همه ما هیولایی درونمان داریم

لوران فرونو؛ نویسنده، بازیگر و کارگردان نمایش هیولاهاست که از کشور فرانسه در سی و چهارمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر شرکت کرده است. مخاطب نمایش او کودکان هستند، اما از خنده‌های تماشاگر بزرگ‌سال ایرانی هم می‌شد فهمید که آنان نیز تا چه حد با این کار ارتباط برقرار کرده‌‌اند و آیا کودک درونشان هنوز کودک است؟

کد خبر : ۱۰۱۰۷
بازدید : ۱۵۲۶
لوران فرونو؛ نویسنده، بازیگر و کارگردان نمایش هیولاهاست که از کشور فرانسه در سی و چهارمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر شرکت کرده است. مخاطب نمایش او کودکان هستند، اما از خنده‌های تماشاگر بزرگ‌سال ایرانی هم می‌شد فهمید که آنان نیز تا چه حد با این کار ارتباط برقرار کرده‌‌اند و آیا کودک درونشان هنوز کودک است؟

به بهانه اجرای هیولاها با فرونو گفت‌وگویی ترتیب داده‌ایم.

ایده نمایش هیولاها از کجا شکل گرفت؟
شرکت تئاتری من، از سال‌های پیش کار روی یک‌سری نمایش درباره هیولاها را آغاز کرد. البته این نمایش‌ها در آغاز فقط برای بزرگ‌سالان بود.

نام شرکت تئاتری شما چیست؟
نام شرکت‌ ما Label Brut است که توسط من و دو مدیر هنری دیگر اداره می‌شود.

چند نمایش با این درونمایه روی صحنه برده‌اید؟
دو نمونه کار با این تم را روی صحنه بردیم. نخستین نمایش «جهنم» نام داشت که درباره یک زن بود. درواقع تک بازیگری بود که تک‌گویی می‌کرد و قانع شده بود که یک همزاد درونش دارد.

نمایش دیگر «ویکتور، چگونه یک هیولا بسازیم؟» است که در مورد قاتلین است و زندگی روزانه رقت‌‌آور یک قاتل را به تصویر می‌کشید. باز هم تکرار می‌کنم که این نمایش‌ها فقط برای بزرگ‌سالان تولید شده بود.

چه شد که بعد از این دو کار برای بزرگ‌سالان، به فکر تولید نمایشی برای کودکان افتادید؟
وقتی این دو کار به روی صحنه رفت، من به همکارانم گفتم که غیرممکن است بدون آنکه نمایشی درباره ترس و با موضوع هیولاها برای کودکان بسازیم؛ تولید این سری نمایش را پایان دهیم. مهم برایم این بود که این نمایش بدون کلام و فقط براساس تصویر باشد.

آیا هدف اصلی از این کار همان پیام نمایش برای کودکان است؟
بله، درواقع می‌‌خواستم به کودکان بگویم که بدترین هیولایی که وجود دارد، درون خود ماست و نه جای دیگر. و باید که با این هیولا یا هیولاهای دیگر درونمان کنار بیاییم و با آنها زندگی کنیم. حتی باید بتوانیم آنها را رام کنیم.

رام‌کردن ترس برای کودکان جز با خنده و ریشخندکردن ترس حاصل نمی‌شود.
بله، همین‌طور است. اما می‌خواستم به آنها بگویم که ترس یک نوع سلاح است. برای اینکه بچه‌ها همیشه روی مرز بین ترس و امنیت هستند و کافی است تا این ترس به خنده تبدیل شود تا آنان احساس امنیت کنند.

من از خودم می‌پرسم که فانتزی‌ها کجا هستند و از چه و به چه می‌توانیم بخندیم. او به سالن اجرای من آمده تا سرگرم شود، لذت ببرد و حتی بخندد. پس ترس هم مانند خنده یک سلاح است.

این ترس برای بزرگ‌سالان هم یک سلاح است.
بله، ولی فراموش نکنید که وقتی والدین می‌توانند از ترس کودکان از هیولاها، برای کنترل‌کردن بچه‌ها استفاده کنند؛ در عوض بچه‌ها هم می‌توانند با ترس‌هایشان بازی کنند به قصد کنترل‌کردن والدینشان. امروزه ما دورانی را در فرانسه سپری می‌کنیم که با دو جریان روبه‌رو هستیم.

نخست خود موضوع ترس است و دیگری ترساندن مردم و به بازی‌گرفتن آنها با ترس. درحالی‌که ترس نیروی دیگری است. یک غریبه است و از جهان بیرون می‌آید. من می‌خواستم موضوع ترس را با لحنی خنده‌دار و خیلی ساده برای کودکان بازنمایی کنم.

در این کار شما با استفاده از حداقل وسایل به ساخت عروسک پرداخته‌اید. ایده کار که از ابتدا عروسکی نبود.
خیر، ایده کار از ابتدا عروسکی نبود. من هم خودم را یک عروسک‌گردان نمی‌دانم. البته قبلا با کمپانی فیلیپ ژانتی که اساس کارش تئاتر عروسکی است، به‌عنوان عروسک‌گردان همکاری می‌کردم. ولی این امر به این معنا نیست که من عروسک‌گردان هستم. من یک تئاتری هستم.

آیا پیش از این هم در کارهایتان از وسایل به‌عنوان عروسک استفاده کرده‌اید؟
در کمپانی ما سال‌هاست که از این تکنیک استفاده می‌کنیم. از وسایل و ابزارآلات و اصولا هرچه که بتوان از آن تصویری ساخت، استفاده می‌کنیم. در کارهای پیشین هم از هر وسیله به‌درد‌بخوری برای اجرا استفاده کردیم.

درباره بازی بی‌کلام و سکوت در کارتان بگویید.
ببینید وقتی من به‌عنوان بازیگر، نمایش بی‌‌کلامی روی صحنه می‌برم تماشاگر قصه را خود در ذهنش می‌سازد. اما وقتی من حرف می‌زنم، ذهن و گوش او فقط به من گوش می‌کند و خودش قصه‌ای نخواهد ساخت. پس من سکوت می‌کنم تا ذهن او حرف بزند.

مثلا وقتی پتوی بزرگ می‌آید و مرا تصرف می‌کند و به عبارتی مرا می‌بلعد، مطمئن هستم که هر تماشاگری خیال و قصه خودش را دارد؛ موضوعی که در تئاتر ابژه من را اذیت می‌کند نادیده‌گرفتن ذهن تماشاگر فعال است.

پروژه بعدی هیولاها چیست؟
کار بعدی ما درست در همین‌جایی که این نمایش تمام شد، آغاز می‌شود؛ یعنی حالا که شخصیت اصلی می‌فهمد که باید با هیولاهایش کنار بیاید و صلح و آرامش او را فرا می‌گیرد اما نمی‌خواهد همه عمرش را در یک تخت بگذراند.

می‌خواهد بداند چه چیزی در انتظارش است و چه برایش پیش خواهد آمد. اگر در این نمایش می‌خواستیم بگوییم که با وجود ترس‌هایم چگونه به خواب بروم، در نمایش بعدی خواهیم گفت که چگونه در دنیای دیگری به آرامش خواهم رسید.

ژرارد نروال داستان اورلیای خود را با این جمله شروع می‌کند که خواب زندگی دوم است. آیا در زمان کار روی ایده به مفهوم خواب و خواب‌دیدن هم فکر کرده‌اید؟
در این پروژه نه خیلی زیاد، ولی در نمایش بعدی حتما راجع به بازتاب خواب در زندگی کار خواهیم کرد.

اما لحظه‌هایی در نمایش شما وجود دارد که مرز بین خیال و واقعیت از بین می‌رود. مثلا وقتی شخصیت با تاجی بر سر، پایین تخت چرت می‌زند و رویدادهای بعدی برایش پیش می‌آید.
‌بله درست است. از این منظر به کار نگاه نکرده بودم.

در همین لحظه‌هاست که تماشاگر از خود می‌پرسد آیا شخصیت نمایش دارد خواب می‌بیند؟
بله، این سؤال را هنگام اجرا از دهان بچه‌ها شنیده‌ام. درواقع این سکوت است که این کار را می‌کند و هم‌زمان با اجرای من، کودک هم در حال نوشتن سناریوی خودش است. او می‌فهمد که من به‌عنوان بازیگر در دنیای ملموس و مادی هستم، اما اتفاقاتی که برایم پیش می‌آیند واقعی نیستند، بنابراین می‌توانند خواب باشند.

لطفا درباره صداهای ابتدای نمایش بگویید. آیا این صداهای ذهنی شخصیت است که کودکی‌اش را به یاد می‌آورد؟
برای اجراهایی که در ایران و در جشنواره فجر داشتیم، تصمیم داشتیم که صدای کودکی را با زبان فارسی ضبط کنیم که درباره ترس‌هایش حرف می‌زند. تا برای تماشاگر ایرانی باورپذیرتر باشد اما به دلیل کمبود وقت امکان‌پذیر نشد.

در واقع وقتی کودکی وارد سالن می‌شود و صدای کودکی دیگر را می‌شنود که از هیولاها یا از ترس‌هایش حرف می‌زند، برای او هم آشنایی‌زدایی پیش می‌آید. از طرفی برای خود من هم این صدا خیلی نوستالژیک است و می‌تواند هر تماشاگر بزرگ‌سالی را هم به دوران کودکی‌اش بازگرداند.

این نخستین‌بار است که به ایران می‌آیید؟
بله، من یکشنبه رسیده‌ام و چهارشنبه هم بازمی‌گردم. چون پنجشنبه باید همین کار را در لوکزامبورگ اجرا کنم. ولی در همین مدت کوتاه هم خیلی با ایران و مردم میهمان‌نوازش اخت شدم. این تفاهم بسیار اهمیت دارد و فصل جدیدی در روابط بین‌الملل ورق خورده است.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید