منوچهر شیبانی؛ چرا در "هنر" ستاره نشد؟

منوچهر شیبانی؛ چرا در "هنر" ستاره نشد؟

شیبانی حزبی نیز حتی نگاه و تفکر «مستقل» خویش را حفظ کرد. در شعر بیشتر به سیاق لاهوتی و کمتر به سیاق نیما بود و درد طبقه محروم جامعه را داشت. دغدغه، دغدغه برابری است و گرسنگی

کد خبر : ۸۷۱۱۸
بازدید : ۹۰۹۹
منوچهر شیبانی؛ شاعری به وسعت هنر
سینا خزیمه | بیستم آبان ۲۹ سال پیش، منوچهر شیبانی شاعر، نقاش و فیلم‌ساز درگذشت. او در طول زندگی غنی خود با ورود به وجوه مختلف فرهنگ و هنر معاصر، به همه‌چیز و همه‌جا سرک کشیده بود. بعضی‌ها انگار که یک‌جا آرام و قرار ندارند؛ مدام در جنب‌و‌جوش‌اند. منوچهر شیبانی تباری فرهنگی داشت؛ ریشه او فتح‌الله شیبانی، شاعر قجری و رفیق میرزاده عشقی بود.
او نخست به هنرستان نساجی رفته بود و کار با رنگ‌ها را در آنجا آموخته بود. بعد‌ها به هنرستان هنرپیشگی رفته بود و غیر از بازیگری، طراحی لباس و دکور نیز آموخته بود. پس از اتمام هنرستان هنرپیشگی، برای تحصیل در رشته نقاشی به دانشکده هنر‌های زیبا رفته بود.۱

بعد از پایان تحصیلات، راهی ایتالیا و فرانسه شد برای خواندن ادوار تاریخی و هنری غرب و سینما و وقتی با توشه‌ای از دانستگی از هنر مدرن غربی به ایران آمد، هر‌چه بود آهنگ جوشش و حرکتی برای فرهنگ ایران شد.
مثلا او به سال ۱۳۳۵ با جلیل ضیاپور یا به تعبیر یدالله رؤیایی «نیمای نقاشی» که سرپرست موزه مردم‌شناسی بود، برای تحقیق درباره نقش‌و‌نگار ظرف‌و‌ظروف و قالی‌ها و گلیم‌های عشایر به جنوب ایران سفر کرد و حاصل آن تحقیقات، تأسیس اداره کل فرهنگ عامه بود.۲

او با مهم‌ترین نواندیشان زمانه در رشته‌های گوناگون هنری دمخور بود؛ با مرتضی حنانه در موسیقی، با صادق هدایت، جلال آل‌احمد و سیمین دانشور در ادبیات، با نیما یوشیج در شعر، با عبدالحسین نوشین در نمایش و با سهراب سپهری، صادق بریرانی و جلیل ضیاپور در نقاشی. شیبانی در اولین کنگره نویسندگان ایران به سال ۱۳۲۵ در خانه وکس انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی نیز شرکت کرده بود با نوشین، نیما، هدایت و دیگران.

نام منوچهر شیبانی در شعر، بیش از همه با نام نیما یوشیج که او را «ولیعهد» ۳ خود در شعر فارسی خواند، گره خورده است؛ ولی قرابت شیبانی و نیما ریشه‌ای دیگر داشت.

دو سال آخر دهه ۱۳۱۰ منوچهر شیبانی در دبیرستان شاهی درس می‌خواند و معلمان او خارجی و از متفقین بودند. شبی او صدای برگ‌خوردن کتابی را می‌شنود که دیوان لاهوتی بود به دست سربازی روس؛ سربازی که حیرت کرده بود از اینکه شیبانی ابوالقاسم لاهوتی را نمی‌شناسد.۴

در واقع، شیبانی تا آن سال نیما یوشیج نخوانده است و اگر در کتاب «جرقه» سال ۱۳۲۴ شعر نیمایی می‌گوید، کاملا تحت تأثیر لاهوتی است. شیبانی با ابوالقاسم لاهوتی همراه و هم‌ساز است. او جذب اتحادیه مستقل کارگری وابسته به حزب توده ایران می‌شود و شاعری است با دغدغه عدالت و دلسوزی برای قشر فقیر جامعه.
وقتی در دهه ۲۰ شیبانی به تهران می‌آید، حروفچین روزنامه چپی «ظفر» است. احسان طبری بود که با نیما به آن چاپخانه آمد و آن دو را با یکدیگر آشنا کرد و بعدتر احمد شاملو پای شیبانی را به خانه نیما کشاند؛ شاعری با گرایش چپ در دل ادبیات متعهد آن سال‌ها که هنر و ادبیات را اسباب فریاد برای خلق و هزار چیز دیگر می‌دانست، به سیاقی دیگر رفتار می‌کند. او از هنر برای هنر دَم می‌زند.
شبیه نیما که شاید برای حزب توده کسی «خودی» بود، ولی هیچ‌گاه شاعر حزبی نشد و استقلال فکری خود را حفظ کرده بود. نیما در یادداشتی بر کتاب جرقه منوچهر شیبانی نوشته بود: «آدم خنده‌اش می‌گیرد از ساده‌لوحی بعضی از رفقا. بعضی از رفقا متوقع‌اند که اگر شاعر و نویسنده سرفه و عطسه هم می‌کند، سرفه و عطسه او اجتماعی باشد و حتما به آن اندازه که طبقه معین می‌خواهد در آن فایده پیدا کند.
منوچهر شیبانی؛ شاعری به وسعت هنر
در‌صورتی‌که اگر اثر هنری دارای فایده برای مردم بود، البته حرفی است، ولی اگر دارای این فایده هم نبود و ضرری هم نداشت، باز هم چیزی است. هر چیز را باید به جای خود سنجید و قضاوت کرد. چون وابسته به زندگی است و از هیچ‌کس حق و اختیار زندگی را نمی‌شود قطع کرد».۵

همین دیدگاه نیز هست که منوچهر شیبانی با جلیل ضیاپور، هوشنگ ایرانی، بهمن محصص، نیما یوشیج و دیگران از گردانندگان انجمن خروس‌جنگی است که ساز مخالف بود برای دلدادگان به هنر رئالیسم سوسیالستی حزب توده.
شیبانی حزبی نیز حتی نگاه و تفکر «مستقل» خویش را حفظ کرد. در شعر بیشتر به سیاق لاهوتی و کمتر به سیاق نیما بود و درد طبقه محروم جامعه را داشت. دغدغه، دغدغه برابری است و گرسنگی: «اوساکار خلعتم بده، یک کت مخملم بده/ نمیدی؟ خوب مزدمو بده/ نمیدی؟ پس مرگمو بده».۶

در کتاب «آتشکده خاموش»، شیبانی از تصویرسازی روی جلد تا اشعار، کمی همسوی جریانی از روشنفکری ایرانی است که بیشتر صادق هدایت سکاندار آن بوده است؛ نوعی حسرت‌خواری برای بازگشت به دورانی سپری‌شده یا در جست‌وجوی زمانی از‌دست‌رفته.
این نگاه را در اپرانویسی نیز داشت؛ وقتی سال ۱۳۴۶، اپرای تهران که به نام تالار رودکی نام‌گذاری شد، در چهارم آبان با اپرای «ایران جاودان» نوشته منوچهر شیبانی افتتاح شد که شامل تاریخ ایران در زمان کوروش و داریوش بود.

کتاب «سراب‌های کویری» چاپ‌شده ۱۳۵۵ انتشارات آبان، به‌لحاظ مضمونی فاصله زیادی با «جرقه» و «آتشکده خاموش» گرفته است؛ بار اجتماعی ـ سیاسی اشعار اولیه جای خود را به شعر‌هایی شخصی‌تر یا احساسی‌تر داده‌اند: «حماسه‌هایم را در پایت ریخته‌ام/ در سقوطم/ به ژرفای چاهساری/ که تویی...».
دفتر شعر دیگری نیز از شیبانی هست با نام «پاریسی‌ها» که چاپ نشده، ولی شعر‌هایی از این دفتر جسته‌وگریخته در جا‌هایی به طبع رسیده است.

در نقاشی نیز منوچهر شیبانی سخن از کاندینسکی به میان می‌آورد؛ از نقاشی فقط به‌خاطر نقاشی و زیبایی‌هاش. شیبانی به چنین چیزی باور داشت. نقاشی را نوعی وسیله برای ارتباط می‌دانست نه فریاد برای خلق محروم یا حرکتی شبه‌حزبی.
از نقاشی‌های داخل غار‌ها مثال می‌آورد که فقط برای ایجاد ارتباط بود و بس. شیبانی نقاش آبستره بود. برداشت خودش از پدیده‌ها را روی بوم می‌آورد؛ چه آن وقت که روی بوم با تکنیک رنگ‌روغن کار می‌کرد و چه آنگاه که می‌خواست برای کتابی تصویرسازی بکند؛ مثل کتاب «شقو»‌ی حمید رهنما که با طراحی‌های منوچهر شیبانی همراه بود.
کارهایش را چندین سوی دنیا به نمایش گذاشت؛ در آنکارا، رم، ناپل، ونیز و دهلی. شیبانی مثل دوستان نزدیکش، سهراب سپهری و هوشنگ ایرانی، قرابتی با نقاشی سنتی کمال‌الملکی نداشت. کارهاش به قول خودش زنده، متحرک و حجمی بود. شیبانی به تلفیق دو هنر آبستره فکر می‌کرد؛ به نقاشی و موسیقی؛ مثلا در نمایشگاهی به نام دو سیستم سنتتیک.
در اپرانویسی نیز شاید یکی از برجسته‌ترین کار‌های شیبانی که با همکاری سعدی حسنی نوشته شد، اپرای «سهند دلاور» بود به تاریخ سوم آبان ۱۳۴۷. عنایت رضایی آن را کارگردانی کرده بود و حسین سرشار، سودابه تاجبخش، فاخره صبا، آلک ملکونیان و روبن آقابگیانس در نقش‌های مختلف خوانده بودند؛ داستانی از تاریخ و نهضت آزادی‌خواهی ایرانیان در آغاز قرن سوم هجری.
یا نگارش اپرای «شیطان سفید» به سال ۱۳۵۰. منوچهر شیبانی کمتر زمینی در فرهنگ را آباد نکرد. به هر جا و هر رشته‌ای سرک کشید. در فیلم‌سازی نیز او دغدغه‌های فرهنگی خویش را در فیلم‌هایی همچون «سیر هنر‌های تجسمی معاصر» یا «سعدی شاعری» که برای یونسکو ساخت، پی گرفت.
فیلم‌نامه‌نویسی و نمایش‌نامه‌نویسی نیز دیگر فعالیت‌های او در فرهنگ ایران‌زمین بود. شاید فقط فهرست‌نویسی آنچه منوچهر شیبانی در زندگی پربارش کرده است، ساعت‌ها به طول انجامد تا صفحه‌ها سیاه کند؛ پس بعید می‌نماید که نوشتاری درباره زندگی او، همه‌چیز تمام باشد، ولی نمی‌شود هم که چیزی ننوشت.
نسل جوان می‌بایست یاد و خاطره آن‌ها را که زمانی برای فرهنگ و هنر این مملکت درد کشیده‌اند، زنده نگه دارد؛ نیت نوشتن از شیبانی این است، وگرنه گفتنی‌ها را گفته‌اند. شاعری که همچون غالب شاعران، ممکن بود در زندگی شخصی چندان به سیاق عام نبوده باشد ـ‌کدام شاعر چنین بوده است؟
شاعری که به تمام عرصه‌ها ورود کرد تا نتواند مانند بسیاری از هم‌دوره‌هایش در هنر‌های گوناگون در یک رشته خاص ستاره شود، شاعری که «غریب دیاران» ۷ بود و چیزی نزدیک به ۳۰ سال پیش با بیماری سرطان، فرهنگ و هنر ایران را به‌نوبه خود یتیم کرد.

پانوشت‌:
۱- گزینه اشعار منوچهر شیبانی، به کوشش علی باباچاهی، صفحه ۴،
۲- همان، صفحه ۵،
۳- تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی، نشر مرکز، ۱۳۷۷، جلد اول، صفحه ۲۸۱،
۴- تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد اول، نشر مرکز، ۱۳۷۰، صفحه ۲۸۰،
۵- درباره شعر و شاعری، به کوشش سیروس طاهباز، نشر دفتر‌های زمانه، ۱۳۶۸، صفحه ۳۷۱،
۶- شعر ایران، جرقه، منوچهر شیبانی، ۱۳۲۴،
۷- سراب‌های کویری، ۱۳۵۵، صفحه ۴۵/ نام مطلب نیز به همین صفحه کتاب ارجاع دارد.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید