بقای زیباترین

بقای زیباترین

در سال‌های اخیر، به طور متوسط در هر سال، ۱۶۰ کتاب دربارۀ داروین منتشر شده است. یعنی هر ۲.۳ روز، یک کتاب. بااین‌حال، گویا همچنان زوایایی از کار داروین باقی است که آنچنان که شایسته است مورد توجه قرار نگرفته‌اند. یکی از آن‌ها نظریه‌ای است که قرار بود نقشِ زیبایی را در مسیر انتخاب طبیعی و فرگشت توضیح دهد. اما این نظریه هیچوقت نتوانست مثلِ نظریۀ انتخاب اصلح نظر زیست‌شناسان را به خود جلب کند.

کد خبر : ۴۳۷۸۴
بازدید : ۱۲۵۴
بقای زیباترین
نیویورک‌ تایمز | احتمالاً آثار چارلز داروین (متولد ۱۸۰۹) هرگز برای خوانندگان کهنه نمی‌شود. داروین ۲۵ کتاب دارد. مطابق فهرست کتاب‌خانۀ جهانی وردکت۱، حدود ۷۵۰۰ کتاب دربارۀ داروین نوشته شده است و این تعداد در حال افزایش است.
این جریان با ۲۲ کتابی آغاز شد که در ۱۸۶۰، یک سال پس از نشر در باب منشأ انواع، دربارۀ داروین نوشته شد. به طور میانگین و تقریباً برای یک قرن هر سال ۳۰ کتاب دربارۀ او نوشته می‌شد و یک سال پس از جنگ جهانی دوم این میانگین به حدود ۵۰ کتاب در سال و در دهۀ ۱۹۸۰ به بیش از ۱۰۰ کتاب در سال رسید. اخیراً به میانگین حدوداً ۱۶۰ کتاب در سال رسیده‌ایم؛ هر ۲.۳ روز یک کتاب قطور دربارۀ او نوشته می‌شود.

حتی با این حجم از انتشار، بیشتر سال‌ها آثار قابل‌توجهی منتشر می‌شود و امسال هم از این قاعده مستثنا نیست. از آثار امسال می‌توان به تلاش تجدیدنظرطلبانۀ زیست‌شناس امریکایی جی.
اسکات ترنر در قصد و میل۲ اشاره کرد که معتقد است نوداروین‌گراییِ مکانیکی امروزه باید جایی برای «عاملیت» -میل- باز کند، چیزی که به اعتقاد او محرک تمام ارگانیسم‌ها، و با بسط معنایی، محرک خود فرگشت است. نمی‌توانم حرفش را بپذیرم، اما کتابی خواندنی است و سبکی مستحکم دارد.

کتاب‌هایی که به کار داروین نزدیکی بیشتری دارند نیز فراوانند. برای مثال، کتاب سرگرم‌کنندۀ حیاط خلوت داروین۳ نوشتۀ جیمز کاستا از آزمایش‌های غالباً نامنظم داروین در داون هوس (آزمایش زنبورها و بارناکل‌ها، سیب‌زمینی‌ها و کبوترها) کمک می‌گیرد تا نشان دهد که چگونه داروین نظریۀ انتخاب طبیعی را صورت‌بندی کرد. او آزمایش‌هایی خانگی را نیز به خوانندگان پیشنهاد می‌کند؛ کتابی نامنظم که البته موفق بود. نمونۀ دورتر، جمع‌آوری فرگشت۴ نوشتۀ زمین‌شناس امریکایی متیو جی.
جیمز است که به شرح سفری به جزایر گالاپاگوس در سال‌های ۱۹۰۵-۱۹۰۶ می‌پردازد که در آن‌جا رولو بک، طبیعت‌شناس میدانی شهیر، با در دست‌داشتنِ تفنگ شکاری و کیف‌های کرباسی و دوربین، مشاهداتی کرد که قویاً مؤید پژوهش داروین در آن جزایر بود.

نمونۀ باز هم دورتر، نظریۀ نخست داروین۵ نوشتۀ راب وسون است که خوش‌بختانه این جسارت را دارد تا به یک حوزۀ داروینیِ نادر بپردازد که فعلاً مغفول مانده است. وسون که در مسیر داروین جوان در دریانوردی ۱۸۳۱-۱۸۳۶ بیگل گام برمی‌دارد، نشان می‌دهد که چگونه داروین به اولین، محبوب‌ترین و اساسی‌ترین نظریۀ مغفول‌ماندۀ خود در باب منشأ آب‌سنگ‌های مرجانی رسید.
این ایدۀ پیش‌رس و حتی جسورانه، در روش و نگرش -تصور اَشکالی که با گذر زمان و در پاسخ به شرایط متغیر به‌آرامی تغییر می‌کنند- تمهید و احتمالاً الهام‌بخش نظریۀ او در باب فرگشت بود که دو دهه بعد آن را منتشر کرد.

