پیش به سوی جهنم
جهانی که همهی مردم، بردهی یک قدرت مطلق به نام «برادر بزرگ» هستند. جایی که دروغ گفتن یک فضیلت است و سعادت در بندگی است. جایی که هیچ حریم خصوصی وجود ندارد و برادر بزرگتر حتی شما را در اتاق خوابتان کنترل میکند.
کد خبر :
۸۸۴۱۶
بازدید :
۳۷۲۲
فرادید | بابک زمانی؛ حتما نام رمان ۱۹۸۴ نوشتهی جورج اورول را شنیدهاید. همان نویسندهی کتاب معروفِ «قلعهی حیوانات». اگر اندکی اهل کتاب خواندن باشید و یا دوستان کتابخوانی داشته باشید، لابد میدانید جورج اورول چه جهان تیره و تاری را در رمان ۱۹۸۴ به تصویر کشیده است.
جهانی که همهی مردم، بردهی یک قدرت مطلق به نام «برادر بزرگ» هستند. جایی که دروغ گفتن یک فضیلت است و سعادت در بندگی است. جایی که هیچ حریم خصوصی وجود ندارد و برادر بزرگتر حتی شما را در اتاق خوابتان کنترل میکند.
این رمان یکی از نمونههای ادبیات دیستوپیایی یا ویرانشهری یا پادآرمانشهری است. اما ادبیات دیستوپیایی چیست و دیستوپیا یا همان ویرانشهر کجاست؟
ویرانشهر (دیستوپیا) کجاست؟
اگر بخواهم ادبیات دیستوپیایی (ویرانشهری) را برایتان شرح بدهم بهتر است ابتدا یوتوپیا (آرمانشهر، یا همان مدینهی فاضله) را در نظر بگیرید. جایی که همه چیز به بهترین نحو ممکن است. جایی که جنگ و فقر و گرسنگی در کار نیست؛ همه آزاد و شادمان و راضیاند، درد و رنج و غم در آن وجود ندارد و به گونهای یک بهشتِ زمینی است. این همان مدینه فاضله یا یوتوپیا (اوتوپیا) است که به طور مدون، از زمان یونان باستان و افلاطون، آدمی آرزوی آنرا داشته و پر واضح است که هرگز به آن نرسید و نخواهد رسید.
حال نقطهی مقابل این مدینهی فاصله یا یوتوپیا را در نظر بگیرید. جایی که همه به جز عدهای حاکم، در رنج و سختی هستند. آزادی و فردیت، هیچ معنایی ندارد. همهی افراد جامعه، بردههایی برای تحقق آرزوهای نظامِ حاکم هستند. در چنین جامعهای، امید، آرزو و حقیقت معنایی ندارد. دروغ بطور مدون و منظم تکثیر میشود و جای حقیقت را میگیرد. چنین جامعهای را دیستوپیا (یا ویرانشهر یا پادآرمانشهر) مینامند.
کلمهی «دیستوپیا» از دو بخش «دیس» (dys) به معنی «بد» و «توپیا» (topia) به معنی «مکان» تشکیل شده و ریشهی آن به یونان باستان میرسد. این اصطلاح برای توصیف جوامع نامطلوب به کار میرود.
ادبیات دیستوپیایی یا ویرانشهری به نوعی یک هشدار و ترسِ نویسندگان و روشنفکران از چیرگی ایدئولوژیها و آیندهای که سیاستهای خطرناکِ نظامهای حاکم ممکن است برای انسانها رقم بزنند....
یوگنی زامیاتین، آغازگر ادبیات ویرانشهری (دیستوپیایی)
سال ۱۹۲۱ زامیاتین در شورویِ تازه انقلاب کرده و یک سال قبل از تشکیل اتحاد جماهیر شوروی، آرمان شهری را در کتاب «ما» به تصویر میکشد که در آن انسانها سعادتمندند، چون آزادی شان را به بهای سعادت فروخته اند. بعد از جنگ دویست سالهای که فقط دو دهم جمعیت زمین از آن جان سالم به در برده اند، دیگر نه جامعهای باقی مانده و نه کشور و تمدنی. تمام انسانها (اعداد!) تحت یک حکومت واحد «یکتادولت» و در یک کشورِ واحد یا «یکتا کشور» مستقر شده اند. تحت حکومتی از منطق محض، قوانینی نوشته شده توسط ریاضیدانان که در آن همه چیز پیش بینی شده است و امکان وقوع امری غیر از آنچه برنامه ریزی شده وجود ندارد. دنیای مکانیکی بی نقص. در کشوری که توسط دیواری شیشهای محصور شده و از طبیعت وحشیانه نیاکان انسانها جدا شده، که هیچکس از آن دیوار عبور نکرده است. کشوری ساخته شده از شیشه شیشهای محکمتر از فولاد که تمام خانهها و وسایل زندگی و شهر از آن ساخته شده تا هیچ چیز از دید هیچکس مخفی نماند. قبل از جنگ دویست ساله عشق و گرسنگی بر جهان حکومت میکرد و بعد از آن گرسنگی توسط مادهای از فراوردههای نفتی ریشه کن شد و عشق زیر لوای ریاضیات و جبر مدفون شد. آزادی از انسانها گرفته شد و در ازای آن سعادت به آنها داده شد. چرا که وعده بهشت نیاکان ما هم چنین است. در بهشت دوحق انتخاب وجود دارد: آزادی بدون سعادت یا سعادت بدون آزادی. حال بعد از جنگ در یکتا کشور بهشتی مقرر شده است که انسانها همیشه طالب آن بوده اند!
دنیایی که در آن انسانها روح ندارند (ولی اصولا روح یعنی چه؟ معنایش را درست نمیفهمم. " ص ۱۱۵). انسانها حق تخیل ندارند، چون تخیل کردن یک بیماری است. دنیایی که در آن خیانت یک آرمان است. دنیایی که در آن شهوت انسانها طبق منطق و برنامه ریزی انجام شده تحت فرمان آمده؛ عشق معنایی ندارد. دنیایی بدون احساس جایی که انسانها اسم ندارند. هرکس شمارهای دارد و وظیفهای که نمیتواند از آن تخطی کند. همه جزیی از یک کل هستند که هر کاری را طبق برنامه و منظم و هماهنگ باهم انجام میدهند، حتی به دهان بردن و جویدن ۵۰ بار القمه در دهان هم طبق برنامه است! ما دنیای سیاهی ست!
ادامه دهندگان راهِ زامیاتین؛ از جورج اورول تا مارگارت آتوود
ادبیات دیستوپیایی همان راهی که آلدوس هاکسلی با رمان «دنیای قشنگِ نو» و جورج اورول با رمان «۱۹۸۴» ادامهاش داد و پس از آن ری بردبری با شاهکار جاودانهاش به نام «فارنهایت ۴۵۱» و کریستوفر فرانک با داستان بلند «میرا». ادبیات دیستوپیایی چنان جایگاهی در ادبیات معاصر جهان پیدا کرده اگر بخواهیم نویسندگان آنرا لیست کنیم، با غولهای بزرگی روبرو خواهیم شد؛ جدا از آلدوس هاکسلی و جورج اورول و کریستوفر فرانک، میتوان به ژوزه ساراماگو، کازوئی ایشیگورو ومارگارت آتوود (نویسنده آثاری، چون سرگذشت ندیمه و آدمکش کور) اشاره کرد.
رمان «ما» در ایران
رمان «ما» نوشتهی یوگنی زامیاتین هرگز در شوروی اجازهی چاپ نیافت و تنها نسخههای محدودی از آن در خارج از شوروی و به زبانهای دیگر منتشر شد. اما آغازگر مهمترین گونهی ادبی در قرن بیستم، یعنی ادبیات دیستوپیایی (پا آرمانشهری) شد و بطور صددرصد، تاثیر عجیبی در نویسندگانِ آیندهنگر بعد از خود، یعنی آلدوس هاکسلی، جورج اورول و بسیاری دیگر بر جای گذاشت.
در ایران در دهه پنجاه، نشر «بیجا، بینا» این رمان را با ترجمه جناب بهروز مشیری به انتشار رساند که هیچ نسخهای در حال حاضر از این ترجمه در بازار موجود نیست. پس از آن و در دههی هفتاد، آقای انوشیروان دولتشاهی این اثر را ترجمه کرد که اگر اشتباه نکنم یک یا دو چاپ از آن توسط «نشر دیگر» منتشر شد و پس از آن متاسفانه هرگز تجدید چاپ نشد. آن نسخهها در بازار کتاب ایران بشدت نایاب هستند و یک نسخهی آنرا پس از کلی پیغام و پسغام و سفارش، باید با قیمتی شاید ده برابر قیمت یک کتاب معمولی پیدا کنید.
هفته پیش نشر بیدگل، این رمان را دوباره و این بار با ترجمه جناب بابک شهاب، که یکی از کاربلدترین مترجمین ادبیات روسی هستند، پس از سالها منتشر کرده تا مخاطب فارسی زبان، از این شاهکار ادبی، محروم نماند.
۰