محمدعلی مرادی؛ فیلسوف کف خیابان*
مرادی در کوچه و خیابان، دانشگاه و خانه و فضاهای حرفهای و صمیمی مانند سقراط به جان سوفسطاییهای درون ما میافتاد و آنگاه که از او خواهان راهحل میشدی، راهی پیش پایت میگذاشت.
کد خبر :
۸۲۷۱۹
بازدید :
۷۴۲۸
سارا کریمی | «مهمترین جنگ آخرین جنگ است. امروز در جنگی درگیریم و دست پایین را داریم، اما برای دستورهای فردا امروز نمیتوان تصمیم گرفت. میدانیم که فردا شکست از آن ماست، اما پس فردا....
بعد از هر جنگی، صلحی خواهد بود و آنگاه جنگ دیگری به آرامی شروع خواهد شد، ما جنگجویان آن مبارزه خواهیم بود و عقبنشینی امروز مقدمهای برای پیروزی در جنگ نهایی خواهد بود.» (لئو تولستوی، جنگ و صلح)
اواسط دهه ۸۰ بود که مردی به نام «محمدعلی مرادی» از آلمان به ایران بازگشت. بهزعم خودش با مسالهای که برخاسته از تجربه زیستهاش بود به آلمان رفت تا فلسفه بخواند و پاسخی برای پرسشهایش بیابد. تجربه زیسته او، تجربه بخشی از تاریخ ایران بود که مبارزه برای تحول و پیروزی، شکست و طرد را توامان در درون خود داشت.
آنگاه که بازگشت در انبانش ایده پاسخی برای جبران این تاریخ را آورد. مرادی در قامت مبارزی که برای برابری به میدان انقلاب آمده بود در پی پاسخ به این پرسش بود که چرا تاریخ مبارزه برای جامعه مطلوب مملو از شکست است و چگونه میتوان از تاریخ این شکستها سر بلند کرد؟
مرادی بر آن بود که تاریخ فلسفه را به مثابه اولین شاخه از علوم انسانی جدید مورد واکاوی قرار دهد تا بتواند نقدهای خود را بر تسلط تاریخ برندگان طرح کند. پروژه اجتماعی او برساختن نیرویی تئوریک از دل جامعه بود که با اتکا به مهارت استدلال منطقی، توان حل مساله و بازاندیشی سرنوشت مشترک را داشته باشند.
محل منازعهای که برای این پروژه تعیین شده بود، نقد فلسفه روشنگری بود. به عقیده او، مساله هر جامعهای که خود را مدرن میداند و تجربهای در جهان مدرن کسب کرده با نقد فلسفه روشنگری آغاز میشود؛ فلسفهای که تاکنون برخورد فکری با آن صورت نگرفته است.
از منظر مرادی، چرخش کپرنیکی کانت که معرفتشناسی را به جای هستیشناسی نشاند و در درون آن سوژه مدرن متولد شد، زمینه را برای برآمدن علوم انسانی جدیدی آماده کرد که فلسفه تاریخ را در مرکز خود قرار داد. این علوم انسانی جدید با تبعیت از منطق فیزیک و ریاضی نیوتنی دنبالهرو علوم طبیعی بودند، اما در محور آن مفهوم اراده با طبیعت تمایزیابی میکرد.
درست در زمانی که فیزیک و ریاضی جدید، علت غایی را به کناری نهاده و دیگر به آن نمیپرداختند، سوژه هگلی به میدان آمد. اراده این سوژه بود که طبیعت را به تسخیر درمیآورد، جامعه را به پیش میبرد و غایت تاریخ را تعیین میکرد.
بهزعم مرادی بادهای تحول از غرب تنها تصویری ایدئولوژیک از این سوژه را برای ما آورد؛ تصویری که با چرخش کپرنیکی رهایی از دگماتیسم را تجربه نکرده بود و با تعیین اراده در تاریخ، ضرورت مستدل کردن عمل خود به استدلال مفهومی را درنیافته بود.
سوژه انقلابی که مرادی در آینه گذشته خود نقد میکرد، برآشفتهای شتابزده بود که بر جایگاه خطابه ایستاده و از پشت پرده ایمان نفی هر آنچه هست را فریاد میزند. سوژهای که نه به تاریخ پاسخگو است نه جامعه و نه نقد. او معیارش را ایدهای گذارده که راهنمای عملش باشد بیآنکه در واسطه میان ایده و عمل، تعاریف و مفاهیمش را روشن کند، برنامهای برای آینده بنویسد و مسوولیت عمل خود را بپذیرد.