اما این یکی دیگر از نظریه‌های داروین است که از قضا آشوب‌برانگیزترین نظریۀ او هم هست، نظریه‌ای که (دست‌کم بر اساس محتوای کتاب‌های پرطرف‌دار) کم‌ترین توجه را بدان داشته‌اند و نهایتاً امسال به دفاع کاملی که شایستۀ آن بود رسید.

داروین کمی بیش از یک دهه پس از انتشار در باب منشأ انواع، که در آن، نظریۀ انتخاب طبیعیِ بناشده بر اساسِ «بقای اصلح» را توصیف نمود، رسالۀ منقاشه‌برانگیز دیگری منتشر ساخت با نام «نسب بشر، و انتخاب در ارتباط با جنسیت»۶.
این اثر بسط ایده‌ای بود که قبلاً به اجمال در منشأ انواع مطرح کرده بود. به گفتۀ داورین، گاه در ارگانیسم‌هایی که با رابطۀ جنسی تولید مثل می‌کنند، نوعی متفاوت از انتخاب رخ می‌دهد: حیوانات جفت‌هایی انتخاب می‌کنند که نه مناسب‌ترین، بلکه جذاب‌ترین یا دلکش‌ترین نامزد موجودند. به بیان دیگر، گاهی زیباشناسی حاکم می‌گردد.

داروین عمدتاً بدین دلیل به این ایده رسید که دریافت انتخاب طبیعی نمی‌تواند برای زینت‌هایی که در بسیاری از حیوانات سراسر جهان، و به‌ویژه نرها، دیده می‌شود، توجیهی ارائه دهد: کفل‌ها و چهره‌های روشن بسیاری از میمون‌ها و میمون‌های انسان‌نما؛ پاها و پهلوی سفید نره گاوهای مالزی؛ پَرهای استادانه و رقص‌های جفتگیری در پرندگانی بسیار از جمله زنبورخوارها، مرغ‌های زنگوله‌ای، شب‌گردان‌ها، مرغ‌های مگس‌خوار و مرغ‌های ماهی خوار، پرنده‌های رنگارنگ بهشتی و قرقاول‌های سرخ‌فام و طاووس‌ها، آن موجودات زیبا که دم عجیب و غریب آن‌ها ظاهراً مانع بقاست، اما چنان به مذاق ماده‌ها خوش می‌آید که طاووس‌های نرِ خوش پر و بال پیوسته مورد توجه آن‌ها قرار می‌گیرند.
تنها دادن اولویتی مداوم به این زیبایی -در بسیاری از انواع، «این انتخاب را زن اِعمال می‌کند»- می‌تواند باعث بقای چنین تزییناتی در انتخاب شود. این انتخاب جنسی۷، به تعبیر داروین، این علاقه به زیبایی و نه زور، یک مکانیزم فرگشتیِ جداگانه، مستقل و گاه متعارض با انتخاب طبیعی را می‌سازد.

از بختِ بدِ داروین، بسیاری از زیست‌شناسان این نظریه را رد کردند. به این دلیل که تأکید او بر ایدۀ انتخاب جنسی تهدیدی برای ایدۀ انتخاب طبیعی به‌عنوان یگانه نیروی حقیقی و قاهر در تکوین حیات بود؛ نیروی خلاقی چنان نیرومند و متمرکز که جایگزین خدا می‌شود. و به اعتقاد برخی، ایدۀ داروین دربارۀ انتخاب جنسی بیش از حد به آن ماده‌هایی قدرت می‌داد که گزینش‌هایی بر اساس زیبایی داشتند.
مطابق نقد جانورشناس انگلیسی سنت جورج جسکن میوارت در یادداشتی قدیمی و تاثیرگذار که دربارۀ رسالۀ «نسب بشر» نوشته بود، «بی‌ثباتیِ هوس‌های فریبکارِ زنانه» چنان نیروی لطیف و تغییرپذیری است که نمی‌تواند محرک امری به اهمیت فرگشت باشد.

