حافظ به چه کسی می‌گوید «مگس»؟

حافظ به چه کسی می‌گوید «مگس»؟

بر خلاف آنچه ممکن است از ظاهر شعر به نظر برسد، حقیقت این است که حافظ در اینجا مشغول سرزنش دل بی‌قرار و عاشق خودش است.

کد خبر : ۱۱۱۹۳۵
بازدید : ۴۸۵۵۳

فرادید | شعر حافظ از قدیم‌الایام نفوذ شگفت‌انگیزی در ذهن و فرهنگ مردم ایران داشته و به همین خاطر اصلا عجیب نیست که گفتگو‌های روزمرۀ ما هم نشانی از اشعار او را در خودشان داشته باشند. «یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور»، «با دوستان مروت، با دشمنان مدارا»، «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»؛ این‌ها فقط چند نمونه از عبارات روزمره و ضرب‌المثل‌هایی است که از اشعار حافظ به زبان ما راه پیدا کرده‌اند.

به گزارش فرادید؛ یکی از معروف‌ترین ضرب‌المثل‌های برگرفته از شعر حافظ که معمولا در مجادله‌ها و منازعه‌ها و برای تحقیر حریف به کار می‌رود، این بیت اوست که می‌گوید:‌

ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

اما تا به حال فکر کرده‌اید که مقصود حافظ از این بیت چیست و آن را خطاب به چه کسی بیان می‌کند؟ شاید ابتدا به نظر برسد که این بیت خطاب به یک دشمن ناشناس سروده شده که خصومت شخصی با حافظ داشته و یا شاید هم دربارۀ یک شخصیت سیاسی منفور باشد. اما حقیقت چیز دیگری است.

بررسی ادامۀ ابیات این شعر و همینطور سابقۀ کاربرد تمثیل «مگس» در سایر اشعار حافظ نشان می‌دهد که مخاطب این بیت کسی نیست جز خود حافظ و یا به عبارت دقیق‌تر دلِ عاشق‌پیشۀ حافظ.

حافظ به چه کسی می‌گوید «مگس»؟

(نسخۀ طلاکاری شده دیوان حافظ؛ موزۀ متروپولیتن)

مگس جانور سمج و یکدنده‌ای است که هرچقدر او را برانند باز هم چرخی می‌زند و بازمی‌گردد؛ بخصوص اگر در جایی اثری از شیرینی یافته باشد. همین نکته است که مگس را برای حافظ به نماد و استعاره‌ای از یک قلب عاشق و لجوج تبدیل کرده است. شیرینی حضور معشوق دل عاشق را به سمت خود جذب می‌کند و هر چقدر هم که معشوق با تندخویی او را از خود براند، باز این مگس سمج به رفتار عاشقانۀ خودش ادامه می‌دهد.

قبل از حافظ، سعدی هم از همین استعارۀ جالب استفاده کرده بود. او در یکی از شعرهایش خطاب به نصیحت‌کنندگان می‌گوید که بیهوده مرا از رفتن به دنبال محبوبم منع نکنید، زیرا من مانند مگسی هستم که چاره‌ای جز رفتن به دنبال شکر ندارد:‌

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان سعدی
چند گویی؟ مگس از پیش شکر می‌نرود

خود حافظ هم در سایر اشعارش از استعارۀ مگس برای اشاره به قلب بی‌قرار و عاشق خود استفاده کرده است. او در یکی از ابیاتش خطاب به معشوق می‌گوید که با دل حافظ مهربان‌تر باشد، زیرا این مگس از زمانی که هواخواه یار شده، شکوه و فرخندگی یک «همای» را پیدا کرده است:

محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فرّ همایی دارد

یا در جای دیگری درست مثل سعدی از ناگزیر بودن خود برای رفتن به دنبال معشوق گفته است:

طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود؟

اما از ادامۀ ابیات همان شعری که بیت «ای مگس...» در آن آمده نیز می‌شود فهمید که حافظ در آنجا مشغول گفتگو با دل خودش است؛ دو بیت آخر این شعر از این قرارند که:

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟

حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا می‌داری؟

حافظ در این شعر سرگرم سرزنش خویش است. او به دل خود می‌گوید که رفت و آمد و سماجتش در حضور معشوق (حضرت سیمرغ) نه تنها به نتیجۀ دلخواه نخواهد رسید، بلکه تنها باعث بی‌آبرویی و کشیدن زحمت و دردسر عاشقی است.‌

می‌شود گفت که این شعر نمونه‌ای برجسته از «تواضع عاشقانه» است که شبیه آن در ادبیات عاشقانه و عرفانی ما کم نیست. شاعر نه تنها خودش را ناچیز و بی‌مقدار قلمداد می‌کند، بلکه بی‌توجهی معشوق را هم نه به خاطر تکبر و بی‌اعتنایی او بلکه نتیجۀ کم‌کاری و خدمت و سعی اندک خودش به حساب می‌آورد.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید