فلسفۀ پنهان درختان بونسای
درختان بونسای فقط اشیائی زیبا و هنری نیستند بلکه به نوعی نمایش اصول تفکر شرقی هستند. در پرورش یک درخت بونسای شما همان کاری را میکنید که یک راهب باید بکند: یعنی صبوری و تلاش دائمی برای هماهنگ شدن با تغییراتی که خارج از حوزۀ اختیار ما هستند.
فرادید | در نمایشنامۀ «درختانِ گلدانی» که به سبکِ تئاترِ «نو» و توسطِ شاعر ژاپنی زائمی موتوکیو، به نگارش درآمده است، یک سامورائیِ فقیر سهگلدانِ آخرِ بونسایش را به آتش میاندازد تا راهبِ مسافری را گرم کند.
به گزارش فرادید، این واقعیت که اقدامی چنین کوچک مخاطبانِ این نمایشنامه را در آن زمان بسیار متأثر کرد، گواهی است بر اینکه محبوبیتِ هنرِ پرورشِ درختِ بونسای ـ که ژاپنیها آن را از بوداییهای ذنِ چینی اقتباس کرده بودند ـ در این کشور در حالِ افزایش بود.
حتی در آن زمان هم به درختهای بونسای به مثابه آثار هنری نگریسته میشد. این درختها آنقدر ارزشمند بودند که مردم حتی در بحرانهای مالی هم از کنار گذاشتنِ آنها امتناع میکردند. درختهای بونسای نهتنها تجلیهای مستقیمِ روندهایی هستند که بر زیباییشناسیِ ژاپنی اثر میگذارند، بلکه به مثابه ابزاری عمل میکنند که به واسطه آنها میتوان اصولی را که منحصراً در شیوه تفکر شرقی وجود دارند عملی کرد.
بهعبارتِ دیگر، درختان بونسای همانقدر که بهلحاظِ بصری جذابیت دارند، تعمق و اندیشه را نیز تحریک میکنند. واژه «بونسای» درنهایت فراتر از آسیای شرقی گسترش یافت و در فرهنگِ واژگان جوامع غربی لانه کرد. اما با اینکه مردم سراسر جهان اغلب درختهای بونسای را سریع تشخیص میدهند، اما تعداد خیلی کمی از آنها از سنتها و ایدههای مربوط به کاشت، رشد، گلدانگذاری و نمایش دادنِ این درختهای نمادین اطلاع دارند.
فراتر از یک مجسمه
به بیان ساده، بونسای بخشی از هنرِ مداخله در رشد و ظاهرِ درختان جوان و کوچک برای پیرتر و بزرگتر جلوهدادنِ آنها است. وقتی بوداییهای چینی اولینبار تدریسِ سنتهای خود را در صومعههای ژاپنی آغاز کردند، کاشتِ بونسای بخشی کوچک، اما ضروری از یک برنامه آموزشی گسترده به نامِ «باغبانیِ مینیاتوری» بود. شاگردانِ ژاپنی خیلی زود این تمرینِ پرزحمت را به یکی از اصولِ متمایزِ خود تبدیل کردند: اصلی که بر پشتکار و تعمقِ خاموش تأکید میکرد.
اگرچه گونههایی مثل سرو کوهی و کاج به دلیلِ ماهیتِ انعافپذیرشان برای تبدیلشدن به بونسای انتخابهای بهتری محسوب میشوند، اما همۀ انواع گیاهان را تا زمانیکه از آنها مراقبتِ درست به عمل آید میتوان به بونسای تبدیل کرد. پرورشدهندگان با نهال یا دانه کشت را آغاز میکنند تا بتوانند از نزدیک شاهد رشد درختانشان باشند. آنها ویژگیهای منحصربهفردِ هر بونسای را به خوبی تحلیل میکنند و سپس تصمیم میگیرند آن را از سمتی نمایش دهند که نقاطِ قوت آن را تشدید و نقصهایش را بپوشاند. آنها برای آنکه ظاهرِ مسنتری به بونسای بدهند، شاخوبرگهایش را هرس میکنند تا تنه که در زیر پنهان شده خودنمایی کند.
شاخههای غیرضروری را ترجیحاً با ابزاری مثل تیغِ مقعر برش میدهند تا کمترین جای زخم را ایجاد کنند. برخی ممکن است بخشهایی از پوست درخت را جدا و لایه زیر آن را با سولفورِ گوگرد سفید کنند. این کار به بونسای ظاهری هوازده میدهد که نشانهای از قرار گرفتنِ درخت در معرض بادهای سهمگین و رعدوبرق است.
وابی و سابی
درحالیکه ایدهها درباره آنکه بونسای باید چه شکلی باشد از دورانی به دورانِ دیگر تغییر کرده است، برخی ترجیحات نسبتاً ثابت ماندهاند. به غیر از داشتنِ ظاهری که ما را فریب میدهد تا فکر کنیم این درخت درختی بالغ است، یک بونسای خوب نباید هیچ اثری از مداخلۀ انسان داشته باشد و زخمهای روی درخت باید طبیعی بهنظر برسند نه ساختۀ دستِ بشر. به همین خاطر باید سیمهایی که معمولاً برای خمکردنِ تنه یا تغییر وضعیتِ شاخهها استفاده میشوند باید پیشاز نمایشدادنِ بونسای برداشته یا با چیزی پوشانده شوند.
برخلافِ جنبشهای هنریِ غربی، از قرینگی در بونسای باید به هر قیمتی پرهیز کرد. اگر تنه درختی صاف بالا رفته است باید آن را خم کرد یا به کمکِ هرسِ شاخهها به شکلِ آبشاری با صافیِ آن مقابله کرد. چشمگیرترین بونسایها در طراحی نامتقارن هستند، اما ترتیبِ شاخههایشان هنوز به نحوی است که حسِ هماهنگیِ غیرقابلاجتنابی را به مخاطب میبخشند.
قوانینی که پرورشدهندگانِ بونسای تلاش میکنند از آنها تبعیت کنند، بر مبنای دو جهانبینیِ باستانی شکل گرفتهاند. یکی از آنها اصول متعلق به ذنِ بودایی است (جنبشی که بر غلبه بر بیمعناییِ ذاتیِ هستیِ فرد از طریقِ صبر و خویشتنداری تأکید میکند) و دیگری وابی-سابی؛ مفهومی منحصراً ژاپنی که به معنی پذیرشِ بسیاری از نقصهای زندگی از طریقِ سکوت و انزواگزینی و قدردانیِ بیقیدوشرط از تغییراتی است که دستِ فرسودهکننده زمان بر هر آنچه در جهانِ اطرافِ ماست، اعمال میکند. جهانبینی «وابی و سابی» میگوید که همه چیز در این دنیا گذرا، ناقص، و در معرض آسیب است و بنابراین باید زیبایی را نیز در همین گذرا بودن و عدم تقارن پیدا کرد.
یادآوریکردن به جای نمایشدادن
با پرورشدادنِ درخت بونسای، شما درواقع ایدههای تفکر شرقی را به کمک شاخههای درهمتنیده عملی میکنید. درختان، برخلافِ مجسمهها، بیجان نیستند بلکه ارگانیسمهایی زندهاند و نفس میکشند. تابلویی که رامبرانت یا ورمیر کشیدهاند، ممکن است صدسال آثار قلموی آنها را روی خود داشته باشند، اما درختان بونسای همیشه در حالِ تغییر هستند. آنها در فصلهایی برگ میدهند و در فصلهایی این برگها را میریزند. شاخهها و ریشههایشان بههمپیچ میخورند و مدام کارِ پرورشدهنده را بیاثر میکنند و تغییر میدهند. بنابراین پرورش بونسای به معنی صبوری و تلاشی دائمی برای هماهنگ شدن با تغییرات طبیعت است.
سابورو کاتو، استاد بونسای که یکی از نخستین جوامع بینالمللیِ پرورشدهندگان بونسای را در دهه ۱۹۸۰ بنیان نهاد، پرورش بونسای را به پرورش کودکان تشبیه کرده است. درواقع به شکلی متفاوت میگوید که هنر بونسای به معنای خلقِ اثرِ هنریِ بینقص نیست. بلکه، بهمعنای نبردی بدونِ پایان و پرزحمت با نیروهای طبیعت است. پرورشدهنده برای پیروزی در این نبرد باید پشتکار و مهربانیِ بیقیدوشرطی داشته باشد که معمولاً در راهبهایی که خودشان را وقف کردهاند، میتوان سراغ گرفت.
کیوزو موراتا، یک استاد بونسای دیگر، ممکن است بهترین تعریف را از هدفِ پرورش بونسای ارائه کرده باشد وقتی گفته است که «هدف از درختانِ بونسای لزوماً نمایش یک تفکر نیست؛ بلکه هدف یادآوری یک احساس است. بونسای نهتنها زیباییِ طبیعیِ یک گیاهِ خاص را دارد، بلکه ظاهر آن چیزی فراتر از خودِ درخت را به یاد مردم میآورد. کسی که ناپایداری زندگی را فهمیده باشد از تنهایی یا زوالِ جسمی نمیهراسد، بلکه این حقایق را با اندکی تسلیمشدن میپذیرد و حتی در آنها منابعی از سرخوشی و شادی را پیدا میکند.»
منبع: BigThink
مترجم: عاطفه رضواننیا