ازین‌رو، نظریۀ انتخاب جنسی داروین نتوانست به همان توفیقی برسد که نظریۀ انتخاب طبیعی او رسیده بود. از آن به بعد، دیدگاه انطباق‌گرایانه و «اولویت‌داشتن اصلح» در انتخاب جنسی به عنوان زیرمجموعه‌ای از انتخاب طبیعی، غالب شده و محرک تفسیر بسیاری از ویژگی‌های مهم گردیده است. پدران جذاب یا (در انسان‌ها) چهره‌های متقارن، نه ابزارهای انتخاب جنسی، بلکه «علائم صدقِ» صلاحیتِ بنیادینِ بزرگ‌تری تلقی شدند. در ضمن، «سنتز مدرن» اواسط دهۀ ۱۹۰۰، که فرگشتِ داروینی را با ژنتیک مندلی مصالحه می‌داد، خود صلاحیت فرگشت را نه مطابق ویژگی‌ها، بلکه به‌عنوان بقا و گسترش ژن‌هایی فردی که مسبب ویژگی‌ها هستند، بازتعریف نمود. ژن‌ها، و نه ویژگی‌ها، همانی شدند که انتخاب طبیعی برگزید.

تاکنون تصور رایج چنین بوده است. اما در همین تابستان، تقریباً ۱۵۰ سال پس از آنکه داروین نظریۀ انتخاب جنسی را با بازخوردهایی مثبت و منفی منتشر کرد، ریچارد پروم، پرنده‌شناس وزین و سرپرست موزۀ دانشگاه ییل، کتابی منتشر کرد تا نظریۀ جنسی داروین را به توفیق بیشتری برساند. هدف او از انتشار فرگشتِ زیبایی۸، که حاصل چند دهه مطالعه، صدها مقاله و یک ذهن سرزنده، فرهیخته و جوینده است، اثبات برداشتی عمیق از نظریۀ انتخاب جنسی داروین، و نجات زیست‌شناسی فرگشتی از «اصرار انطباق‌گرایانۀ ملالت‌بار و محدودکننده بر قدرت فراگیر انتخاب طبیعی» است.
پروم معتقد است که این اصرار بر انتخاب طبیعی، از فرگشت به‌طورکلی و از نحوۀ شکل‌گیری روابط جنسی و فرهنگ بشری با اصول فرگشت به طور خاص، تفسیری ضعیف و حتی مخدوش ارائه داده است.

خود پروم می‌داند که با حملاتی روبه‌رو خواهد شد. زیست‌شناسانی که قویاً از دیدگاه انطباق‌گرایانۀ داروینی در فرگشت دفاع می‌کنند، نظیر ریچارد داوکینز، اختلاف‌نظر را برنمی‌تابند. اما برهان پروم این است که با وضوح، نزاکت و صمیمیت منظور خود را بیان کند نه با حملات تند و ظالمانه. او، نظیر مرغ کریچ‌ساز که نمایشگاه خود را برای جفت‌های بالقوه مرتب می‌سازد، نمی‌خواهد در مقابل مخالفانِ ورّاج خود کُری بخواند، بلکه هدفش اقناع کسانی است که دیدی باز دارند. نتیجه، کتابی خواندنی است و جذاب و سرکش.

ریچارد پروم در وهلۀ نخست یک پرنده‌بازِ پروپاقرص است. او که شخصاً بیش از یک‌سوم از ده‌هزار گونۀ شناخته‌شدۀ پرندگان جهان را دیده است، از مشاهدات و مطالعات وسیع خود کمک می‌گیرد تا این دیدگاه انطباق‌گرایانه را که زیبایی را نوعی «علامت صدق» از صلاحیت فرگشتی می‌داند، از پای بست ویران کند. توجه او هرگز از طبیعت منحرف نمی‌شود، و نوشتار او در این عبارت‌های زیبا کاملاً مفصل، بسیار دقیق، قویاً آگاهانه و غالباً اندکی شهوانی است. مثلاً هنگام توصیف نمایش «تپندۀ» یک پرندۀ آرگوس بسیار زیبا، بیانی اروتیک از پرهای دم او دارد.

پروم در فرگشت پرها نیز متخصص است و با نگاه و تحسینی از آن‌ها می‌نویسد که در سرگرم‌کننده‌ترین نقدهای هنری می‌یابیم. خشم کِنِت کلارک از خواهر وندی۹ را به یاد بیاورید۱۰. مطابق برهان زیبا و موجه پروم، پرها نه برای پرواز، بلکه احتمالاً در واقع به‌عنوان نمایی تزیین‌شده برای نمایش جنسیْ فرگشت یافتند: صلاحیت به‌مثابۀ یک حُسنِ مرتبط با زیبایی. لحن منتقد هنری در این‌جا تصادفی نیست. پروم پرندگان را هنرمند می‌داند. ماناکینز (از اعضای گروه مطالعاتی پروم) به‌دقت رقص‌هایشان را ترسیم می‌کند. مرغ‌های کریچ‌ساز در کریچ‌سازی استادانی چیره‌دست هستند، قرن‌ها پیش از آن‌که نقاش‌ها در رنسانس لزوم چشم‌انداز را درک کنند.

یکی از متقاعدکننده‌ترین مثال‌های پروم مرغ‌های کریچ‌ساز نر است. این پرندگان جالب‌توجه با ساختن دایره‌ها، مخروط‌ها یا سازه‌هایی ستون‌مانند از ترکه‌ها و سپس تزیین درون و پیرامون آن‌ها با سنگ‌ها، صدف‌ها، کلوخ‌ها، قارچ‌های رنگارنگ و دیگر هنرها، از جفت‌های بالقوۀ خود دلبری می‌کنند. رفتار و معماری نرها، ماده‌ها را فرا می‌خواند تا به ناظره بیایند. پروم می‌نویسد، در برخی از انواع کریچ‌سازها، نرها با مشقت نمایشگاه خود را نظیر یک «گل‌فروش وسواسی» چندین بار مرتب و از زوایای مختلف بررسی می‌کنند و تغییراتی جزئی در آن اِعمال می‌نمایند.
نرهای برخی انواع پشت یک درخت یا بخشی فنس‌مانند از کریچ نیمه‌پنهان می‌شوند و مشاهده می‌کنند که ماده اثر آن‌ها را بررسی می‌کند. اگر ماده از آن‌چه می‌بیند خوشش بیاید، گردنش را کِش می‌دهد و دمش را به علامت دعوت بالا می‌برد، و نر برای جفت‌گیری می‌آید. (این عمل تنها چند ثانیه طول می‌کشد، و آن دو دیگر هرگز یک‌دیگر را نخواهند دید.) اگر ماده از آن خوشش نیاید، آن‌جا را ترک می‌کند.

به اعتقاد پروم، این عشق‌بازی‌ها و مشابه‌شان در میان دیگر انواع حاصل مراودۀ مدید، چندنسلی و هم‌فرگشتی میان دو طرف جفت‌گیری بوده است. خصوصیات زیبایی‌شناختی و اجتماعی نرها همواره مطابق میزان رضایتشان از جفت‌های بالقوه، آزموده، قضاوت و (از طریق انتخاب) اصلاح می‌گردد. بنابراین، به گفتۀ او، اولویت‌های فردی ماده‌ها به پیش‌برد فرگشت کمک می‌کند.

نظیر دیگر انواع انتخاب، قرار نیست انتخاب طبیعی به هدف خاصی برسد، فقط مطابق اقتضائات صلاحیت، یا در این‌جا، اقتضائات زیبایی رخ می‌دهد. البته ممکن است آن ویژگی که به‌خاطر زیبایی‌اش انتخاب شده است، با انتخاب زینت‌هایی که ضدِ صلاحیت قرار می‌گیرند، مشکلاتی ایجاد کند. اما به گفتۀ پروم نکتۀ مهم نهایی، که معمولاً حلّال این مشکلات است، این است که عشق‌بازی «زیبایی‌شناختی» محیط، خلقیات و تشریفاتی (نوعی فرهنگ) را ایجاد می‌کند که به ماده گزینش، استقلال و امنیت جنسی می‌دهد. (همان‌گونه که گفته شد، ماده به همه‌چیز نمی‌رسد؛ وقتی با نر جفت‌گیری کند و سپس از هم جدا شوند، ماده باید به‌تنهایی فرزندان را بزرگ کند).

پروم معتقد است که به‌خاطر فشارِ رام‌کنندۀ اولویت‌های ماده این گزینش‌های زیبایی‌شناختی محرک نوعی «اصلاح زیبایی‌شناختیِ» تدریجی، نوعی تغییر شکلِ فرگشتی در رفتار جفت‌گیری و حتی به طور کلی در رفتار اجتماعی نر است. پروم تاکید دارد که منظورْ تضعیف نرها یا غلبه بر آن‌ها نیست، بلکه صرفاً مربوط به انتخاب نرهایی است که گزینش و استقلال را به ماده‌ها می‌دهند.

تاکنون پروم تفسیرش دربارۀ پرندگان را به‌خوبی بیان نمود و از این به بعد به دلالت‌های انتخاب جنسی برای انسان‌های خردمند مشغول می‌شود. او با زیرکی در ادبیات حیوانات و انسان‌ها غور می‌کند تا نشان دهد چگونه تبیین‌های انطباق‌گرایانه از ویژگی‌های مختلف انسانی اشتباه بوده و تبیین‌های زیبایی‌شناختی درست هستند.
چند نمونه از فهرست پروم دربارۀ چیزهایی که انتخاب طبیعی قادر به تبیین‌شان نیست اما انتخاب جنسی هست، بدین قرار است: تمایل به تک‌همسری، میل و قابلیتِ آمیزش در خارج از چرخه‌های باروری ماده و تکامل مراقبت پدری در انسان، که در میان دیگر میمون‌های انسان‌نما و پسرعموهای نخستی نزدیک به ما بسیار ناشناخته است.

یکی از نکات قابل‌توجه تفسیر پروم این است که با وجود همۀ این‌ها، اختیاراتی نیز داریم. به گفتۀ او، تضادهای بین آناتومی، فیزیولوژی و برنامه‌های نر و ماده به هر نوع انتخاب جنسی شکل می‌دهند. پروم استدلال می‌کند که انواع جنسی به سمت یکی از دو پاسخ ممکن به این تضاد فرگشت می‌یابند.
یک پاسخ فرگشتی برای نرها این است که با استفاده از جثۀ بزرگ خود ماده را کنترل و برایش تعیین و تکلیف نمایند که با چه کسی و چند وقت یک بار جفت‌گیری و تولید مثل کند و آیا این کار را بکند یا نه. این رویکرد در انواع بسیاری از اردک‌ها و گوریل‌ها نیز رایج است و نرهای مقتدرشان از ابزار تهدید استفاده می‌کنند تا در میان گروه‌هایشان جفت‌گیری با ماده‌ها حق انحصاری آن‌ها شود و معمولاً فرزندان نرهای پیش از خود را می‌کشند.
پاسخ فرگشتی دیگر، مسیر زیبایی‌شناختی است؛ حلّ تفاوت‌های موجود بین نیازها و خواسته‌های نر و ماده از طریق رفتارها و تشریفاتی که به اولویت‌ها و تصمیمات جنس مخالف دربارۀ نحوۀ پیگیری آن‌ها احترام می‌گذارد.

پروم اذعان می‌کند که ما انسان‌ها در مسیر دوم فرگشت یافته‌ایم و با توجه به قدرت اندیشه، آگاهی و عاملیتی که داریم، می‌توانیم این فرگشت زیبایی‌شناختی و اجتماعی را سرعت ببخشیم. به گفتۀ او، به همین علت نباید زیبایی را فقط نشانی از تضمین خصوصیت داشت، یعنی چیزی که نظریۀ فرگشتی متداول بدان قائل است. بلکه زیبایی مبنای یک دینامیک کامل، پیچیده و فرگشتی است که می‌تواند بر رفتار ما با یک‌دیگر تأثیر بگذارد.
دیوید دابس

ترجمۀ: میلاد اعظمی‌مرام

پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب را دیوید دابس نوشته است و در تاریخ ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۷ با عنوان «Survival of the Prettiest» در وب‌سایت نیویورک‌ تایمز منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان در تاریخ ۱۶ مهر ۱۳۹۶ آن را با عنوان «بقای زیباترین» و با ترجمۀ میلاد اعظمی‌مرام منتشر کرده است.

** دیوید دابس (David Dobbs) نویسنده‌ای ساکن ورمونت است که دربارۀ رسانه، علم و سیاست می‌نویسد. دیوانگی آب‌سنگ: الکساندر آگاسیز (Reef Madness: Alexander Agassiz) و چارلز داروین و معنای مرجان (Charles Darwin, and the Meaning of Coral) از کتاب‌های اوست. نوشته‌های او در آتلانتیک، وایرد، نیویورک‌ تایمز و نشنال جئوگرافیک به انتشار می‌رسد.

*** بخش‌هایی از این متن در ترجمه حذف شده است.

[۱] global library catalog WorldCat
[۲] Purpose and Desire
[۳] Darwin's Backyard
[۴] Collecting Evolution
[۵] Darwin's First Theory
[۶] The Descent of Man, and Selection in Relationship to Sex
[۷] sexual selection
[۸] The Evolution of Beauty
[۹] Sister Wendy
[۱۰] خواهر وندی، راهبه‌ای انگلیسی است که در دهۀ ۹۰، با مجوعه‌ای از مستندها دربارۀ تاریخ هنر در شبکۀ بی.بی.سی به شهرت رسید. کنت کلارک، منتقد مشهور هنر، نحوۀ بازنمایی تاریخ هنر در این مستندها را شدیداً نقد کرده است [مترجم].
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید