تصاویر/ یمن بعد از ۶سال جنگ: یمنیها چگونه زندگی میکنند؟
شهر ساحلی عدن که زمانی در زمره معروفترین مقاصد گردشگری در جهان بود، یک ویرانه است. زمینهای کشاورزی که نسلها منبع تولیدات کشاورزی بودند، امروز زمینهای خشک و بیابانی هستند. شبکههای برق از کار افتادهاند و بیمارستانها یا ویران شدهاند و یا عاری از هر نوع تجهیزات پزشکی هستند. در حدود ۴میلیون یمنی از ترس از خانههایشان گریختهاند و بیش از ۲۰میلیون نفر به کمک فوری نیاز دارند. از مدارسی که زمانی کودکان در آن حاضر میشدند تا جادههایی که برای تأمین غذا از آنها استفاده میشد، هیچ جنبهای از زندگی بیتغییر نمانده است.
کد خبر :
۹۲۰۵۳
بازدید :
۱۳۱۶۵
فرادید | این هفته جنگ در یمن وارد هفتمین سال میشود. نام این کشور دوباره سرخط خبرهای روز دنیا شده، زیرا هشدار داده شده که یک قحطی جدید در راه است که جان میلیونها نفر را در این کشور تهدید میکند. اما این فقط یکی از آخرین تراژدیهایی است که این کشور به صورت زنجیروار با آن مواجه بوده؛ تراژدیهایی که ریشه در درگیریهای پایانناپذیر دارند و میشد به طور کامل از آنها پیشگیری کرد.
فرادید به نقل از الجزیره نوشت، گروه مسلح حوثیها در سال ۲۰۱۴ کنترل بخشهای وسیعی از این کشور، شامل صنعا - پایتخت - را به دست گرفتند. درگیریها در ماه مارس ۲۰۱۵ و با شکلگیری ائتلافی متشکل از کشورهای منطقه به هدایت عربستان سعودی و امارات متحده عربی بالا گرفت. آنها میخواستند قدرت را به دولت رئیسجمهور، عبدربه منصور هادی بازگردانند.
شش سال حملات بیرحمانه هوایی، موشکاندازی، شلیک گلوله، ترس و ویرانی امروز کشوری را بر جای گذاشته که دیگر قابل شناسایی نیست.
امروز شهر ساحلی عدن که زمانی در زمره معروفترین مقاصد گردشگری در جهان بود، یک ویرانه است. زمینهای کشاورزی که نسلها منبع تولیدات کشاورزی بودند، امروز زمینهای خشک و بیابانی هستند. شبکههای برق از کار افتادهاند و بیمارستانها یا ویران شدهاند و یا عاری از هر نوع تجهیزات پزشکی هستند.
در حدود ۴میلیون یمنی از ترس از خانههایشان گریختهاند و بیش از ۲۰میلیون نفر به کمک فوری نیاز دارند. از مدارسی که زمانی کودکان در آن حاضر میشدند تا جادههایی که برای تأمین غذا از آنها استفاده میشد، هیچ جنبهای از زندگی بیتغییر نمانده است.
تلاش برای دور نگهداشتنِ تهدید ناشی از قحطی برای سازمانهای بشردوستانه یک جنگ سخت محسوب میشود. وقتی بیماری کووید ۱۹ اولینبار به یمن رسید، خانوادهها گفتند تمام انرژیشان برای پیدا کردن وعده بعدی غذاییشان صرف میشود، بنابراین نگرانی بابت ویروس در درجه دوم اهمیت قرار دارد.
امروز وضعیت این کشور وخیمتر از قبل است و کمکها بسیار ناچیز و ضعیف شده است. هر روز بر شدت ویرانیها افزوده میشود: هر روز یک بیمارستان، خانه یا مدرسه دیگر ویران میشود؛ افراد بیشتری از ترس بمب و گلوله فرار میکنند و کودکان بیشتری قحطیزده میشوند.
مردم یمن یک سوال دارند: «چرا جهان ما را رها کرده است؟»
شورای پناهندگان نروژ با همکاری عکاسان محلی سری به خانوادههای یمنی زده و درباره زندگی آنها قبل از جنگ پرسیده تا به جهان نشان دهد که مردم یمن امروز چگونه زندگی میکنند. آنچه در ادامه میبینید و میخوانید تعدادی از داستانهای آنهاست.
محسن مرشد از وقتی به یاد دارد کشاورزی میکرده، اما از ۳ سال پیش خانوادهاش مجبور شد به یک اردوگاه موقتی در بیرون شهر بیابانی مارب فرار کند. او میگوید: «ما زمانی در میان زمینهای کشاورزی سرسبز زندگی میکردیم. اینجا فقط غبار و بیابان محاصرهمان کرده است.» از ماه فوریه که جنگ در مارب بالا گرفته است، صدها هزار خانواده آواره مانند خانواده مرشد در معرض خطر قرار گرفتهاند. او میگوید: «جبهه جنگ هر روز به ما نزدیکتر میشود. بقیه همین حالا هم از اردوگاه فرار کردهاند، اما من خانواده بزرگی دارم و جای دیگری برای رفتن نداریم.»
