خاویر مِلِرو؛ یک روشنفکر کاتالان*
بهطور کلی تیرهای مرگبارش را علیه آدمهای احساساتی هر دستهای شلیک میکند که زندگی را تیره و ما را از پدیدههای دلپذیر آن مانند سیگار، مشتزنی، کتاب، مارتینی و غذای مطبوع جدا میکند.
کد خبر :
۷۶۲۹۱
بازدید :
۷۳۰
منوچهر یزدانی | در نمایشگاه بینالمللی کتاب در گوادالاخارا (Guadalajara) یِ مکزیک، یکی از دوستانم کتابی به دستم داد که به جریان استقلالطلبی کاتالونیا اهدا شده بود. به او گفتم این جریان مرا کلافه کرده است و از زمان صدور رأی دیوان عالی کشور مبنی بر محکومیت کسانی که در پی جدایی کاتالونیا از اسپانیا و نقض قانون اساسی بودند، خواندن مطالب مربوط به آن را متوقف کردهام.
با اصرار گفت: «آنطور هم که تو تصور میکنی، نیست. البته، نویسنده خود مخالف جدایی کاتالونیا از اسپانیاست بااینوجود وکیلمدافع ژواکیم فورن Joaquim Forn (سیاستمدار و نماینده مجلس کاتالونیا و درحالحاضر زندانی پرُسِس procés «جریان جداییخواهی ایالت کاتالونیای اسپانیا») است و مطمئنم که برایت جالب خواهد بود.
به توصیه او همان شب شروع به ورقزدن کتاب «سفارش» (El encargo) اثر خاویر مِلِرو (Javier Melero) کردم، با این اطمینان که بعد از خواندن صفحه دوم ملول و خسته خواهم شد. ولی تا دو ساعت بعد همچنان در حال خواندن بودم و دو روز بعد هم در هواپیمایی که مرا به گواتمالا میبرد، ادامه دادم.
آنجا به سبب برخی تعهدات از ادامه خواندن بازماندم؛ اما در ادامه سفر به میامی آن را به پایان رساندم. حالا به تمام خوانندگانی که از فرایند پرُسِس به تنگ آمدهاند، توصیه میکنم آن را بخوانند. البته کتاب مِلِرو به سبک خود او و به شیوه آزاد، بیتکلف، خردمندانه، جذاب و با زبان بسیار ادیبانه اسپانیایی نوشته شده است. خواندن آن وقت را ضایع نمیکند.
خاویر مِلِرو کیست؟ یک جرمشناس برجسته کاتالونیا، که در دانشگاه «پومپِو فابرا»
(Pompeu Fabra)ی بارسلون تدریس میکرده و عضو جامعه مطالعات بینالمللی بوده است. ولی، علاوه بر همه اینها، نویسندهای خوشذوق و شوخطبع، دلپسند و پرشور است.
او در کتابش جریانهای مربوط به حرکت جداییخواهانه را داوری و با بیانی ساده روایت میکند؛ بدون آنکه بیش از حد آن را مهم جلوه دهد. به نوعی خوانندگان خود را ترغیب به پندار منصفانه میکند. او همه اینها را با گذر در تاریخ اسپانیا، بدون هیاهو، ولی با تعمق بسیار، تشریح کرده است.
در واقع او مخالف جدایی کاتالونیاست و بدون هیچ شوقی حتی با کسالت آن را مینگرد، از اینکه همه چیز از زاویه سرود ملی و پرچم نگریسته میشود، تنفر دارد و رنج میبرد؛ مثلا برای آزار دوستان استقلالطلب خود آنها را «شهدای پرُسِس» خطاب میکند و حتی بدتر از اینها.
ولی با حامیان سنت و وحدت سیاسی اسپانیا هم کمتر از این نیست. بهطور کلی تیرهای مرگبارش را علیه آدمهای احساساتی هر دستهای شلیک میکند که زندگی را تیره و ما را از پدیدههای دلپذیر آن مانند سیگار، مشتزنی، کتاب، مارتینی و غذای مطبوع جدا میکند.
دوستانش از همه طیف ایدئولوژیک هستند، مثلا، از میان مخالفان جدایی کاتالونیا آرکادی اِسپادا (Arcadi Espada) است؛ کسی که با او در کتاب شام میخورد و علاوهبراین، وقتی دولت کاتالونیا میخواست او را برای نوشتن یک مقاله به دادگاه بکشاند، در حمایت از او بیانیه همبستگی امضا کرد.
مرا به یاد بسیاری از روشنفکران کاتالان در سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ میاندازد؛ سالهایی که در آنجا زندگی میکردم و میشناختمشان، بسیار بافرهنگ و مطابق روز، قدری بیپروا، کنایهآمیز و فرهیخته بودند و به شیوه ژوزف پلا (Josep Pla) به هیچ چیز اعتقاد نداشتند و همه چیز را، شاید به جز فرهنگ، به استهزا میگرفتند.
وقتی استقلالطلبان تعداد انگشتشمارشان فزونی یافت و خیابانها و بلوارهای بارسلون از آنها پر شد، ناگهان ناپدید شدند. خوشحالم از اینکه دست کم یکی از آنها زنده است و مینویسد، زیرا آنها زندگی را غنی میکنند. او مضامین مفرح را تزریق میکرد و از ادبیات و هنرهای آکادمیک و سمینارها نظریهها را بیرون میکشید و در بارها، کافهها و کلوپهای شبانه پخش میکرد.
کتاب مِلِرو جایی در جریان محاکمات پرُسِس قرار دارد، ولی او بهجای پرداختن به اصل موضوعی که در حال وقوع است، با خوشدلی به نکات بیاهمیت و حاشیهای آن مانند لباس دادستانها، قضات و وکلای مدافع و شاهدان، تمرکز میکند و به چهرههای آنها در لحظات جدی و بحثهایی که در زمان توقف جریان دادگاه انجام میگیرد، میپردازد و اینها با نبوغی زیرکانه و پیوسته که بیان آن سهل، اما بهنوعی ممتنع است، تمام آنچه را که پرُسِس بنا داشت مخفی نگاه دارد، برملا کرده است.
شخصیتهای طنزآمیزی که میآفریند بهیادماندنی هستند، آنها افراد هر دو گروه را نجات میدهند یا دفن میکنند؛ برای او لباسها و ظرافتها، وقار و لبخندهای چهره آنان، شیوه بیان، طنزها و تلخیها و تعبیر و تفسیرهای آنان هنگام شهادتدادن در دادرسیها و دادگاهها جالب است.
جامعهای زیبا و رنگارنگ در آنجا ظاهر میشود که در آن افراد برجسته، جدی و ابلههای متعارف در برابر کسانی که معمولا سرسخت هستند قرار میگیرند؛ زیرا در بین تمام ناخوشایندیهای این جهان، آنچه خاویر مِلِرو توان برتافتنش را ندارد، جهالت انسانهاست.
بهعنوان مثال شاهدانی که با عدم شناخت شهادت میدهند و بر اثر آن حریفانشان بهرهمند میشوند. البته به حرفهاش علاقهمند است، ولی بیشتر برای ارتقا به هدفهای والاتری مانند جایگاه آزادی و دموکراسی؛ بازی پرمخاطره و ظریفی که در آن استعداد (یعنی دانش، تلاش، مدیریت) تعیینکننده است و پیروزی یا شکست را رقم میزند.
وی مشکلی در ترسیم شیوه دفاعی موکل خود نمیبیند، شیوهای که لزوما با وکلای سایر متهمان همخوانی ندارد؛ اما تلاش میکند در امورشان مداخله نکند، اگرچه گاهی رخ میدهد، دیگر چه باید کرد.
مادرید را همانقدر میشناسد که شهر خودش بارسلون را و در لحظهای شگفتآور جملههایی احساساتی درباره آن بهکار میبرد؛ در آن گوشه بلوار دیاگونال (Diagonal) جایی که دوران کودکیاش را گذراند، مکانی که تمام فروشگاهها ورشکست میشدند، اکنون گوشهای است پرجنبوجوش و موفق مانند خیابان پنجم نیویورک یا شانزهلیزه. در مادرید، به پارک رِتیرو (Retiro) میرود و تاریخچه بناهای بزرگ را میشناسد و میداند چه کسی و چه زمانی آنها را ساخته است. از صورت غذاهای پنهانترین خوراکخوریها آگاه است.
باید در ریهاش لایهای از نیکوتین داشته باشد؛ اما بههیچوجه از لذت سیگارکشیدن شرمنده نیست. از ورزش مشتزنی نهتنها مبارزهها و زندگی مشتزنان بزرگ را میشناسد بلکه هرازگاهی که به باشگاه میرود، خودش هم مشت میزند و میخورد.
فیلمهایی که به آنها اشاره میکند و کتابهایی که از آنها نقل میکند همه از کیفیت عالی برخوردارند؛ اما به نظر میرسد به اولی بیشتر از دومی دلبستگی دارد. شاید اشتباه میکنم، زیرا اگر چنین بود به این خوبی نمینوشت: همه نویسندگان خوب، خود خوانندگانی مشتاق هستند.
طنز اصولا شمشیری دولبه است و روشی برای تعدیل اهمیت آنچه گفته میشود و نیز کاهش نیش یا سمی که در آن نهفته است؛ اما در خاویر مِلِرو صرفا یک شیوه بیان و بخشی از وجود اوست؛ بههمیندلیل یافتن شیوهای برای نظاره پدیدههای جهان، کشف و بررسی دقیق آنچه در آنهاست و در راز پنهان همگان خفته است، طبیعی و اجتناب ناپذیر به نظر میرسد و همچنین افشاندن نوعی همدلی و دوستی بر آنها. چیزی ماورای اختلافات که آنها را به یکدیگر نزدیک کند.
«سفارش» یکی از کتابهای نادر است، بهخصوص در عصر ما، زیرا موجب تقویت روحیه میشود و اختلافات مذهبی، سیاسی یا سلیقه و عاداتی را که مردم را از یکدیگر متمایز میکند، برنمیتابد. درعینحال صور مشترکمان را به یاد میآورد تا بدانیم مهمتر از همه اختلافات، قلمرو وسیعی وجود دارد که میتوانیم در آن یکدیگر را درک کنیم و دوست بداریم. من مدتها بود که کتابی چنین یکدست و بی زیر و بم، سالم و دوستانه را نخوانده بودم.
این تجربه سبب شده بود از چند سال پیش هر نوشتهای به دستم میرسید، نگاهی خفتبار به آن داشته باشم؛ اما کتاب خاویر مِلِرو انگیزهای شد تا من تأمل کنم و متقاعد شوم که یک کتاب خوب نیز میتواند ادبیاتی عالی باشد.
* مردم کاتالونیا بخشی خودمختار در شمال شرقی کشور اسپانیا و کسانی که اصلیت شان به آنجا بازمیگردد هستند. همچنین ساکنان بخشی از جنوب فرانسه که مجاور کاتالونیا است و در کاتالونیا به کاتالونیای شمالی و در فرانسه به پایس کاتالان معروف است نیز معمولاً کاتالان شمرده میشوند.
۰