عباس اقبال آشتیانی؛ تاریخ را همگانی کرد
آشتیانی در کتاب تاریخ مغول تنها به تاریخ سیاسی اکتفا نکرده و به فرهنگ و اجتماع و اقتصاد این دوره از تاریخ ایران نظر افکنده است.
کد خبر :
۹۰۳۷۹
بازدید :
۱۱۰۸۶
رضا مختاری اصفهانی | عباس اقبال آشتیانی تنها با انتشار مجله یادگار میتوانست نامی ماندگار بیابد؛ مجلهای که دچار و اسیر فضای خاص سیاسی و اجتماعی پس از شهریور بیست نشد. اقبال از دانشآموختگان دارالفنون بود.
هرچند میراث امیرکبیر به مدرسهای مدرن مانند همگنانش در غرب و شرق تبدیل نشد، اما برخی از دانشآموختگانش در موسسات آموزشی مدرن ایران سرآمد شدند. اقبال آشتیانی از جمله این سرآمدان بود. او با آنکه مدتی در دیار فرنگ تحصیل کرد، اما برجستگیاش در شناخت تاریخ و فرهنگ ایران بود.
درآمیختگی آموزش در غرب و فهم عمیق زبان و ادبیات ایرانی او را حتی از نسلهای بعد از خودش متمایز ساخت. بخشی از این تمایز به جسارت علمی اقبال بازمی گشت. این جسارت در رفتارش نیز وجود داشت. بر مبنای همین جسارت منتقد بعضی از اقدامات و نتایج موسسات فرهنگی مدرن مانند دانشگاه و فرهنگستان، دو میراث دوره رضاشاه، بود.
واژهگزینیهای افراطی فرهنگستان را برنمیتابید و از ترجیح مدرک بر دانش در دانشگاه به شکلی افراطی خشمگین بود. اقبال در تصحیح، تالیف و ترجمه آثار سترگی به چاپ رساند. در تمامی این آثار جسارت و وزانت علمی اقبال هویدا بود.
او در بعضی از تألیفاتش به شرح حال افرادی پرداخت که با وجود شهرتشان، دانستنیهای اندکی از جزییات زندگیشان وجود داشت. «شرح حال عبدالله بن مقفع»، «میرزاتقی خان امیرکبیر» و «خاندان نوبختی» نمونه آثارش در زندگینامهنویسی است که نگاه دقیق و موشکافانهاش را نشان میدهد.
همچنان که رد چنین مسیری را در بعضی از ترجمههایش مانند «سه سال در دربار ایران» اثر ژان باتیست فوریه، پزشک ناصرالدینشاه قاجار و «ماموریت ژنرال گاردن در ایران» میتوان دید. با این همه، بسیاری از آثار او چندان که باید، قدر ندیده و مهجور ماندهاند. از آن جمله کتاب «میرزا تقیخان امیرکبیر» با وجود ایجاز، اثری مهم و علمی درباره این صدراعظم دوره ناصری است.
همچنان که در کتاب «تاریخ مغول» تنها به تاریخ سیاسی اکتفا نکرده و به فرهنگ و اجتماع و اقتصاد این دوره از تاریخ ایران نظر افکنده است. به جز این تلاشهای علمی و تدریس در دانشگاه تهران و دانشسرای عالی، اقبال آشتیانی به یادگار نیز ماندگار است.
او در اتاقی کوچک در روزنامه اطلاعات که برادران مسعودی در اختیارش نهاده بودند، مهمترین و اثرگذارترین مجله علمی در تاریخ و فرهنگ ایران را بنیان گذاشت. اقبال در «یادگار» حلقه اتصال دو نسل بود. نسلی از دوره مشروطه مانند علامه محمد قزوینی و سیدحسن تقیزاده به همراه نسل جوان مانند عبدالحسین نوایی، محمدحسن گنجی و منوچهر ستوده در یادگار قلم میزدند.
اقبال آشتیانی خود نیز متعلق به نسل میان این دو نسل بود. یادگار در میانه اشغال ایران در جنگ جهانی دوم سر بر آورد؛ دورهای که سایه سیاست بر سر کشور سنگینی میکرد. مطبوعات حزبی به ویژه نشریات متعلق به حزب توده فضای رسانهای کشور را تسخیر کرده بودند.
نشریات چپ از نقد گذشته پا فراتر نهاده و به نفی آن میپرداختند. یادگار، اما با نگاهی اعتدالی در مقابل این طرد و نفی قرار داشت. نویسندگان یادگار به روایت تاریخ ایران با تکیه بر منابع اصیل پرداختند. گاهی روایت بعضی از نویسندگانش از دریچه نگاه ذوقی بود و گاه روایت بعضی از آنان مانند تقیزاده از دریچه هویتی.
زمانه، اما به یادگار، اقبال چندانی نشان نداد. اقبال یادگار را تعطیل کرد و روانه سفر دیپلماتیک فرهنگی شد. یک سال پس از تعطیلی یادگار در نامهای که به شاگرد و همراهش، عبدالحسین نوایی، نوشت، از ملولی و ناامیدیهایش گفت.
او در همان وضعیتی قرار داشت که پیش از این، علامه قزوینی دچارش بود: «بیچاره مرحوم قزوینی که تا آخر عمر در حسرت اینکه پولی به دست بیاورد و چند قفسه برای مرتب کردن کتابهای خود درست کند، ایام عمر عزیز خود را به انجام رساند، از دست همین مردم دق کرد. آن وقت همین جماعت پس از مرگ سهراب چه سازها و سرناها برپا نکردند و چه مجالس احتفال و هفته و چلّه نگرفتند.»
نهایت، در چنین ناامیدی و سرخوردگی در غربت غرب جان داد. چه در سرزمینی که به جان دوستش داشت، سایه سیاست سنگینتر از سایه فرهنگ است.
۰