فقط می‌خواهم این روزها زنده بمانم

فقط می‌خواهم این روزها زنده بمانم

زهره راحت و سرراست با خودش مواجه می‌شود. افسردگی دارد و دارو مصرف می‌کند. او خوب می‌داند ادامه دادن سفت و سخت قرنطینه برای او آسیب‌هایی به همراه خواهد داشت: «این عدم مواجهه با آدم‌ها الآن برای من آرامش بیشتری می‌آورد.

کد خبر : ۸۰۹۹۴
بازدید : ۵۹۶۴
فقط می‌خواهم این روزها زنده بمانم
محمد معصومیان | «وقتی می‌بینم مردم در خیابان بدون ماسک و دستکش تردد می‌کنند از ترس فرار می‌کنم داخل خانه. نمی‌دانم چطور به کوه و دشت می‌روند و به این راحتی روی زمین می‌نشینند. مگر واکسن کرونا کشف شده؟»
برای آن‌ها هیچ جا امن نیست و با اینکه محدودیت‌ها یکی یکی برداشته شده، ترجیح می‌دهند پشت دیوار‌های خانه آرامش را تجربه کنند.
افرادی که قرار نیست حتی با رعایت پروتکل‌ها و فاصله اجتماعی قلعه آرام خود را رها کنند و دوستان خود را ببینند یا به محل کار بازگردند، لااقل تا روزی که از نظر اقتصادی به مضیقه نخورند. اما این سخت‌گیری‌های بیش از حد چه تبعاتی می‌تواند داشته باشد؟ آیا این اضطراب شدید باعث افزایش بیماری‌های روانی نخواهد شد؟
بد نیست پای حرف‌شان بنشینیم و دنیای پساکرونا را از دریچه نگاه آن‌هایی ببینیم که تا روز کشف واکسن کووید ۱۹ روز‌های متفاوتی را تجربه خواهند کرد.

کیوان از ۲۵ اسفند ماه خانه و زندگی در تهران را رها کرد و به خانه پدری در مشکین شهر پناهنده شد، از شر کرونا. او حالا بدون احتساب دقایقی که برای خرید روزانه، با الکل و ماسک بیرون می‌آید تقریباً ۳ ماه است که در قرنطینه زندگی می‌کند.
کار او در تهران مربوط به نشر و کتاب بود که بعد از شیوع کووید ۱۹ تعطیل شد. او حالا در خانه روی چند پروژه کار می‌کند، ورزش منظم انجام می‌دهد و در شبکه‌های اجتماعی روایت‌هایی از زندگی پرندگان و حشرات و مورچه‌ها در حیاط ۱۰۰ متری خانه‌شان می‌نویسد، اما ضرورتی حیاتی در معاشرت حتی با حفظ فاصله اجتماعی با دوستان نمی‌بیند:
«دلم برای دوستانم تنگ شده، اما با هیچکدام از آن‌ها ارتباط نزدیکی ندارم، چون حس می‌کنم ضرورتی ندارد برای دیدن آن‌ها بیرون بیایم و به رفت و آمد شهر اضافه کنم. از طرفی یک سری نزاع‌ها و سوء تفاهم‌ها در روابط وجود دارد که باعث اضطراب می‌شود.»

او دلیل اصلی ترک تهران را اضطرابی می‌داند که به قول خودش تراکم بالای جمعیت در پایتخت به جانش می‌ریخت: «به نظرم در شرایط روز‌های اول ماندن در تهران ضرورتی نداشت، از طرفی خیلی هم پول نداشتم که فقط از اسنپ استفاده کنم و از طرفی سوار شدن به مترو هم واقعاً هراس‌آور بود.
یادم هست آن روز‌ها که چند بار سوار مترو شدم حس می‌کردم چیز‌هایی شبیه توپ پینگ پونگ به سمتم می‌آید، به صورتم می‌خورد و مرا آلوده می‌کند؛ خوف می‌کردم.
آن روز‌های اول می‌گفتند امکان دارد از طریق لوله‌های فاضلابی که از طبقه بالای خانه به سینک آشپزخانه می‌آید ویروسی شویم یا اگر طبقه بالایی کرونایی باشد ما هم می‌گیریم. آن اوایل خیلی از الکل استفاده می‌کردم، اما الان کمتر شده است.»

