جلالِ فوتبال ایران
فراموش نکنیم ما در جامعهای زندگی میکنیم که همان اندازه مبتلا به سیاستزدگی و جناحزدگی، به رنگزدگی نیز مبتلا است. مضاف بر اینکه آنچه میتوانست سیدجلال را شایسته عنوان جلال فوتبال ایران کند، بر کسی پوشیده نیست.
کد خبر :
۹۶۷۷۷
بازدید :
۲۸۸۱
ابوالفضل نجیب | الگوهای اخلاقی در ورزش و به خصوص فوتبال اغلب و پیش از آنکه وامدار فلسفه حاکم بر ورزش باشند، سرشت و منشهای خانوادگی، تربیتی و شخصیت فردی خود را نمایندگی میکنند. هر چند نمیتوان فلسفه و معیارهای اخلاقی حاکم بر ورزش را در شکلگیری و استمرار این الگوها نادیده گرفت.
آنچه تحت عنوان خانواده به مثابه اتمسفر و عامل در شکلگیری این الگوها مورد اشاره است، الزاما مترتب و معادل آنچه در نگاه مادی به پایگاه طبقاتی و عامل تعینکننده در شکلگیری طبقاتی و جهتگیری اجتماعی تعبیر میشود، نیست.
آنچه مورد نظر است، بر مجموعه مولفههایی اشاره دارد که جنبههای پیدا و ناپیدای فردی را فارغ از کلیشهگرایی در تحلیل نهایی آدمها نمایندگی میکنند. این مولفهها میتواند بر نوعیت تربیت فردی و اجتماعی و نتایج حاصل از آن از جمله عزت نفس، خودباوری، نظمپذیری، انضباط در زندگی فردی و ورزشی، تواضع و فروتنی و در نقطه مقابل اجتناب از ابتلائات اخلاقی، سیاسی و جناحی، فرصتطلبی، جلوهنمایی، حاشیهگرایی و همچنین احترام و تعامل و رفاقت در عین رقابت سالم و اخلاقی تاکید داشته باشد.
اینها وجوهی از ویژگیهای شخصی و شخصیتی هستند که اغلب فردیت آدمها را نمایندگی میکنند. مرادم از فردیت الزاما معنی مذمومشده آن نیست. هر چند در ادبیات ما فردیت و فردیتگرایی غالبا وجه منفی و مذمومشده آن و خصلتهای منفی در آدمها را تداعی میکند.
در حالی که داشتن فردیت فیالنفسه نه تنها امر مذمومی نیست که اسباب و عامل و میل پیشرفت است. از این زاویه داشتن فردیت لزوما به معنی پشت کردن به مردم و منافع آنها و نادیده گرفتن و عبور از فضیلتهای اخلاقی و اجتماعی نیست؛ و در همه جا هم به معنی خودخواهی فردی و اهویسم معنی نمیشود.
همچنانکه در زبان عربی هم فردیت اینچنین معنی نشده. در عربی الفردانیه یا الفردیه کلماتی هستند که بر معنی منفی فردیت دلالت دارند. یا در زبان روسی اهویسم در معنی منفی ترجمه میشود. در انگلیسی هم چنین است، یعنی فردیت لزوما به معنی پشت کردن به ارزشهای اخلاقی و اجتماعی و ترجیح منفعت فردی به منافع عمومی که مبنای آن خودبینی است، معنی نمیشود.
آنچه مذموم و نکوهیده است به تعبیری دست گل دادن مدام به خود و عجب و خودشیفتگی و احساس منم طاوس علین و خود را در مرکز همهچیز دیدن است که تمامی ریشه در خودبینی دارد. آنچه مورد نقد است شق بازدارنده فردیت است که اغلب در خدمت منافع فردی و میل به دیده شدن و برتریجویی بیمارگونه دارد.
آنچه از فردیت پیش برنده در تقابل با فردیت بازدارنده معنی میکنم مترتب بر زمینههای خانوادگی، نوع تربیت و رویکرد تعاملگرا و به همان میزان استحاله و درک فردیت انسانی از اتمسفر و فضایی است که فرد میتواند در آن به رشد و تعالی معنوی و هم به محبوبیت و شهرت و در این بستر به خصوص یعنی ورزش به کمالگرایی میل کند.
عرصهای که اگر چه در ماهیت امر بر همزیستی و تعامل و گذشت و روح پهلوانی تاکید دارد، اما با فقدان آن فاکتورهای زمینهای مورد اشاره تضمینی برای کسب همزمان محبوبیت و شهرت و تبدیل شدن به الگوی اخلاقی وجود ندارد. فراموش نکنیم آنچه باعث تعدیل و کم رنگ شدن محبوبیت برخی در عرصه ورزش و به خصوص فوتبال گردید، بروز همین فردیت بازدارنده یا به تعبیری بیرون زدن تمایلات فرصتطلبانه و وجهالمصالحه کردن آن برای منافع شخصی است.
این رویکرد البته دخلی به گرایشات و تمایلات سالم و عاری از فرصتطلبی ندارد. تشخیص این تفاوتها البته امر دشواری هم نیست. اینها را در مجموع میتوان به عنوان عوامل و اسباب موفقیت همزمان در کسب محبوبیت و شهرت و هم اجماع روح جمعی فارغ از تعلق به هر رنگ و ملیت و ... مورد تاکید و اشاره قرار داد؛ و به نظر میرسد در توضیح دلایل موقعیت منحصر به فردی که سیدجلال حسینی در فوتبال ما کسب کرده کافی باشد.
بازیکنی در آستانه چهل سالگی که با کسب نه عنوان قهرمانی در لیگ و به جا گذاشتن یک رکورد دستنیافتنی به عنوان یک نمونه و الگو مورد اجماع همه کارشناسان و علاقهمندان فوتبال قرار گرفته است. این یادداشت قرار بود درباره دلایل جایگاه منحصر به فرد سیدجلال حسینی در فوتبال ایران باشد، اما آنچه به ترجیح نوشتن درباره دلایل روانشناختی و اجتماعی محبوبیت منجر شد، بیم از اتهام گرایش رنگی به سیدجلال در ذهنیت مخاطبان بود.
فراموش نکنیم ما در جامعهای زندگی میکنیم که همان اندازه مبتلا به سیاستزدگی و جناحزدگی، به رنگزدگی نیز مبتلا است. مضاف بر اینکه آنچه میتوانست سیدجلال را شایسته عنوان جلال فوتبال ایران کند، بر کسی پوشیده نیست.
۰