشت و بههمیندلیل از آغاز دهه بیست به طور کامل سکوت کرد و به مرور از یادها رفت؛ تاجاییکه در نقدهای ادبی از ماندلشتام بهعنوان آخرین بازمانده آکمئیسم نام برده میشد.
انتشار اشعار آخماتووا در فاصله سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۵۶ یعنی بیش از سی سال در اتحاد شوروی ممنوع بود و همین مسئله باعث شده بود تا بسیاری فکر کنند که او در جریان یکی از وقایع پس از انقلاب مرده است؛ اما بازگشت آخماتووا اعتباری بیشازپیش برایش به همراه داشت و به لحاظ اخلاقی ستایش شد.
در فاصله سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۲۲ یعنی تا پیش از آنکه آخماتووا وارد دوران طولانی سکوتش شود، او شش جلد کتاب شعر چاپشده داشت که نهفقط «مواد مضمونی مشترکی دارند»؛ بلکه انسجام سبکی درخورتوجهی را نیز نشان میدهند.
آنطور که سام درایور میگوید، جدا از خودداری فزاینده از بیان احساسی و عاطفی و حالت تسلیم و رضای بیشتر در قبال حوادثی که آخماتووا را در طول سالهای پرتلاطم گرفتار کرد، صحبتکردن از هرگونه تغییر مشخص در شعر او دشوار است.
برخی منتقدان روسی معتقدند که آخماتووای مبتدی وجود ندارد و او با همان اولین کتابش بهعنوان شاعری رشدیافته مطرح شد. ازاینرو به دشواری اثری از دوران پختگی او میتوان یافت که مایههایی از آن شش کتاب اول در آن دیده نشود. براساساین شعرهای پیش از سال ۱۹۲۲ را به این خاطر شعرهای دوره اولیه آخماتووا میدانند که در پی آن وقفهای بیش از سیساله افتاده که در طول آن انتشار اشعار آخماتووا ممنوع بوده است.
شش کتاب دوره نخست آخماتووا عبارتاند از: «شامگاه»، «باغ گل»، «دسته سفید»، «بارهنگ»، «در لبه دریا» و «سال خداوندگار ما ۱۹۲۱».
اگرچه وضعیت آخماتووا بعد از دستگیری و اعدام گومیلیوف عادی نبود و هیچ روزنامهای حاضر به چاپ اشعار و آثارش نبود؛ اما بههرحال تا پیش از سال ۱۹۳۴ او وارد دوران بحرانی زندگیاش نشده بود و به قول درایور وضعش تحملپذیر بود.
آخماتووا پس از آنکه به طرز عجیبی زنده ماند و سکوتش شکست، توانست بار دیگر اشعارش را منتشر کند و بهنوعی حیاتی دوباره پیدا کرد. سام درایور درباره آخماتووا نوشته: «اکنون که مدتهاست جایگاه آخماتووا در میان شاعران قدر اول روسیه تثبیت شده است، به یاد آوردن این امر دشوار است که از نیمه دهه پنجاه تا پایان آن، او تقریبا در غرب از یاد رفته بود و در اتحاد شوروی چهرهای گمنام انگاشته میشد و نه کسی که خیلی مطرح باشد.
خوانندگان سالمندتر به طور نمونه این بیت را به خاطر داشتند: دستکش دست چپ کشیده بر دست راست و غالبا ابیات بیشتری را هم به یاد میآوردند؛ اما اکثرا از اینکه آخماتووا هنوز در شمار زندگان است، تعجب میکردند. بعدا وقتی که اشعار منفردش در اتحاد جماهیر شوروی و بیرون از آن به چاپ رسید، آشکار شد که آخماتووا نهتنها خلاقیت بلندمرتبه و استحکام سبکش را در چند دهه سکوت اجباری حفظ کرده؛ بلکه به پیشرفت چشمگیری نیز در جهانبینی خود دست یافته است.
تصویرها و مضامین اشعارش که زمانی با دقت به جهانی مأنوس با تجربه شخصی خودش محدود بود، اکنون تا آن حد گسترش یافته بود که تمام جهان را در بر گیرد و از سنت فرهنگی اروپایی نیز مانند سنت فرهنگی روسی عمیقا ریشه گیرد».
آخماتووا و بسیاری دیگر از شاعران و نویسندگان همدورهاش برای دورانی طولانی ارتباط طبیعیشان را با مخاطبانشان از دست داده بودند و حتی معلوم نبود که مردهاند یا زنده؛ بااینهمه هیچکدام چرخشی نشان ندادند و اگرچه امکانی برای بروز عقایدشان نداشتند؛ اما دستکم سکوت کردند و با نظم مسلط همصدا نشدند.
*آکمهئیسم از کلمه یونانی آکمه (به یونانی: ακμή ) به معنای شکفتگی و کمال گرفته شده است. در فارسی آن را اوجگرای ی ، تعالیگرایی ترجمه کردهاند. مکتب شعری است که در اوایل قرن بیستم توسط چند شاعر جوان در سنپترزبورگ روسیه بنیان گذاشته شد.
۰