فدائیان زاگرس

فدائیان زاگرس

البرز جوانی ۳۷ ساله بود که در نبود امکانات و لباس مناسب در حالی که چند روز مشغول اطفای حریق بود در میان آتش از صخره روی علف‌های مشتعل می‌افتد و بعد از آن به بیمارستان یاسوج منتقل می‌شود.

کد خبر : ۹۴۶۹۶
بازدید : ۱۷۸۹
فدائیان طبیعت
محمد معصومیان | یکسال پیش در چنین روز‌هایی خبر کشته شدن داوطلبان مردمی اطفای حریق در جنگل‌های بلوط زاگرس هر روز به گوش می‌رسید، یک روز البرز زارعی از گچساران در کهگیلویه و بویراحمد و دو هفته بعد مختار خندانی، بلال امینی و یاسین کریمی که در آتش‌سوزی جنگل‌های حفاظت شده بوزین و مره‌خیل استان کرمانشاه به شهادت رسیدند و روز دیگر محمد جواد مختاری که در استان فارس به شهادت رسید.

مردانی با دست خالی و قلب‌هایی سرشار از عشق به طبیعت. جوانانی که به قول صدیقه زارعی خواهر البرز زارعی می‌توانستند بگویند آتش‌سوزی جنگل‌ها چه ارتباطی به ما دارد؟ اما برای آن‌ها که عاشق طبیعت هستند گفتن این جملات ساده نبود.

در آستانه سالگرد شهادت آن‌ها با خانواده‌هایشان صحبت کردیم تا از سختی‌ها و دلتنگی‌ها بگویند، از پیگیری وعده‌های مسئولان برای فراموش نشدن آرمان‌های این شهیدان.

صدیقه زارعی خود را «خواهرِ جان فدای زاگرس، البرز زارعی» معرفی می‌کند. البرز جوانی ۳۷ ساله بود که در نبود امکانات و لباس مناسب در حالی که چند روز مشغول اطفای حریق بود در میان آتش از صخره روی علف‌های مشتعل می‌افتد و بعد از آن به بیمارستان یاسوج منتقل می‌شود.
آن‌طور که صدیقه خواهر بزرگ‌تر او تعریف می‌کند نبود امکانات در بیمارستان یاسوج و سهل‌انگاری مسئولان در دیر منتقل کردن البرز به بیمارستان مجهز سوانح سوختگی اصفهان باعث می‌شود او از دست برود: «فعالیت ورزشی او به‌صورت حرفه‌ای کوهنوردی بود. گروه دوچرخه سواری هم تشکیل داده بود و در زمینه هوای پاک فعالیت می‌کردند. او از مؤسسان گروه سبزگامان گچساران بود و در زمینه فرهنگ کتابخوانی هم فعالیت داشت.
چند سالی است که جنگل‌های شهر ما درحال سوختن است و به‌همین واسطه، البرز به همراه عده‌ای گروه اطفای حریق تشکیل داده بودند. او بواسطه کوهنورد بودن به مناطق صعب العبور می‌رفت.» صدیقه اردیبهشت ماه را فصل آغاز جنگ با آتش در شهر می‌داند؛ روزی که جوانان شهرشان با دست خالی به نبرد با آتش می‌روند.

البرز در خانواده هم جایگاهی ویژه داشت. بعد از مرگ پدرش در سال ۸۰ سرپرست خانواده می‌شود و به استخدام حراست وزارت نفت درمی‌آید، اما ازدواج نمی‌کند تا خانواده در تنگنای اقتصادی قرار نگیرند. حالا در نبود او و به ثمر نرسیدن وعده‌های مسئولان مبنی بر تعلق گرفتن بیمه بی‌نام به البرز، اقتصاد خانواده با مستمری اندک پدر و کار کردن برادر دیگر به سختی می‌گذرد:
«۱۸ روزی که در بیمارستان بود هیچ توقعی از کسی نداشت و کسی را مقصر نمی‌دانست و ما هم بر عقیده او هستیم و از کسی تقاضایی نداریم، اما از مسئولان دلخوریم که در این یک سال حتی یک احوالپرسی ساده از ما نکردند.
دریغ از یک کار ارزشمند برای البرز، یک کاری که برای شهر بماند و نام البرز را زنده نگه دارد. تقدیری که در شأن نام او باشد یا حداقل فکری برای آتش‌سوزی‌ها بکنند که هر سال بزرگ‌تر و فاجعه بارتر نشود.» حالا، اما نام و شخصیت او الگویی شده برای مردم گچساران تا هر روز بیشتر به محیط زیست و جنگل‌ها حساس شوند و راه او را ادامه دهند.

فاطمه کریمی ۲۱ ساله خود را فرزند ارشد شهید یاسین کریمی از شهدای آتش‌سوزی مناطق حفاظت شده بوزین و مره خیل در تاریخ ۸ تیر ۱۳۹۹ معرفی می‌کند؛ روزی که یاسین به‌همراه مختار و بلال در میان شعله‌ها گرفتار شدند و به زمینی که برای زنده بودنش تلاش کردند، پیوستند: «پدرم متولد اول شهریور ۵۷ در روستای شمشیر از توابع شهرستان پاوه هستند. ما سه خواهر هستیم و بجز من یک خواهر ۱۴ ساله و یک خواهر ۵ ساله هم هستند و شغل پدرم سرایدار مدرسه بود.»
عکس واتس اپ فاطمه تصویری تیره از خودش است که متن «پ مثل پدر» روی آن نوشته شده است. او از عشق پدرش به کوهنوردی و طبیعت می‌گوید و از همکاری او با منابع طبیعی در اطفای آتش‌سوزی‌ها: «بعد از فوت پدرم زندگی ما سخت شد و آن اوایل باورمان نمی‌شد این اتفاق افتاده است.
یادم هست لباس‌هایش را بو می‌کردم، گریه‌ام می‌گرفت هنوز هم وقتی به یادش می‌افتم گریه‌ام می‌گیرد. مادرم هم هنوز حال خوشی ندارد و از طرفی نگران آینده ماست و از طرفی غم از دست دادن پدرم را دارد.»

فاطمه که شمرده و محکم و بدون نشان دادن احساسات در صدایش حرف می‌زند از شرایط معیشتی بعد از فوت پدر می‌گوید: «از لحاظ مالی پدرم حقوقی نداشت که برای ما بماند و مادرم هم خانه‌دار است. از مسئولان هم تشکر می‌کنم که به ما سر زدند، اما الان منبع درآمدی نداریم و مستأجر هستیم.
تنها منبع درآمد ما خیریه‌ها هستند. آن اوایل ستاد بحران، هلال احمر یا سازمان جنگل‌ها و اداره کل منابع طبیعی کرمانشاه آمدند سر زدند و کمک‌هایی هم شد، اما بعد از یکسال اصلاً به ما سر نزدند که ببینند حال و روز ما چطور است.
خانه مستأجری ما جای تروتمیزی است، اما خانه قبلی فرسوده و غیرقابل سکونت بود. بعد از فوت پدرم خیلی‌ها کمک کردند خانه جدیدی بسازیم، اما هنوز آماده نشده. این کمک‌ها را هم فقط خیرین به ما کردند.»

فاطمه که دانشجوی ترم اول رشته حقوق است از تأثیر شهادت پدرش روی ذهنیات خود می‌گوید. از ادامه دادن راه پدر و حفاظت از محیط زیست: «از مردم می‌خواهم به یاد پدر من و دیگر کسانی که در این راه به شهادت رسیدند باشند و قدر محیط زیست را بدانند. فقدان پدر خیلی سخت است، اما کاش هرگز آن‌ها و ارزش‌هایشان را فراموش نکنیم.»

شهرام ویسی‌نژاد دوست صمیمی مختار خندانی، او را دلیرمردی معرفی می‌کند که تمام زندگی و سرمایه خود را وقف کار‌های عام المنفعه کرده بود. مختار خندانی هم در روز ۸ تیرماه سال گذشته در مناطق حفاظت شده بوزین و مره‌خیل گرفتار آتش شد.
شهرام و مختار ۲۰ سال مانند برادر همیشه در کنار هم بودند، در همه زمینه‌ها باهم کار کردند بجز روزی که در مناطقی جدا مشغول اطفای حریق بودند: «خانواده او در این یک سال روزگار بدی داشتند. مادر ایشان به‌خاطر رفتن روی مین‌های باقی مانده از جنگ تحمیلی، جانباز و قطع عضو هستند و پدرشان هم کشاورزی ساده و محترم است. آن اوایل همه مسئولان آمدند از رئیس محیط زیست تا نماینده منطقه در مجلس و... وعده دادند، اما هیچکدام محقق نشده است.
در مراسم می‌گفتند نمی‌گذاریم خون آن‌ها پایمال شود. گفتند پایگاه حریق احداث می‌کنیم، اما هیچ فعالیتی نکردند. الان که من با شما صحبت می‌کنم بازهم جنگل‌ها در حال سوختن هستند و صدای انفجار می‌آید، اما هیچ مسئول و ارگانی جوابگوی این همه خسارت نیست و هیچکس به مراجع قضایی معرفی نمی‌شود.»

شهید مختار خندانی بچه نوسود بود، شهری مرزی در استان کرمانشاه، از خانواده‌ای با ۷ فرزند. آن طور که شهرام می‌گوید هیچ‌گونه کمکی از طرف نهاد‌های دولتی و حکومتی به خانواده او نشده است.
او که عضو تشکل انجمن سبز چیا و از مؤسسان انجمن ژیوای پاوه بود در ۴۳ سالگی به شهادت رسید: «مختار مجرد بود و به‌خاطر فعالیت‌های زیست‌محیطی نمی‌توانست به هیچکس تعهد بدهد، چون می‌گفت من وقتم را وقف محیط زیست و منابع طبیعی کرده‌ام و واقعاً هم همین طور بود. آدمی بود به تمام معنا انسان و پاک، فرشته‌ای بود در قالب انسان.»

ویسی‌نژاد عکس‌هایی از یادمان او در آرامگاه شهر نوسود برایم می‌فرستد با عکس‌هایی از آتش‌سوزی در جنگل‌های بلوط تا شاید به من نشان دهد حتی بعد از مرگ مختار خندانی و یارانش در سال گذشته هنوز هم هیچ تحول چشمگیری برای پیشگیری از آتش‌سوزی‌های سریالی هر ساله در زاگرس رخ نداده است.
امید سجادیان دبیر تشکل نهضت سبز زاگرس هم که این روز‌ها مثل سال‌های گذشته مشغول اطفای حریق و ساماندهی نیرو‌های مردمی است هم تأیید می‌کند مثل هر سال هیچ نقشه راهی برای پیشگیری از وقوع آتش‌سوزی‌ها دیده نمی‌شود: «هنوز آمادگی برای مقابله موثر با آتش وجود ندارد. هنوز هیچ بالگردی تهیه نشده است. هر سال وعده سال آینده را می‌دهند. یکسری تجهیزات خریده شد و یکسری اعتبارات اختصاص داده شده، اما بسیار کم است. برنامه اصولی و کاربردی تهیه نشده است.
برنامه پیشگیری و آموزش وجود ندارد.» او یکی از ضعف‌های عمده را جدی نگرفتن نیرو‌ها و تشکل‌های مردمی می‌داند و می‌گوید: «تجهیزات به دست نیرو‌های مردمی نمی‌رسد. گاهی و موردی این نیرو‌ها مورد توجه قرار می‌گیرند. سازمان‌های مردم نهاد از جان خود مایه می‌گذارند، اما ادارات درگیر مبالغ اندک تهیه تجهیزات هستند.»
منبع: روزنامه ایران
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید