قصههای وحشیانه؛ فیلمی تکان دهنده از سینمای اسپانیا_آرژانتین
«قصههای وحشیانه» شخصیتهای متعددی خلق میکند که که بر لبهی تیز تمدن قدم میگذارند و هر لحظه ممکن است تمدن را فراموش کنند و به توحش بازگردند. فیلم به خوبی نشان میدهد که جوامع تمدن صرفا لباس نامرئی پادشاه است بر تن موجوداتی متوحش به نام انسان. موجوداتی که ما و شمائیم
به گزارش فرادید؛ «قصههای وحشیانه» یا «قصهی وحشیگری» به انگلیسی (Wild Tales) فیلمی درخشان از سینمای مشترک اسپانیا و آرژانتین به کارگردانی «دامیان زیفرون» و محصول سال ۲۰۱۴ است که دقیقا به همین موضوع اشاره میکند. بازگشت انسان به خوی حیوانی و وحشی خود در موقعیتهای خاص. یک درام کمدی، هیجانی و جنایی تلخ که در شش اپیزود مستقل، بیننده را در پای تلویزیون میخکوب میکند و منطقِ تصمیمگیریهای او را به چالش جدی میکشاند.
«قصههای وحشیانه» شخصیتهای متعددی خلق میکند که که بر لبهی تیز تمدن قدم میگذارند و هر لحظه ممکن است تمدن را فراموش کنند و به توحش بازگردند. فیلم به خوبی نشان میدهد که جوامع تمدن صرفا لباس نامرئی پادشاه است بر تن موجوداتی متوحش به نام انسان. از تیتراژ ابتدایی فیلم کاملا واضح است که چه در ذهن کارگردان و نویسنده این کار میگذرد. تیتراژ ابتدایی فیلم با تصاویری از حیوانات شکارچی و آنهایی که شکار میشوند آغاز میشود. قصه کهنه شکار و شکارچی در میان موجودات وحشی. موجوداتی که ما و شمائیم.
وقتی حس انتقام گیری در انسان بیدار شود انسان چشم بر همه چیز خواهد بست و خشونت از او یک هیولای تمام عیار میسازد. قصههای وحشی یک کمدی سیاه است که در شش اپیزود مجزا به این موضوع پرداخته است. چون هر جمله بیشتر باعث لو رفتن داستانها و از بین رفتن لذت شوکه کننده این فیلم میشود سخن را تمام میکنم. دوستان فیلم باز پیشنهاد میکنم این فیلم را در اولویت اول تماشا قرار بدهید.
«قصههای وحشیانه» در سال ۲۰۱۴ منتشر شد و از نامزدهای بخش فیلمهای غیر انگلیسی زبان اسکار ۲۰۱۵ بود. «قصههای وحشی» فیلمی مهیج در ژانر کمدی سیاه است. این فیلم روایت گر شش قصه در شش اپیزود است که همگی مضمون مشترکی را دنبال میکنند؛ «خشم». پردازش نویسنده و کارگردان به گونهای است که در هر اپیزودی خشم از زاویهی متفاوتی مورد بررسی قرار میگیرد. این خشم گاهی ریشه در عقدههای درونی دارد و گاهی ناشی از انتقام جویی است و گاهی هم زاییدهی عشق است.
انسان و دشتِ تمدن
فیلم «Wild Tales»، یک که در شش اپیزود به نمایش در میآید، فیلمی بر پایهی وحشی گری انسان مدرن یا مدرن نما انسانی عقده پرست و عقده گشا. انسانهای تحقیر شده که در پی توحش و انتقام هستند. فیلم در لایهی زیرین روایت وحشی گریهای انسان، یک کمدی سیاه است. کمدیای که گله بودن انسان را در یک سیستم جهانی به نمایش در میآورد. نکتهای که میتوان به عنوان ضعف فیلم در نظر گرفت، بی ارتباطی قسمتهای مختلف داستان است. گویی که میشد هر کدامشان یک فیلم کوتاه مجزا باشد، اما چیدن اپیزودهای بی ربط کنار هم، برای یک فیلم بلند سینمایی، خودش بی ربط به نظر میرسد. چرا که مانع ریتم روایت میشود. اما هر داستان، از جان مایه و تعلیق خوبی برخوردار است که بیننده را پای فیلم مینشاند. به خصوص اپیزود جادهای آن که سینماییترین و لذت بخشترین قسمت آن بود، با طراحی و هیجان مناسب که من از آن لذت بردم.
داستان فیلم
اپیزود دوم (موش): گانگستر بدذات یک شهر که برای انتخاب شهردار کاندیدا شدهاست وارد یک رستوران بین شهری میشود. از قضا گارسون آن رستوران از همشهریانش بوده و از وی متنفر است. هنگامی که گارسون جریان را برای آشپز رستوران تعریف میکند، آشپز در کمال تعجبِ گارسون تصمیم میگیرد گانگستر را به قتل برساند!...
اپیزود سوم (قویترین): جوانی سوار بر یک ماشین گرانقیمت مشغول رانندگی در یک جاده خلوت است. اندکی بعد به یک ماشین دیگر میرسد، اما رانندهٔ شرور آن ماشین دقایقی مانع سبقت گرفتن وی میشود. بعد از آن، جوان هنگام سبقت گرفتن به رانندهٔ شرور دشنام میدهد. اما از بد روزگار اندکی جلوتر چرخ ماشینش پنچر میشود. حال شرورِ بدذات در حال نزدیک شدن به وی است…
اپیزود پنجم (پیشنهاد): فرزند یک خانوادهٔ ثروتمند، با ماشین با یک زن باردار تصادف کرده و فرار میکند. از آنجایی که پدر و مادر و وکیل خانوادگی آنها میدانند که پلاک ماشین به زودی شناسایی شده و پلیس به خانهٔ آنها مراجعه میکند تصمیم میگیرند برای جلوگیری از رفتن نوجوان به زندان، باغبان ملک را تطمیع کرده و وی را به عنوان راننده معرفی کنند، اما بازپرس متوجهٔ قصد آنها میشود که در این صورت آنها مجبور میشوند وی را نیز تطمیع کنند. بازپرس رشوه گرفتن را قبول میکند، اما یکی یکی مشکلات جدیدی به وجود میآیند. در نهایت…