پاسخ متفاوت؛ از دل پیروی کنیم یا مغز؟

پاسخ متفاوت؛ از دل پیروی کنیم یا مغز؟

موقع تصمیم‌گیری باید از مغزمان تبعیت کنیم یا کار را به دل بسپاریم؟

کد خبر : ۱۰۹۱۳۳
بازدید : ۳۲۲۰

فرادید | آیا تصمیم‌هایی که با شورِ احساسی می‌گیریم محکوم به فناست یا آیا وقتی می‌گوییم تصمیم‌های‌مان را کاملاً بر مبنای منطق گرفته‌ایم، خودمان را فریب می‌دهیم؟ در فرایند تصمیم‌گیری، ارزیابیِ اهمیتِ آنچه فکر می‌کنیم، در کنار آنچه احساس می‌کنیم، می‌تواند بسیار مشکل باشد.


به گزارش فرادید؛ هرچه‌باشد، شناخت و احساسات هر دو به روش‌های ارزشمند ما را مطلع می‌کنند. چه فکر کنیم چیزی حقیقت دارد، چه احساس کنیم که چنین است، هر دو روش‌های متفاوتی برای شناخت و کسبِ دانش هستند.


تصور کنید که به برقراری رابطه با شخصی فکر می‌کنید. شما به لحاظِ احساسی علاقه بسیاری شدیدی به این فرد دارید، اما منطقِ شما می‌گوید که این رابطه به نفع‌تان نیست. وقتی فردی را روی محورِ تحقیرآمیزِ منطقی/غیرمنطقی قرار می‌دهیم، تلویحاً تلاش می‌کنیم قضاوت کنیم که تا چه‌اندازه احساس‌مان، منطق‌مان را مخدوش کرده است.


درست است که در روابطِ عاشقانه احساسِ شورانگیز می‌تواند باعثِ مخدوش شدنِ منطق شود، اما عکسِ آن نیز صادق است و شناخت نیز می‌تواند بر احساسات سایه بیندازد؛ مثل وقتی که فردی به دنبال رابطه با کسی است که بتواند از طریقِ آن حسِ امنیت و نیاز‌های مادی‌اش را تأمین کند.


اگرچه بسیاری از ما با احساسات به‌مثابه یک مانع برخورد می‌کنیم، اما احساسات لزوماً برای عقل مزاحمت ایجاد نمی‌کند. ما ممکن است استدلالی را به دلیلِ احساسی بودن کم‌اعتبار بدانیم؛ به کسانی که به‌لحاظِ عاطفی درگیرِ مشکلاتِ فردی‌شان هستند به دیده تردید نگاه کنیم و به‌طور کلی به عقل‌مان بیش‌تر از احساسات‌مان اعتماد کنیم.


اما با‌اینکه ما اغلب در تصمیم‌گیری‌های‌مان به عقل و منطق الویت می‌دهیم، عقل و منطق فقط نیمی از تصویر است. یک درخواستِ شغلی ممکن است روی کاغذ جذاب باشد، اما وقتی به احساس‌تان مراجعه می‌کنید متوجه می‌شوید که این فرد آن گزینه‌ای نیست که به دردتان بخورد.


بااین‌وجود ممکن است به دلیلِ اعتماد به عقلی که به شما می‌گوید این فرد می‌تواند اهدافِ شما را محقق کند، او را استخدام کنید و به اطلاعاتی که احساس‌تان در موردِ او به شما می‌دهد بی‌اعتنا باشید.


پاسخ‌های احساسیِ ما اغلب بر تصمیم‌های ما اثر می‌گذارند، زیرا احساسات ما طوری طراحی شده‌اند که سریع و ساده تجربه‌های ما را خلاصه و ارزیابی کنند و به ما بگویند اقدام مناسب چیست. احساساتِ ما تلاش می‌کنند به ما بگویند که آیا یک موقعیتِ خاص مناسب و همسو با اهداف‌مان است و اینکه چگونه می‌توانیم به این موقعیت دستیابیم.


اما آیا معنایش این است که در هنگامِ تصمیم‌گیری باید فقط به احساسات‌مان اعتماد کنیم، یا باید به لحاظِ منطقی همه امکان‌ها را بسنجیم؟ یا هر دو؟


محققان هر سه استراتژی را با هم مقایسه کردند و دریافتند در برخی موقعیت‌های پیچیده اگر فرد به جای تمرکز بر منطق و عقل و بررسی همه جزئیات، روی احساساتش تمرکز کند، تصمیم‌های باکیفیت‌تری می‌گیرد و زیادی‌فکر‌کردن در هنگام تصمیم‌گیری می‌تواند نقشِ احساسات در تصمیم‌گیری را مختل کند.


نتیجه‌گیریِ اولیه محققان آن بود که وقتی شرایط سخت می‌شود، باید از احساس‌مان در تصمیم‌گیری تبعیت کنیم و ببنیم دل‌مان چه می‌گوید و از زیادی‌فکر‌کردن به تصمیم پرهیز کنیم.


می‌توانیم استفاده از احساسات در هنگام اندیشیدن را بیاموزیم. یک از ستون‌نویس‌های نیویورک‌تایمز، دیوید بروکس، رویکردِ جالبی برای به‌خدمت گرفتنِ احساسات در تصمیم‌گیری‌های سختِ عاطفی دارد.


او پیشنهاد می‌دهد که شیر یا خط بیندازیم، اما صرفاً بر اساس نتیجه به‌دست‌آمده اقدام نکنیم. بلکه، به نتیجه نگاه کنیم و ببینیم این نتیجه چه احساسی در ما ایجاد می‌کند. آیا از نتیجه خوشحالیم؟ خیال‌مان راحت شده است، استرس گرفته‌ایم یا ناامید شده‌ایم؟


‌به‌طور کلی، احساساتِ ما آنچه در لحظه در حالِ وقوع است را تشدید می‌کند؛ درحالیکه شناختِ ما آنچه در حالِ وقوع است را با اطلاعاتِ بیش‌تر تغییر می‌دهد. یک نظریه‌پرداز، سیلوان تامکینز، تأکید کرده است که احساسات بدونِ شناخت کور است؛ درحالیکه شناخت بدونِ احساسات ضعیف است.


بنابراین، شناخت به نابیناییِ احساسات بینایی و احساسات به ضعفِ شناخت نیرو و قدرت می‌بخشد.


منبع: The Psychology Today
مترجم: عاطفه رضوان‌نیا- سایت فرادید

۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید