ترور الکساندر دوم؛ تزار منفور روس
بمب زیر پاهای تزار افتاد و منفجر شد. به زانو درآمد و در خون خودش غلتید. به زحمت واژه «کمک!» را به زبان آورد و بعد بیهوش شد. آن گروه از همراهانش که بدون جراحت، زنده مانده بودند او را به کاخ بردند و پزشکان را صدا زدند.
کد خبر :
۹۱۶۱۰
بازدید :
۱۵۹۹۳
مرتضی میرحسینی | یک: نخستین بمب او را نکشت. جان یکی از همراهانش را گرفت و چند نفر دیگر که آن نزدیکی بودند را زخمی کرد. خود تزار سالم مانده بود.
از کالسکه ضدگلولهاش که هدیهای از سوی امپراتور فرانسه، ناپلئون سوم بود پیاده شد. به اطرافش و به ابتدا تا انتهای خیابان نگاهی انداخت. میلرزید، اما هیچ آسیبی ندیده بود.
اسبها کشته شده بودند و مردم وحشتزده هم به این سو و آن سو میدویدند. قبل از اینکه خودش را جمعوجور کند، ناگهان جوان دیگری از دل جمعیت بیرون زد، تا جایی که میتوانست به تزار نزدیک شد و فریاد زد: «هنوز خیلی زوده که خدا را شکر کنی!»
و بمب دوم را پرتاب کرد. بمب زیر پاهای تزار افتاد و منفجر شد. به زانو درآمد و در خون خودش غلتید. به زحمت واژه «کمک!» را به زبان آورد و بعد بیهوش شد. آن گروه از همراهانش که بدون جراحت، زنده مانده بودند او را به کاخ بردند و پزشکان را صدا زدند.
اما از نگاه کردن به بدن پارهپارهاش معلوم بود کوشش پزشکان فایدهای ندارد و این بار کار الکساندر دوم تمام است.
ماجرای سیزدهم مارس ۱۸۸۱ اولین سوءقصد به جان تزار الکساندر دوم نبود، اما آخرینشان شد (گلولههای قبلی همگی به خطا رفتند و بمبهایی هم که سر راه یا درکاخش منفجر شدند به او آسیبی نزدند).
این ترور را سازمانی موسوم به اراده خلق به عهده گرفت و اعلامیهای هم در توجیه آن منتشر کرد: «الکساندر مُرد، چون به مردمش اهمیتی نمیداد. مالیاتهای سنگین میگرفت و فقط مدافع منافع ثروتمندان بود... خودش در رفاه و تجمل زندگی میکرد، اما کسانی که به نفع مردم برای تحقق عدالت میکوشیدند را دار میزد یا تبعید میکرد.»
دو: چرا الکساندر دوم اینقدر منفور بود؟ او که ظاهرا ۲۰ میلیون رعیت روستایی را از زنجیر بردگی آزاد کرد، نظام دادگستری کشورش را کمی سروسامان داد، برخی مردان لایق را از دور و نزدیک به دربار دعوت کرد و در دولت به کار گرفت و شمار زیادی از اشراف فاسد را از مقامی که داشتند، بیرون انداخت و درگوشه و کنار قلمرو خودش چندین و چند مدرسه و بیمارستان ساخت.
عدهای معتقدند تزار اصلاحات را نه برای خیر جمعی که به هدف تحکیم قدرت خود و تداوم نظامی که او ریاستش را در دست داشت شروع کرد. به نوشته جانام. دان درکتاب انقلاب روسیه «انگیزه الکساندر از این اقدامات نه انسانیت که ضرورت بود.
او خودش میگفت: بهتر است به جای اینکه زیردستانمان این کارها را انجام دهند، حال که بر آنها سر هستیم، خود این کارها را انجام دهیم.» یا چنانکه یکی از نزدیکان او گفته بود: «تاج و تخت نمیتواند منحصرا بر یک میلیون سرنیزه و ارتشی از مقامات رسمی تکیه کند.»
اما برخی در پاسخ به این پرسش میگویند این اصلاحات نه فقط حرکتی با اهداف نادرست که اصلاحاتی سطحی و عملا بیفایده بود و تنها اثری که داشت، تحریک بیشتر مخالفان و تشدید نارضایتیها بود. زیرا در روند اجرای اصلاحات (و مشاهده موانعی که سر راه آن وجود داشت) برای بسیاری معلوم شد که تا نظام استبدادی تزاری سر کار است، روسیه روی آرامش و سعادت را نمیبیند.
۰