احمد عبدالله ۱۱ساله بود که خواهرش یک شیء را برداشت و پرتاب کرد. آن یک شیء انفجاری بود که از جنگ چند ماه قبل که در روستایشان درگرفته بود، باقی مانده بود. احمد میگوید: «یکدفعه همه جا تاریک شد. من را به بیمارستان بردند، اما هنوز همه جا تاریک است.» احمد بینایی و دست چپش را از دست داد و برادرش کشته شد. تقریباً هر نوع سلاح افنجاریای در جنگ یمن استفاده شده و باقیماندههای عملنکرده این مواد انفجاری در همه جای کشور وجود دارد.
احمد عبدالله، اکنون ۱۷سال دارد و تمام تلاشش را میکند تا با خریداری شارژ برای دیگران پول دربیاورد. او میگوید: «من نتوانستم اینجا تحصیل کنم، زیرا برای نابینایان مدرسهای وجود ندارد. من نمیتوانم مانند کودکان همسنوسالم زندگی کنم. اما تلاشم را میکنم تا از زندگی لذت ببرم.» یکسوم از مرگومیرها و قطع عضوهای ناشی از انفجار مین و ادوات انفجاری عملنکرده مربوط به کودکان است. خواهر عبدالله یکی از قربانیان بود. او داشت زبالهها را جمع میکرد که یکی از این ادوات انفجاری عملنکرده منفجر شد و او را برای دومین بار زخمی کرد.
ماهر الشیبانی مغازهدار است. او از زمان شروع جنگ شاهد ۴برابر شدن هزینه حمل آرد و افزایش بهای غذا در یمن بوده؛ جاییکه همین حالا هم بسیاری در گرسنگی زندگی میکنند. او میگوید: «جاده اصلی که به شهر تعز منتهی میشد مسدود شد، برای همین مجبوریم که از طریق راههای کوهستانی و روستایی که کامیونها نمیتوانند تردد کنند، مواد غذایی را حمل کنیم. قبلاً حمل غذا تا اینجا ۵دقیقه طول میکشید و اکنون به ۵ساعت رسیده است. امیدواریم که جاده باز شود و بتوانیم غذا را در امنیت به شهر برسانیم. بسته شدنِ جادهها در افزایش بهای غذا نقش مهمی دارد و بسیاری از مردم همین حالا هم از عهده تهیه غذا برنمیآیند.»
قبل از جنگ شوهر محسنه العدینی در عربستان سعودی کار میکرد و به خانه پول میفرستاد. او میگوید: «وسایل برقی مانند یخچال برای خانوادهها بسیار معمولی بود. اما از زمانی که جنگ شرو شده، برق قطع شده است. ما یادمان رفته که چیزی به اسم برق هم وجود دارد.»
محسنه العدینی در یخچالش را که چند سال است برق ندارد، باز میکند. او میگوید: «برای تأمین نور پنلهای خورشیدی خریدیم، اما نمیتواند یخچال، ماشین ظرفشویی یا وسائل دیگر را روشن کند. ما از یخچال به عنوان کمد برای لباسها و سایر وسایلمان استفاده میکنیم. شوهرم تلاش کرد که وسائل برقی را بفروشد، اما هیچکس چنین چیزهایی را نمیخواهد.»
خانواده محسنه العدینی از پنلهای خورشیدی برای تأمین برق روشنایی خانهشان استفاده میکنند، اما جای گلوله به این پنلها آسیب زده است. او میگوید: «باید در بیبرقی سر کنیم تا بتوانیم یکی دیگر بخریم.»
حتی پزشکان و پرستاران هم ایمن نیستند. دکتر محمد الفائقی زمانی یک آزمایشگاه در شهر تعز داشت که به دلیل کشیده شدن آتش جنگ به این شهر مجبور به ترک آن شد. وقتی برگشت تا به آزمایشگاهش سر بزند به پایش شلیک کردند. «مردم من را به بیمارستان بردند. اما هنوز هم جراحت اذیتم میکند. من نمیتوانم مانند آدمهای معمولی راه بروم. نظام سلامت صدمه دیده و قربانیان بسیار زیادی از جنگ باقی ماندهاند.»
دکتر الفائقی، علیرغم جراحتهایش، هنوز در بیمارستان کار میکند. او آزمایشگاهش را نیز هنوز دارد. «به اندازه قبل درآمد نداریم، اما بهتر از هیچکاری نکردن و در خانه ماندن است."
مونا علی عایش، ۱۵ساله، و خانوادهاش ۲ سال پیش از خانهشان در حدیده فرار کردند. پدرشان، علی، توضیح میدهد که در این مدت زندگیشان چطور تغییر کرده است: «قبل از جنگ ما از زندگی آسودهمان لذت میبردیم و هر روز ۳وعده غذا داشتیم. اما حالا به سختی یک وعده غذای کافی در روز پیدا میکنیم. از زمانی که اینجا آمدهایم روی زمین میخوابیم. ما پتو، تشک یا چیزی که روی زمین و خودمان بیندازیم نداریم. ما با پای پیاده فار کردیم. من یک الاغ داشتم، اما هنگام فرار به ضرب گلوله کشته شد. چطور میتوانستم در خانه بمانم وقتیکه تمام مدت گلوله از روی سرمان رد میشد؟ اینجا خط مقدم است.»
خرابیهای جنگ در همه جا آشکار است. در شهر تعز که زمانی به پایتخت فرهنگی یمن شهره بود، همه خانهها با خاک یکسان شده است. بیمارستانها، مدارس، خانهها و شبکههای آب در سراسر یمن آسیب دیده، خدمات عمومی و اقتصاد کشور منحل و فلج شده است.
عبدلله حسن الشراری زمانی مالک خانهای بسیار بزرگ در شهر تعز بود. خانه او به قدری بزرگ بود که به چندین خانواده دیگر هم آن را اجاره داده بود. اما با شروع جنگ او مجبور شد به همراه خانوادهاش فرار کند. وقتی برگشت تا به خانهاش سر بزنند، آثار خمپاره و حفرههایی را در سقف و دیوارهای خانه مشاهده کرد. او که زمانی صاحبخانه بود اکنون بیخانمان است و قار به پرداخت اجاره خانه خودش هم نیست. «ما همه چیزمان را از دست دادم، اکنون در دو اتاق در یک هتل زندگی میکنیم.»
عبدالله حسن شراری قطعات خمپارهای که خانهاش را تخریب و آن را غیرقابل سکونت کرد، نگه داشته است. تخریب خانهها همچنان ادامه دارد. از آغاز سال ۲۰۲۱ تاکنون در حدود ۶۴۷ خانه در سراسر یمن مورد اصابت خمپاره قرار گرفته است.
ناجی احمد قبل از جنگ در نزدیکی مرز عربستان سعودی ادویهفروشی میکرد. بعد از آنکه در یک حمله هوایی ۶ خواهر و برادرش کشته شدند، او به عمران فرار کرد. او میگوید: «وقتی به عمران رسیدیم یک هفته در خیابان خوابیدیم. بعد مردم با کیسههای پلاستیکی به ما کمک کردند و این پناهگاه را ساختیم. اول دنبال کار گشتم، اما آخر سر مجبور شدم از فرزندانم بخواهم که در بازار گدایی کنند. ما تهمانده غذاهای رستوران را میخوریم. این منبع اصلی غذای ماست.»
ناجی احمد زخمهای ناشی از حملهای که به کشته شدن ۶ خواهر و برادرش انجامید را نشان میدهد. «من در بیمارستان به هوش آمدم. پا و دستم صدمه دیده بود. همسرم بعد از دیدن یکی از اجساد سوخته دچار تروما شد. او هنوز تا امروز از این حمله روانی رنج میبرد.»
احمد علی یوسف ۱۲ سال دارد و یکی از ۱۱۵۰ کودکی است که در یک خانه نیمهکاره در تعز به مدرسه میروند. «این تنها مدرسه اینجاست. من با دو برادرم به مدرسه میروم و در یک کلاس شلوغ درس میخوانیم. بعضی وقتها که صدای خمپاره و جنگ میآید ما فراموش میکنیم که داریم درس میخوانیم و فقط به صداها گوش میکنیم و نگرانیم که آنها نزدیکتر بشوند. میخواهم به مدرسهای بروم که امن باشد و کلاس درس، پنجره، صندلی و تخته داشته باشد. فقط میخواهم به صدای معلم گوش بدهم نه صدای جنگ.»
کودکان زیادی به مدارس موقتی میروند که به قدر کافی هم کلاس درس ندارند. به همین دلیل بعضی از کلاسها روی خاک برگزار میشود. وسط بحران کووید ۱۹، این کلاسها میز یا صندلی ندارند و بسیار پرجمعیت هستند و در و پنجره هم ندارند.
محسن مرشد در اردوگاه قدم میزند تا برای درختانش آب بیاورد. «چند تا درخت گل در اطراف چادرم کاشتهام. من عاشق سرسبزیام. برای یک کشاورز زندگی در بیابان خیلی سخت است.»
۰