او که برخلاف بخشی از مردم بعد از برداشته شدن محدودیت‌ها حاضر نشد دژ محکم خانه را ترک کند از اضطرابی می‌گوید که پیش از کرونا هم تجربه‌اش کرده بود: «چند باری هم پیش روانشناس رفته بودم، اما چیز جدی نبود.»

آنطور که از حرف‌هایش برمی‌آید برای او قرنطینه شبیه چله نشینی شده پر از دریچه‌های جدیدی برای دیدن دنیا و بازتعریف مفاهیمی که سال‌ها با آن زندگی می‌کرد: «جالب بود که هیچ مشکلی با پدر و مادرم نداشتم. راستش به خلوت و تنهاییم خو گرفته ام و سبک جدیدی از حیات را تجربه می‌کنم که در آن با خودم جدالی ندارم. می‌توانم تا یک سال هم در این شرایط بمانم»
البته با همه این حرف‌ها می‌گوید شاید تیرماه به تهران برگردد: «اگر به تهران برگردم هم از خانه بیرون نخواهم رفت و با دوستان به کافه یا رستوران نمی‌روم تا روزی که واکسن کرونا کشف بشود.»
آنقدر از زندگی تازه راضی به نظر می‌رسد که نمی‌خواهم با سؤالات بیشتر آرامشش را بهم بزنم. سؤالاتی نظیر اینکه بعد از کشف واکسن آیا تو همان کیوان قبل از کرونا خواهی بود؟ آیا با خودت فکر کرده‌ای این همه دوری از دیگران به علت اضطراب بیمار شدن چه به روز روانت خواهد آورد؟

زهره در این ۳ ماه حتی از کیوان هم کمتر از خانه بیرون رفته است: «در مجموع ۵بار» او بیماری زمینه‌ای دارد و بجز یکبار دیدن پدر و مادرش و یکبار دیدن پزشک هیچ کسی را ندیده: «وقتی بیرون می‌روم حتی از حرکت ماشین‌ها دچار اضطراب می‌شوم چیزی که قبلاً اصلاً نداشتم، اما حالا دارم.
وقتی بیرون هستم فکر می‌کنم مغزم در حال منفجر شدن است؛ زمانی که برای یک آشغال جلوی در گذاشتن بیرون می‌روم و آدم‌های بدون ماسک را می‌بینم وحشت می‌کنم و از آن‌ها فاصله می‌گیرم و فرار می‌کنم داخل خانه.
حس می‌کنم این چهاردیواری آنقدر امنیت دارد که مرا از هر جهتی حفظ می‌کند نه فقط ویروس کرونا بلکه از روابط با آدم‌هایی که قبل از کرونا دیگر برایم قابل تحمل نبودند.»

او تعریف می‌کند که اوایل قرنطینه سخت می‌گذشت، اما کم‌کم عادت کرد و حالا تمام خریدهایش را اینترنتی انجام می‌دهد، با مساعدت رئیس دورکاری می‌کند و با فیلم و سریال و کتاب سرگرم می‌شود: «خیلی فکر می‌کنم؛ به اینکه تا کی قرار است این شکلی زندگی کنیم؟ واکسن کی به بازار می‌آید؟ نکند تقلبی به بازار بیاید؟ نکند واکسن تقلبی به دست ما برسد؟ ما که تحریم هستیم چطور به دست ما می‌رسد؟»

زهره راحت و سرراست با خودش مواجه می‌شود. افسردگی دارد و دارو مصرف می‌کند. او خوب می‌داند ادامه دادن سفت و سخت قرنطینه برای او آسیب‌هایی به همراه خواهد داشت: «این عدم مواجهه با آدم‌ها الآن برای من آرامش بیشتری می‌آورد.
یادم می‌آید که تحمل آدم‌ها برایم سخت بود، اما الآن دیگر خودم هستم و خودم، کسی با من کاری ندارد. لازم نیست با کسی حرف بزنم و خوشحالم ساعت‌های زیادی در خانه تنها هستم. الآن شاید حالم به نظر خودم خوب باشد، اما می‌دانم با تمام شدن این وضعیت و برگشت به جامعه دچار مشکل می‌شوم و فکر می‌کنم باید درمان بشوم. دوباره ارتباط گرفتن با مردم برایم سخت شده و فکر می‌کنم آسیب می‌بینم.»

او هم معتقد است بالاخره سرکار برمی‌گردد، اما حالا حالا‌ها نه رستوران می‌رود و نه کافه و نه دید و بازدید با دوستان: «نمی‌دانم اگر بیماری زمینه‌ای نداشتم چطور زندگی می‌کردم، اما حالا مجبورم خیلی کار‌ها را نکنم، چون نمی‌خواهم مرگ دردناکی داشته باشم.»

حسین ابراهیمی مقدم روانشناس از زوایای مختلف به قرنطینه نگاه می‌کند. البته با پیش فرض اینکه قرنطینه به خودی خود کاری صحیح است و باعث قطع زنجیره بیماری می‌شود، اما آسیب از جایی آغاز می‌شود که به قول ابراهیمی مقدم؛ باعث پایین آمدن کارکرد‌های روانی و اجتماعی می‌شود.
او حرف‌هایش را با مثالی ساده آغاز می‌کند: «همانطور که ما می‌گوییم اگر ترمز کنیم ماشین می‌ایستد و امنیت بیشتری برای سرنشینان خواهد داشت برای ماشینی که ایستاده نیازی به ترمز کردن نیست.
چه بسا اگر در حالت ایستاده دائم پا را روی پدال ترمز فشار بدهید حتی پدال خراب شود؛ ما زمانی از قرنطینه و رعایت‌های خانگی حرف می‌زنیم که افراد مشاغل خاص و پرخطر دارند و از آن‌ها می‌خواهیم ترمز کنند، اما بعضی انگار ترمز روی آن‌ها نصب شده و حتی در حال ایستاده نیز پا روی پدال دارند!»

او از کسانی مثال می‌زند که دچار اختلال دوری گزین هستند یا کسانی که اختلال اجتنابی دارند. به زبان ساده کسانی که مهارت اجتماعی ندارند یا نمی‌خواهند با اجتماع درگیر بشوند.
افرادی که تا قبل از کرونا کسی با اضطراب‌های آن‌ها همدلی نداشت و حالا با شیوع بیماری، اضطراب‌های اجتماعی و دوری گزینی‌های آنان کاملاً منطقی به نظر می‌رسد و افراد زیادی رفتار‌های آن‌ها را تأیید می‌کنند:
«اگر از فردی که اضطراب اجتماعی دارد بخواهیم در خانه بماند یا معاشرت‌های خود را از دست بدهد شاید هیچ گاه مهارت‌های لازم را بدست نیاورد و همان روابطی که در گذشته داشته را از دست بدهد. در اینجور مواقع ما توصیه اکید برای قرنطینه نخواهیم داشت، چون آن‌ها باید روابط اجتماعی خود را داشته باشند؛ البته با فاصله و پروتکل ها.»

ابراهیمی مقدم آینده را اینطور پیش بینی می‌کند: «ما بعد از پایان کرونا منتظر افرادی با اضطراب بالا، وسواس فکری و عملی بسیار زیاد و اختلالات فیزیکی شده بصورت خودبیمار پنداری و تشدید اختلالات شدید شخصیت هستیم که متأسفانه این افراد مهارت‌های شغلی و حرفه‌ای را هم از دست خواهند داد.
در کنار مهارت‌های شغلی آنان اگر مهارت‌های اجتماعی خود را به دلیل قرنطینه از دست بدهند اوضاع کاملاً از کنترل خارج خواهد شد و فقر اقتصادی در کنار روان بهم ریخته افراد زیادی را دچار مشکل خواهد کرد.»

توصیه او به افرادی که دچار اختلالات و اضطراب‌های یاد شده هستند این است که از همین حالا که در قرنطینه هستند ارتباط خود را با روانشناسان برقرار کنند تا روزی که این بیماری تمام شد بتوانند با روانی سالم‌تر به اجتماع برگردند و روابط خود را از سر بگیرند.
منبع: روزنامه ایران
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید