معرفی کتاب آداب دیکتاتوری اثر فرانک دیکوتر
دیکوتر در این کتاب به دیکتاتورهای متفاوتی میپردازد از دیکتاتورهای فاشیست و کمونیست شروع میکند و به دیکتاتور دینی هم میرسد، اما این دیکتاتورها شباهتهای بسیاری هم دارند و از یکدیگر درس هم گرفتهاند
کد خبر :
۸۹۱۶۱
بازدید :
۷۷۳۱
فرادید| در طول قرن بیستم، صدها میلیون نفر برای دیکتاتورهایشان هورا کشیدند، حتی آن هنگام که در مسیر بردگی گام میگذاشتند. دیکتاتورها اغلب با تصفیههای خونین و فریب و تقلب و تفرقه اندازی قدرت را تصرف کردند، اما در بلند مدت کیش شخصیت کارآمدترین شیوه است.
دیکتاتورهایی که دوام آوردند معمولا بر دو ابزار قدرت تکیه کردند: کیش شخصیت و وحشت. هر دیکتاتوری باید در دل مردمش ترس بکارد، اما اگر بتواند آنان را وادارد که ستایشش کنند احتمالا مدت بیشتری دوام خواهد آورد. این کتاب میخواهد کیش شخصیت را در جای اصلی خود قرار دهد، در قلب استبداد. در دیکتاتوریها وفاداری به یک فرد مهمترین چیز بود. دیکتاتورها به مردمشان دروغ میگفتند، ما آنها با خودشان هم دروغ میگفتند، آنان مدام یا گرفتار تکبر بودند یا پارانویا، و در نتیجه به تنهایی تصمیماتی میگرفتند که پیامدهای مخربی داشت و جان میلیونها آدم را گرفت...
دیکتاتورهایی که دوام آوردند معمولا بر دو ابزار قدرت تکیه کردند: کیش شخصیت و وحشت. هر دیکتاتوری باید در دل مردمش ترس بکارد، اما اگر بتواند آنان را وادارد که ستایشش کنند احتمالا مدت بیشتری دوام خواهد آورد. این کتاب میخواهد کیش شخصیت را در جای اصلی خود قرار دهد، در قلب استبداد. در دیکتاتوریها وفاداری به یک فرد مهمترین چیز بود. دیکتاتورها به مردمشان دروغ میگفتند، ما آنها با خودشان هم دروغ میگفتند، آنان مدام یا گرفتار تکبر بودند یا پارانویا، و در نتیجه به تنهایی تصمیماتی میگرفتند که پیامدهای مخربی داشت و جان میلیونها آدم را گرفت...
قرن بیستم کم دیکتاتور نداشت. آنها از یکدیگر و از تاریخ آموختند که برای نگهداشتن قدرت تنها خشونت و هراسافکندن کفایت نمیکند، بلکه باید با برساختن «کیش شخصیت» توهمی خدشهناپذیر از قدرت فراطبیعی و محبوبیت فراگیر ساخت. این کتاب روایتی خواندنی از «چگونه دیکتاتور شدن» هشت فرمانروای قرن بیستم است: موسولینی، هیتلر، استالین، مایٔو، کیم ایل سونگ، چایٔوشسکو، دووالیه، منگیستو.
فرانک دیکوتر تا پیش از این به کتابهای موشکافانهاش در باب چین شناخته میشد و سالهای سال در دانشگاه هنگکنگ بر تاریخ چین در قرن بیستم متمرکز بود. این کتاب نوید دورهای جدید از آثار این پژوهشگر تاریخ است که بر مسیٔلهی «کیش شخصیت» بهمثابه قلب نظامهای دیکتاتوری نور میتاباند...
مسعود یوسف حصیرچین، مترجم کتاب «آداب دیکتاتوری» درباره ترجمه این اثر میگوید:
«هنوز یک ماه از انتشار کتاب به زبان انگلیسی نگذشته بود که منتقدان نسبت به آن نظر مثبتی داشتند و البته نشر گمان میخواست ترجمه فارسی اش را منتشر کند. مجموع این شرایط به قدری خوب بود که وادارم کرد ترجمه کتابی را که خیلی دوستش داشتم و تازه شروعش کرده بودم کنار بگذارم و. مشغول ترجمه این کتاب جدید شوم این را هم بگویم که باور کنید این بار قصد داشتم از کره شمالی فاصله بگیرم، اما خب، کره شمالی خودش آمد طرف من!»
این کتاب با تمرکز بر کیش شخصیت به هشت نفر از دیکتاتورهای قرن بیستم میپردازد، چهارتایشان همان چهار کله گنده معروف هستند، موسولینی، هیتلر، استالین و مائو، و چهارتای دیگر هم که البته کم اهمیت نیستند عبارتند از: کیم ایل سونگ، دووالیه، چائوشسکو و منگیستو. البته در موخره درباره پوتین، رجب طیب اردوغان و بشار اسد هم صحبت میشود.
نویسنده، فرانک دیکوتر، استاد تاریخ دانشگاه هنگ کنگ است در مقدمه کتاب میگوید که درباره کیش شخصیت دیکتاتورها صحبت شده، اما همچون مسئلهای جانبی. در این کتاب، دیکوتر میکوشد کیش شخصیت را در جای واقعی اش بررسی کند، در قلب استبداد.
این دیکتاتورها با کمک کیش شخصیت توانستند بدون برگزاری انتخابات برای خودشان توهم مقبولیت عمومی به وجود بیاورند. قدرت را میشود با زور گرفت، اما کارآمدترین راه برای حفظ قدرت، کیش شخصیت است.
دیکوتر در این کتاب به دیکتاتورهای متفاوتی میپردازد از دیکتاتورهای فاشیست و کمونیست شروع میکند و به دیکتاتور دینی هم میرسد، اما این دیکتاتورها شباهتهای بسیاری هم دارند و از یکدیگر درس هم گرفتهاند. یکی از این اشتراکات این است که آنان مسئول تمام اتفاقات کشورند، اما به ملت چنان القا میکنند که مردم مدام میگویند «آخ اگر دوچه/ پیشوا/ چائوشسکو ... میدانست ...»
بخشی هایی از کتاب
معمولا رهبران سیاسی ترجیح میدهند اسمشان با خشونت پیوند نخورد و میان آنان و خشونت، ارتباط مستقیمی وجود نداشته باشد، اما وقتی خشونت عریان و علنی و قتلهای وحشیانه فاشیستها به اوج خودش رسید، موسولینی در جواب انتقادات گفت «مسئولیت سیاسی، اخلاقی و تاریخی تمام این اتفاقات با من است.» فاشیسم بر پایه خشونت بنا شده و اگر یک کلمه باشد که بتواند سالهای نخستین فاشیسم را توصیف کند، آن کلمه چیزی نیست جز «خشونت»
موسولینی که در کودکی چند باری اطرافیانش را با چاقو زده بود، در جوانی، با آگاهی از قدرت زبان به روزنامه نگاری رو آورد، به روزنامه موافقان جنگ پیوست و در نهایت خودش هم به جنگ رفت. بعضی میگویند همان جا بود که گفت «حالا که میهن پرستی میتواند کاری کند که آدم جلوی گلوله بماند، چرا از آن استفاده نکنیم؟» و به این ترتیب بود که فاشیسم متولد شد.
این روزها بسیاری از نشانههای فاشیسم برگشته اند. تمایل به افراد قلدر، افزایش نژادپرستی، افزایش میل رهبران برای سرزنش دشمنان و بیاعتمادی به روشهای سنتی و متعارف حکومتداری! و اتفاقا در همین زمان است که باید یادمان باشد که این افراد جز جباریت، خودکامگی و استبداد چیزی برای ملت هایشان به ارمغان نیاوردند.
دیکتاتورها معمولا با شیوههای خشن و یا تقلب در انتخابات به پیروزی میرسند، اما سؤال بعدی مساله حفظ قدرت است. حفظ قدرت تنها با ارعاب، دستگیری و اعدام ممکن نیست. دیکتاتور باید به شیوههای مختلف مردم را با یک شخصیت متعالی کاریزماتیک و ترسیم آینده¬ای موعود بفریبد. او در اینجا به کیش شخصیت، ایدئولوژی و دستگاه عریض و طویل تبلیغات نیاز دارد تا شخصیت رهبر را پروبال دهد، تصویر کاذب و فراواقعیاش را با سانسور و تبلیغات پیوسته در ذهن مردم جا بیندازد.
البته، دیکتاتورها صرفاً با تبلیغات نمیتوانند در قدرت بمانند و به «نیروی نظامی، پلیس مخفی، جاسوسان، مخبران، بازجویان و شکنجهگران» نیز احتیاج دارند. آنان به منظور اطاعت مطلق مردم از اوامر رهبر، ترس را به کمک این دستگاههای مخوف در جامعه جا میاندازند.
دیکوتر برای توضیح شخصیت رهبران دیکتاتور در قرن بیستم به زندگینامههای آنان رجوع کرده است و از میان دهها مستبد معاصر به شرح زندگی و وقایع هشت تن از آنان بسنده نموده است. برخی از آنان مانند هیتلر و استالین برای خوانندگان فارسیزبان آشناست و برخی هم، چون کیم ال سونگ، پدر بزرگ رهبر فعلی کره شمالی و فرانسوا دووالیه، رهبر هائیتی در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی کمتر شناخته شدهاند. شخصیتهای معروفتری، چون فیدل کاسترو در کوبا و ژنرال فرانکو در اسپانیا در این کتاب نیستند.
فرانک دیکوتر توضیح میدهد که رهبران دیکتاتور منابع زیادی را صرف کنترل رسانهها و تبلیغات برای ایجاد شخصیت کاذب و جذاب از خود مینمایند. آنها به خصوص به خبرنگاران و روشنفکران خارجی علاقه زیاد دارند تا تصویری دلنشین از آنان به عنوان رهبران مردمپسند، متفاوت و عمیق در بیرون ارائه نمایند که گویا برای نجات ملت خود از چنگ اسارت بیگانگان و وضعیت مصیبتبار اقتصادی و سیاسی به پا خاستهاند...
با این حال، مردم در کشورهای دیکتاتوری از وضعیت ناراضیاند. تصویر بیعیب و توصیفات اغراقآمیز از دستاوردهای دولت و حمایت مردم از حاکم هیچ رابطهای با واقعیت زندگی مردم ندارد.
دیکوتر میگوید که دیکتاتورها به جای اصلاح وضعیت و اعتراف به اشتباهات سهمیگن خود، «توهم رضایت و حمایت عمومی» از رژیم را به واسطه دستگاه تبلیغات و سرکوب افکار عمومی خلق میکنند، ولی به همین اندازه نسبت به محبوبیت خود بیاعتمادند و نسبت به اطرافیان خود سوءظن دارند. دیکتاتورها هرازگاهی دستگاه قدرت را از پیروان و سرسپردگان خود پاکسازی میکنند. آنها اطرافیان و وفاداران نظام را مجبور به دروغگویی و ستایشهای اغراقآمیز از خود میکنند. چون «وقتی همه دروغ بگویند، هیچ کسی نمیداند که چه کسی راست میگوید و به این ترتیب پیدا کردن همدست و سازماندهی کودتا دشوار میشود.»
دروغ و تظاهر ویژگی عمومی نظامهای دیکتاتوری است. همه به خاطر حفظ جان و منافع خود در خیابانها به ماموران حکومت لبخند میزنند، شعارهای رسمی سر میدهند و به رهبران خود درود میفرستند. آن که در این تئاتر بیآبرویی و ریاکاری شرکت نکند، از دست رفتن امتیازات، زندان و حتا مرگ خفتبار را باید انتظار بکشد. دیکوتر میگوید که هدف رژیم از این فضای کاذب حمایت عمومی «کشت تخم سردرگمی، از میان بردن درک عمومی از شرایط، منزوی کردن مردم و نابودی کرامت و عزت نفسشان است.»
نکته جالب، مسؤولیتگریزی رهبران دیکتاتور است که دستاوردها را به خود نسبت میدهند و اشتباهات و ناکامیها را به گردن زیردستان میاندازند. دستگاه تبلیغات رژیمهای دیکتاتوری به مردم وانمود میکنند که اعمال خلاف و ضدمنافع عمومی بدون آگاهی «رهبر ملت» انجام میگیرد. اما وی در واقع پشت پرده تمام تصمیمهای بزرگ و کوچک است. او نمیخواهد تصویرش به عنوان «رهبر خردمند و معصوم» خدشهدار شود.
دیکوتر به مائو، رهبر کمونیست چین، اشاره میکند که برنامههای بلندپروازانهای برای جهش صنعتی و کشاورزی مملکت در دهه شصت میلادی اجرا کرد، اما حاصل قحطی، گرسنگی و مرگ سی و چند میلیون چینی بود. مائو تحت فشار منتقدان تلاش کرد مقامات ارشد دولت مسؤولیت پیامدهای فاجعهبار برنامههای او را به عهده بگیرند. برخی مانند چوئن لای و کی کنگشی، اعضای برجسته حزب کمونیست چین، برای دفاع از مائو با این منطق به میدان آمدند: «ما باید به رییس مائو ایمان مطلق داشته باشیم! ما باید از او بیچونوچرا اطاعت کنیم!»
دیکوتر مینویسد که دیکتاتورها به نظام پارلمانی و انتخابات آزاد علاقه ندارند، چون میدانند که در انتخابات برنده نمیشوند و در آغاز، راههای کوتاه و خشونتباری برای رسیدن به قدرت انتخاب میکنند. آنها تنها زمانی به برگزاری انتخابات رضایت میدهند که احزاب و جریانهای سیاسی مخالف سرکوب شده باشند، روزنامههای منتقد تعطیل و فضای عمومی تحت تسلط تبلیغات و ارعاب رژیم باشد.
دیکوتر نشان میدهد که دیکتاتورها با وجود سرکوب و تبلیغات در جلب رضایت واقعی عموم ناکام ماندهاند و مردم تنها به خاطر ترس از پلیس و زندان سکوت میکنند و به حرفهای حاکم سرتکان میدهند. به همین خاطر، میراث دیکتاتورها پس از خودشان به سرعت از ذهن مردم پاک میشود.
۰