مردی که صاحبخانهاش از ترس کرونا از خانه بیرونش کرد، جان باخت
«ویروسِ کرونا نابرابریهای بیشماری را در انگلستان ایجاد کرده که پیش از این چشمانِ خود را به روی آنها بسته بودیم.» «او عاشقِ لندن بود و برای من از اینکه لندن چقدر زیبا و تمیز است، صحبت میکرد.» «صاحبخانه راجش را برای انجامِ کاری به بیرون از خانه میفرستد و بعد قفل در را عوض میکند؛ بنابراین وقتی راجش سعی میکند به اتاقش بازگردد، نمیتواند. او در میزند و از صاحبخانه درخواست میکند که با او صحبت کند، اما صاحبخانه در را به رویش باز نمیکند.»
کد خبر :
۷۹۹۸۴
بازدید :
۵۵۷۸
فرادید | آخرین باری که مری جایاسیلان با شوهرش، راجش، صحبت کرد، او قرار بود در بخشِ کووید به دستگاهِ تنفس مصنوعی وصل شود. راجش در بیمارستانِ نورثویک پارک در لندن بستری بود؛ همان شهری که بیشترِ سال را به عنوان راننده اوبر در آن کار میکرد.
مری و دو پسرِ کوچشان، ۵۰۰۰ مایل دورتر از راجش در خانه خانوادگیشان در بانگلورِ هندوستان بودند. تا آن زمان، راجشِ ۴۴ ساله بارها به همسرش گفته بود که حالش خوب میشود؛ گفته بود که احساس میکند ناخوش است، اما مری نباید نگران باشد، چون او جوان و سالم است.
اما در مکالمه آخر او بغضش ترکید و به همسرش گفت: «مری، کمی ترسیدهام.»
روز بعد راجش جایاسیلان از دنیا رفت.
زندگی در هند، کار در انگلستان
راجش و مری روز ۲۴ فوریه سال ۲۰۱۴ با هم ازدواج کردند و یک خانه در هولیماوو در جنوبِ بانگلور اجاره کردند. آنها به همراهِ مادر ۶۶ساله راجش در آن خانه زندگی میکردند.
بیشترِ سال راجش یک اتاق در هَرو، در شمال لندن اجاره میکرد و به عنوان راننده اوبر در آن شهر کار میکرد. او از آخرین ساعات غروب تا نخستین ساعاتِ صبح - که شلوغترین ساعتها بودند - کار میکرد تا بتواند پول کافی درآورد و چند ماهی را بدون دغدغه در کنار خانوادهاش در هندوستان سپری کند.
او از شغلِ رانندگی لذت میبرد؛ هرچند فکرش را هم نمیکرد که این شغلِ فصلیِ پرخطر او را در برابر یک بحرانِ بهداشتیِ جهانی بیدفاع و شکننده کند.
مری میگوید: «او به مدت ۲۲ سال بهصورت نامتناوب در لندن زندگی کرده بود و چند ماه در سال را در هند میگذراند.»
«او عاشقِ لندن بود و برای من از اینکه لندن چقدر زیبا و تمیز است، صحبت میکرد. من هرگز لندن نرفتهام، برای همین او برایم آن را توصیف میکرد.»
بیشتر بخوانید:
آنها بسیار خوشبخت بودند. راجش همسرش را دوست داشت و با دو پسرش که یکی ۶ و دیگری ۴ ساله بود، بازی میکرد. زمانهایی که در هند نبود از طریقِ تماسِ تصویری با آنها صحبت میکرد.
مری با افتخار میگوید: «او همچنین خواننده خوبی بود و آوازهای زیادی به هندی میخواند.»