کنشگر ایدئولوژیکی که بنا بر حسهای پرشورش دست به عمل میزند و با شکست ایده، امید را در جامعه به محاق میبرد. اینگونه بود که جبران تاریخ برای مرادی، پیش از نقد فلسفه اروپامحور هگل، بلند کردن بیرق به خاک افتاده امید و عزت نفس در اندیشیدن بود.
مرادی در کوچه و خیابان، دانشگاه و خانه و فضاهای حرفهای و صمیمی مانند سقراط به جان سوفسطاییهای درون ما میافتاد و آنگاه که از او خواهان راهحل میشدی، راهی پیش پایت میگذاشت. راه او آشنا کردن فضای فکری ایران با خوانش متنهای کلاسیک روشنگری بود. او زمینی را شخم میزد که از پس لگدکوب حوادث، سخت و نفوذناپذیر شده بود. مرادی شیار میکشید و بذر تفکر انتقادی میکاشت.
آنچه او میکرد نه فقط گزارش یک اندیشه یا توضیحی از تاریخ اندیشه بلکه توانمند کردن جوانان به فلسفیدن مسائل و نقد مستدل و منطقی بود. هدفش نه فقط جبران تاریخی پر از شورهای خفته در گور بلکه قدرتبخشی به شورهای تازه بود. طرح مساله تاریخ در چنین پروژهای با این پرسش آغاز میشد که «تاریخ ایران به چند صورت میتواند نوشته شود؟»
مرادی از خلل و فرجها و حافظه دستکاری شده تاریخی آگاهی داشت و زخمهای کشنده تاریخی را با نشتر فرمهای روایت باز میکرد. نوشتن، به تصویر کشیدن و بهصدا درآوردن صداهای گمشده را پیشنهاد میکرد و آنگاه ۴ روش اصلی را نام میبرد؛ آنالتیک، دیالکتیک، هرمنوتیک و فنومنولوژیک. روشهای منطقی که دوتای اول آن به سوژه روشنگری برمیگشت و
دو تای بعدی حاصل نقد این فلسفه بود، منطق روایت و پدیدارشناسی نسل سوم. چنانکه مرادی تشریح میکرد هر یک از این فرمهای منطقی به بخشهای متفاوتی از حافظه جمعی ما رجوع میکند، برای مثال تاریخ دیالکتیکی که غایتگرایانه و کلی نگاشته شود، شرح پیروزیها را در سیر تاریخ پیشرفت ایران بازگو خواهد کرد.
اما تاریخ روایی از رنجها و ترسها و قصههای گمشدهای خبر خواهد آورد که در لایههای زندگی روزمره ساکنان این سرزمین اتفاق افتاده است. تاریخ آنالتیکی در پی فهم عناصر موثر بر وقایع و دستهبندی نیروهاست در حالی که تاریخ پدیدارشناسانه نه فقط به تاریخ وقایع بلکه به تاریخ پدیدارهایی که تمدن را ممکن کردند خواهد پرداخت.
از منظر تاریخ تکوین مجازات، دلایل انتخابهای ما را برای طراحی زندانها به اینگونه که هست، توضیح خواهد داد و آنگاه ما را با اعمال ضدانسانی که براساس مشروعیت مجازات میکنیم، روبهرو خواهد کرد.
برای پژوهیدن آنچه از سرگذشت این سرزمین به جای مانده، نیروهای تاریخی ابتدا باید مجهز به تفکر انتقادی باشند تا بتوانند روایت منصفانه خود را از آنچه با عنوان تجربه تاریخی به دوش میکشد، بازگو کند.
برای آنکه نیروی محافظهکار بداند که از کدام روش میتواند تاریخ خود را بنگارد، نخست باید نقادانه پایههای اندیشه خود را توضیح دهند و نسبت خود را با خاستگاه منطقی که برای روایت تاریخ برمیگزینند، مشخص کنند. همه نیروهایی که میخواهند سهمی در تاریخ داشته باشند باید با مساله سوژه، تکلیف خود را روشن کند.
نیروهای اصلاحطلب باید بگویند که کجای نظم جهانی که این فلسفه آن را توضیح میدهد، قرار میگیرند؟ آیا میخواهند بخشی از نظم جهانی باشند؟ یا در حاشیه آن جهانهای تازهای را پیشنهاد دهند؟ نیروی انقلابی چطور؟ چگونه در برابر هویتی که در بستر تاریخ هگلی برای ایران ترسیم شده، موضع میگیرند؟ آیا نسبت به آن نقد دارند؟ آیا انقلاب علیه نظم سوژهمحور است یا خیر، انقلاب برای این است که به نظم سوژهمحور بپیوندیم؟ نسبت سوژه و دازاین یک بحث جدی در مباحث انقلابیگری است که در زبان اندیشه ما مغفول مانده است.
مرادی دامنه این بحث را به مکتبهای فکری میکشاند و از طیف اندیشمندان اسلامی، متفکران لیبرال و نظریهپردازان چپ میخواست تا در توضیح مساله اینجا و اکنون از دعواهای هویتی فاصله بگیرند و پای میز جدلهای برهانی بنشینند.
او در مقالههای خود بارها پرسیده است که یک مهندس مسلمان چگونه ممکن است؟ یک لیبرال استقلالطلب یعنی چه؟ یا امنیت ملی از منظر یک گرایش چپ چگونه مفهومی است؟ اگر نتوانیم به چنین پرسشهای بنیادینی با تکیه بر ۱۰۰ سال تجربه زیسته در جهان مدرن پاسخ دهیم به ناگزیر به ورطه عملی شتابزده و توضیحاتی ضعیف و غیرمستدل خواهیم افتاد، آنگاه هر کنش ما - همچون تاریخی که از سر گذراندیم- عملی خواهد بود، نیازمند جبران.
از منظر مرادی جبران شکستهای ۱۰۰ سال اخیر در برساختن جامعهای که سهمی از خیرعمومی، آزادی و برابری داشته باشد جز از طریق مواجهه جدی با مساله رنسانس، روشنگری و مدرنیته ممکن نمیشود. نقد یا دفاع از یک عمل تاریخی که بارها تکرار شده جز با توضیح موضعگیری ما در نسبت با سوژگی و مساله اراده آزاد میسر نخواهد بود.
اگر این سوژه بر بستر ایدئولوژیک بنشیند، آنچه بکند متفاوت است با آن زمانی که خود را به عنوان سوژهای تئولوژیک توضیح دهد یا از اینها گذر کرده و قصد کند که شاخصهای خود را نه از ایدئولوژی با تئولوژی بلکه از خرد جمعی بگیرد یا اصلا به عنوان دازاین از ایده پیشرفت، توسعه تکنولوژیک و رفاه بشری دست بشورد و در پی ساماندهی زندگی خود در کرانه طبیعت برآید.
او معتقد بود که با مشی فیلسوفان یونانی یعنی به بحث کشیدن جامعه میتوان مهارتهای منطقی را به نیروهای اجتماعی آموزش داد و آنگاه آنها را به توانایی حل مساله مجهز کرد. آگاهی برای او از خودآگاهی میگذشت و خودآگاهی جز با نقد بیمحابا ممکن نمیشد.
۱۰۰ سال زمان کمی نیست. خاطرههای بسیاری فراموش شدند و حافظه اجتماعی بیقرار و کابوسبین است. کسی از ما بخشش نمیخواهد و فراموشی نیز ممکن نیست. نسلهای پی در پی با تکرار سرنوشت، حافظهای مشترک پیدا کردند و خشم و درد به جای افتخار و لذت، مایه همبستگی اجتماعی میشود.
شاید زمان آن فرارسیده به جای آنکه برای یافتن تریبونی بلندتر بکوشیم تا از آنجا بتوانیم تاریخ را به مصادره روایت تک صدای خویش درآوریم به پیشنهاد مرادی بیندیشیم و برای تجهیز به تفکر انتقادی در روایت تاریخ همت کنیم. به قول تولستوی این عقبنشینی، مقدمهای برای پیروزی در جنگ نهایی خواهد بود.
*مرادی در سخنرانیهایش خود را «فیلسوف کف خیابان» می نامید و این یعنی چه؟ مرادی فیلسوفی متعلق به جنوب شهر بود. بارها میشد بعد از یک روز کار فکری در دانشگاه بهشتی با اتوبوس از بزرگراه چمران به سوی نواب میرفتیم، به سوی خانه ی قدیمی و اجارهای دو اتاقه. او معتقد بود آدم انقلابی باید در پایین شهر و در محله های جنوب شهر زندگی کند.(خبرگزاری مهر)
۰