آنا داستایفسکایا؛ زنی که داستایفسکی را نجات داد
آنا نخستین ناشر زن مستقل روس بود. سوفیا تولستایا، همسر لئو تولستوی، هنگامی که میخواست کار مشابهی انجام دهد، از او راهنمایی گرفت. این باعث شد که داستایفسکی دیگر کمتر از نظر مالی تحت فشار باشد و توانست یک سال قبل از مرگش اثر بزرگ خود «برادران کارامازوف» را خلق کند.
آنا داستایفسکایا، همسر دوم فیودور داستایفسکی، نویسنده بزرگ روس که به عادت ناخوشایند قمار معتاد بود، تاثیر عمیقی بر زندگی او گذاشت. اندرو دی. کافمن در کتاب «همسر قمارباز؛ یک داستان واقعی از عشق، خطر و زنی که داستایفسکی را نجات داد» بیوگرافی آنا را شرح داده است.
در بهار ۱۸۸۰، در بحبوحه آنچه گمان میرفت نقطه عطفی در سیاست باشد، بنای جدیدی برای یادبود الکساندر پوشکین شاعر روس، در مسکو رونمایی شد. اصلاحات بزرگ الکساندر دوم در دهه ۱۸۶۰ - از جمله آزاد کردن زارعان بدون زمین - اشتهای رادیکالها را برای تغییر اقناع نکرده بود.
همه میتوانستند حس کنند که روسیه در آن دوره در حال برخورد با خود است؛ و عده کمی بودند که بیشتر از داستایفسکی از نتایج احتمالی این وضعیت بترسند. در آن مراسم رونمایی، داستایفسکی در یک سخنرانی آتشین از روسها خواست که نظریههای تغییرات و پیشرفت اجتماعی را که از غرب میآید، بیگانه بدانند.
کافمن در بیوگرافی همسر دوم داستایفسکی، آنا داستایفسکایا، میخواهد خوانندگان بدانند که شوهر آنا، چگونه از کارکترهای داستانهایش یاد میکرد، شخصیتهایی مثل سونیا در جنایت و مکافات که همراه راسکولنیکف توبهکار به زندان سیبری میرود.
کافمن رنج و عذاب آنا در ازدواجش را به تصویر میکشد، درست شبیه زنهایی که داستایفسکی در داستانهایش از رنج آنها مینویسد. اینجا است که حتی طرفداران جدی نویسنده بزرگ روس هم سوال میکنند که گرچه داستایفسکی به کمک آنا توانست شاهکارهای بزرگش را به پایان ببرد، با این وجود این رابطه ارزشش را داشت؟
داستایفسکی در جوانی به حلقه پتراشفسکی پیوسته بود؛ یک سازمان زیرزمینی تقریبا بیخطر متشکل از مردان ترقیخواه طرفدار آرمانشهر سوسیالیستی فرانسوی. پس از آنکه فعالیت داستایفسکی در این گروه فاش شد، به ۴ سال کار سخت در سیبری و بعد هم ۵ سال خدمت اجباری سربازی محکوم شد. وقتی به پایتخت بازگشت، از نظر روحی و سیاسی به کل متحول شده بود.
آنا در دوره تندنویسی ثبت نام کرد. به گفته کافمن، مربی دوره تندنویسی به آنها آموخته بود که تندنویسی نه فقط یک حرفه، بلکه راهی بود که جوانان به کمک آن مهارتهای اساسی صبر و استقامت را در خود پرورش دهند؛ و البته حقیقتا لازم بود که اینطور هم باشد.
برای همین هم بود که داستایفسکی تصمیم گرفت برای سرعت بخشیدن به روند کار، یک تندنویس استخدام کند، اما آنا نزدیک بود جا بزند. او روز اول کارش را بعدها اینطور به یاد آورد: «از او خوشم نیامد، باعث شد احساس افسردگی کنم.»
کافمن بخش قابل توجهی از بیوگرافی را به ماه عسل داستایفسکی و آنا اختصاص داده است؛ یک سفر سه ماهه به آلمان.
چیزی که باعث شد داستایفسکی قمار را کنار بگذارد، یک شب ویرانگر در قمار در شهر ویسبادن بود که او به قدری پریشان بود که خیابانها را به دنبال یک کشیش میدوید و با ترس در برابر یک کنیسه متوقف شد. او این را اثباتی بر این موضوع دانست که قماربازی کار نیرویی تاریک است. (داستایفسکی ظاهرا به شدت یهودستیز بوده است، و کافمن سعی نمیکند که آن را کماهمیت جلوه دهد.)
بخش سوم کتاب کافمن به دومین نقش آنا اختصاص دارد: نقشآفرینی به عنوان ناشر اصلی داستایفسکی. او این کار را از این رو انجام داد که متوجه شد ناشران قراردادهای غیرمنصفانهای میبندند. او آنچه را که قبلا به عنوان داستانهای سریالی منتشر شده بود، به شکل کتابهایی مستقل دوباره چاپ کرد.
داستایفسکی پیش از این، به خاطر یهودستیزی و ناسیونالیسم مسیحی مورد انتقاد بود. بعد از بیوگرافی کافمن، احتمالا به خاطر زنستیزی و رفتارش با زنش نقد شود.
کافمن هر دو سوژه خود را درک میکند. او نمیخواهد آنا را به خاطر انتخابهایش قضاوت کند، به خصوص به این دلیل که زنها در آن دوره انتخابهای زیادی هم نداشتند. (زنان روس تا قبل از انقلاب بلشوویکی نمیتوانستند به راحتی و در امنیت طلاق بگیرند.) او تایید میکند که شریک زندگی نویسنده بزرگ روس بودن از جهات مختلف، از جمله به عنوان یک میهندوست، برای او معنیدار بوده است.
منبع: همشهری آنلاین به نقل از نیویورک تایمز