صمیمیترین دوستِ راجش، سونیل کومار، میگوید: «او همچنین آدمِ فروتن و محترمی بود.» سونیل و راجش اولین بار در سال ۲۰۱۱ همدیگر را ملاقات کردند. هر دو اهلِ بانگلور بودند و از طریقِ دوستانِ مشترک در لندن به هم معرفی شدند. آنها همدیگر را در مسیرِ عبور از کاغذبازیهای متعدد در انگلستان راهنمایی میکردند؛ در زمانِ نیاز به یکدیگر پول قرض میدادند و سونیل و همسرش هر از گاهی راجش را برای صرف غذا به خانهشان دعوت میکردند و او را با غذاهای خوشمزه هندی بدرقه میکردند. طوریکه برای چند روز آینده به اندازه کافی غذا داشت.
راجش لندن را دوست داشت، اما در برنامهاش نبود که برای همیشه در این شهر بماند. او میخواست به خانوادهاش در هندوستان ملحق شود. اجاره خانه شان در هندوستان بسیار گران بود، برای همین راجش اواخرِ سال ۲۰۱۹ که برای آخرین بار به هند رفته بود وامی گرفت و زمینی خرید تا خانه خودش را در آن بنا کند.
وام مسئله بزرگی نبود، آنها فکر میکردند که راجش به لندن برمیگردد و به اندازه کافی برای بازپرداختِ وام پول کنار میگذارد. راجش آخرین باری که به هند رفته بود به همسرش گفته بود که همه چیز بهتر خواهد شد.
بازگشت به لندن، شروعِ کرونا
او روز ۱۵ ژانویه به لندن برگشت. کمتر از ۲ هفته بعد، اولین مواردِ ابتلا به ویروسِ کرونا در لندن گزارش شد.
ویروس به بریتانیا رسیده بود، اما در این مقطع راجش هنوز نگران نبود. مغازهها و رستورانها هنوز باز بودند و مردم هنوز سر کار میرفتند و مدام از خانه خارج میشدند. مانند همه مردمی که در لندن زندگی میکردند، برای رانندگانِ اوبر هم کار کردن همچنان به شکلی عادی ادامه داشت و تا یکماه بعد نیز اوضاع تغییری نکرد.
بیشتر بخوانید:
بعد ماه مارس از راه رسید و ویروس داشت از نفری به نفر بعد منتقل میشد. تعداد مواردِ ابتلا و جانباختگان به سرعت افزایش یافت. به مردم گفته شد که اگر علائم بیماری، حتی تبِ خفیف و سرفههای ادامهدار دارند، خودشان را به مدت ۷ روز قرنطینه کنند.
روز ۲۳ مارس، نخستوزیرِ بریتانیا، بوریس جانسون، به مدتِ ۳ هفته اعلامِ قرنطینه سراسری کرد؛ که به این معنی بود که بسیاری از کسبوکارها بسته میشدند و به جز کارمندان و کارکنانی که نقشِ «حیاتی» داشتند؛ بقیه فقط در صورتی که خریدِ ضروری داشتند میتوانستند از خانه خارج شوند.
صاحبخانه در را به روی راجش قفل کرد
مانند بسیاری از رانندگانِ دیگرِ اوبر، راجش هم ابتدا به کار کردن ادامه داد، اما خیلی سریع علائمی شبیه آنفولانزا در او ایجاد شد و باعث شد او دست از کار بکشد. آخرین سفرِ او روز ۲۵ مارس به فرودگاه هیترو در لندن بود که مسافری را در آنجا پیاده کرد.
نشانههای بیماری در او شدت گرفت و او با علائمِ کمآبی در بیمارستان بستری شد. وقتی آنجا بود از او آزمایشِ کرونا گرفتند. جواب آزمایش مثبت شد.
کارکنانِ بیمارستان به راجش گفتند به خانه برود و خودش را قرنطینه کند و اگر علائمش شدید شد به بیمارستان مراجعه کند. او همین کار را کرد و به اتاقش بازگشت. اما اتفاق بدتری در انتظارش بود. مری میگوید: «صاحبخانه راجش را برای انجامِ کاری به بیرون از خانه میفرستد و بعد قفل در را عوض میکند؛ بنابراین وقتی راجش سعی میکند به اتاقش بازگردد، نمیتواند. او در میزند و از صاحبخانه درخواست میکند که با او صحبت کند، اما صاحبخانه در را به رویش باز نمیکند.»
صاحبخانه نمیدانسته که آزمایشِ کرونای راجش مثبت شده، اما به او گفته یک راننده اوبر ممکن است ویروس را به خانه بیاورد و او نمیخواهد خطر چنین چیزی را بپذیرد.
راجش که جایی برای اقامت نداشته مجبور میشود چندین شب را در ماشین بخوابد.
مری میگوید: «او در آنجا غذا نداشته، هیچ چیزی برای خوردن نداشته است.» در این مقطع راجش به دوستش سونیل تلفن میزند تا از او مشورت بگیرد.
سونیل میگوید: «این آخرین تلفنِ راجش به من بود. او چیزی درباره جزئیاتِ این اتفاق به من نگفت.. اما، چون من در اِناِچاِس - خدماتِ درمانیِ بریتانیا- کار میکنم از من سؤالهایی مثل این پرسید که «ما چقدر اینجا امنیت داریم؟» «بهتر نیست برگردیم هند؟» ... او از من میپرسید که آیا راهی هست که او بتواند به هند برگردد... او میخواست به هند پیش خانوادهاش برگردد. اما آن زمان در هند هم قرنطینه کامل برقرار بود.»
سونیل به او گفته بود در آن مقطع بهترین کار این است که در خانه بماند، بیرون کار نکند و منتظرِ حمایتِ دولتی باشد که دولت قول داده بود ارائه دهد.
راجش قبول میکند و توضیح میدهد که نیاز دارد جایِ جدیدی پیدا کند، چون صاحبخانهاش به او گفته پرخطر است. سونیل میگوید: «اما به من نگفت که همان موقع صاحبخانه او را از خانه بیرون کرده است... احتمالاً از گفتنش احساسِ شرم میکرده است.»
راجش دوباره به سراغ صاحبخانه میورد و سعی میکند راهی برای گفتگو با او پیدا کند. اما پاسخی از داخلِ خانه به گوش نمیرسد. بعد از روزها جستجو او بالاخره، اتاقِ دیگری در هرو پیدا میکند. صاحبخانه جدید از او ۴۰۰۰پوند پولِ پیش میگیرد - پولی که او نداشته و مری میگوید مجبور شده قرض بگیرد.
راجش در خانه جدید از ترسِ اینکه مبادا دوباره بیرونش کنند، هیچ تحرکی ندارد. او خودش را از بقیه پنهان میکند و حتی برای خودش غذا هم درست نمیکند. وضعیتِ سلامتی او کمکم رو به وخامت میرود. تنها تعاملِ اجتماعی او صحبت با همسرش از طریقِ تماسِ تصویری است که در طولِ آن گاهی به گریه میافتد و گاهی میگوید اوضاع خوب است و جای نگرانی نیست.
در یکی از همین مکالمههاست که مری متوجه میشود راجش به سختی نفس میکشد.
مری میگوید: «یک شب به او گفتم به بیمارستان برود. او نمیخواست درخواست آمبولانس کند مبادا که دیگران بفهمند او بیمار است و از خانه بیرونش کنند.»
راجش علیرغم اینکه به سختی نفس میکشد تا بیمارستان رانندگی میکند. وقتی به آنجا میرسد تشخیصِ ذاتالریه میدهند.
مری میگوید: «صبح روز بعد از بیمارستان با من تماس گرفت، ولی وقتی بچهها او را دیدند از شدتِ بیماریِ پدرشان و حال و روزش گریه کردند. برای همین او تصویر را قطع کرد و گفت: نمیخواهم تصویری که آنها از من به یاد دارند، تصویرِ بیماری من باشد.»
روز ۱۱ آوریل پزشکان با مری تماس میگیرند و میگویند که وضعیتِ راجش بحرانی است و آنها امیدی به بهبودِ او ندارند. آنها یک تماس تصویری ترتیب میدهند تا مری و بچهها بتوانند برای آخرین بار راجش را ببینند. او، اما بیهوش است و دو ساعت بعد نیز جان خود را از دست میدهد.
بارها در این همهگیری این جمله تکرار شده است که کرونا «تبعیض قائل نمیشود»، اما شواهد زیادی نشان میدهد که ویروس در برخورد با برخی بسیار بدتر عمل کرده است. افرادی که شغلهای فصلی دارند، جزو گروهی هستند که بیشترین آسیب را از کرونا دیدهاند.
برطبقِ آمار جهانی ۶۰درصد از جمعیتِ جهان در شغلهای ناامن مشغول به کار هستند.
تحقیقاتِ مجمع جهانی اقتصاد و سایر نهادها نشان میدهد که کارگران در همهگیری اخیر به شکلِ نامتناسبی بیشترین ضربه را خوردهاند. ترکیبی از طبقهبندی به عنوان کارکنانِ «حیاتی»، تقاضا از آنها برای آنکه با افرادِ پرخطر در تماس باشند، فقدانِ تضمینِ پرداختِ بیمه برای مرخصی استعلاجی که شرایطِ قرنطینه شخصی را بدتر میکند، حقوقهای پایین و ناامن که احتمالِ زندگی در خانهها و موقعیتهای ناامن و خطرناک را بیشتر میکند و نبود دسترسی به وسائل محافظتی، زندگی کارگران را سختتر کرده است.
بیشتر بخوانید:
آیاکو اِباتا، از موسسه مطالعاتِ توسعه، میگوید افرادی که در مشاغلِ ناامن مشغول هستند «بهشدت به حقوق روزمرد نیاز دارند» برای همین تحتِ فشار بیشتری برای از دست ندادنِ شغلهای خود قرار میگیرند و حتی در وضعیتِ پرخطر نیز به کار خود ادامه میدهند.
«آنها این کار را به دلیلِ نادانی یا ناآگاهی و غفلتشان انجام نمیدهد، کلِ سیستم آنها را وادار میکند که چنین تصمیمهایی را اتخاذ کنند که نهایتاً به ضررِ زندگی و سلامتیِ آنها تمام میشود.»
دکتر الکس وود، جامعهشناس از دانشگاهِ آکسفورد، میگوید مشاغلِ فصلی و موقتی از کارکنانِ خود حمایت کافی نمیکنند. «در واقعیت در چنین بحرانهایی کارگران هستند که بیشترین آسیب را میبینند و بهای سنگین را کارگران هستند که پرداخت میکنند.»
اکنون رانندگان در انگلستان خواستارِ حمایتِ بیشتر از سوی دولت هستند. آنها به دولت انتقاد میکنند «که رفتن به سلمانی و آرایشگاه را پرخطر اعلام کرده، اما به مردم میگوید رفت و آمد با اوبر بیخطر است.»
نژاد نیز عاملِ تبعیض است. برطبقِ چند مطالعهای که اخیراً انجام شده است، سیاهپوستان، آسیاییها و سایر اقلیتها در انگلستان بیشتر از همتایان خود در مشاغلِ فصلی و ناامن شاغل هستند.
دکتر وود میگوید: «ویروسِ کرونا نابرابریهای بیشماری را در انگلستان ایجاد کرده که پیش از این چشمانِ خود را به روی آنها بسته بودیم.»
خانواده راجش بعد از او
مادر راجش بعد از آنکه فهمید پسرش فوت کرده، بیمار شد. فشار خون و قند بالا او را در زمینگیر کرد. مری باید وام خانه را پرداخت کند، هزینههای آب و برق را بپردازد و شهریه مدرسه بچهها را پرداخت کند. مری میخواهد به عنوان نظافتچی جایی مشغول به کار شود، اما قرنطینه فعلاً اجازه این کار را نمیدهد. سونیل تا جایی که بتواند به آنها کمک میکند و میخواهد از صاحبخانه راجش شکایت کند.
اما بیشتر از هر چیزی، مری تلاش میکند سرعتِ این همه تغییر را در زندگی خود درک کند. «حالا که راجش رفته، زندگی ما سخت شده است. من نمیدانم بدونِ او چه کار کنم.»
۰