"لیدی بِرد" روایتی ناب از بلوغ احساس
«وقتی در امتحان تقلب میکنی، پسری را رها میکنی که واقعاً هیچ حسی نسبت به تو ندارد، جدا میشوی و میخواهی دل دوستت را که رنجاندهای دوباره بدست آوری، متوجه میشوی که سیگار کشیدن و نوشیدن تمام چیزی نیستند که قرار است انجام دهیم».
کد خبر :
۵۲۸۶۲
بازدید :
۹۷۶
راجر ایبرت | سوزان ولوسینا، لحظات آغازین لیدی برد آن قدر پر و سریع اتفاق میافتند که نفستان را در سینه حبس میکند. مادر و دختری با همان سنت قدیمی دانش آموزان سال آخر دبیرستان، در مسیری طولانی به دنبال بررسی وضعیت پذیرش دانشگاهها هستند.
سال ۲۰۰۲ است و آنها در ماشین مشغول گوش دادن به کتابی صوتی هستن؛ این بار کتاب خوشههای خشم. نهایتاً به همدیگر لبخندی میزنند، آهی میکشند و اشک هایشان را پاک میکنند.
تا جایی که میتوانید از این تنش خانوادگی محدود لذت ببرید. این تقریباً آخرین باری است که مادر و دختر سر چیزی توافق داشته باشند، کریستین ۱۷ ساله که نام مستعار لیدی برد را روی خودش گذاشته است (با بازی سیرشا رونان با چهره و نقش نوجوانی از خود راضی و رنجور) بی صبرانه از تصمیمش برای ادامه تحصیل میگوید که میخواهد شهرش ساکرامنتو خودش را رها کند و به سوی ساحل شرقی برود، «جایی که تمدن در آنجاست». بعداً شهر خودش را به استهزا میگیرد و آن را غرب میانه کالیفرنیا میخواند و دیگر وقتی کسی فکر میکند اهل سانفرانسیسکو باشد آن را تصحیح نمیکند.
ماریون (با بازی لاری میت کالف) پرخاشگری منفعلانه مادرانه را به سطح جدیدی از پرستاری وسواسی میبرد. پس از بیکار شدن همسرش مجبور میشود دو شیفت کار کند، میخواهد که لیدی برد را به مؤسسهای ارزانتر داخلی بفرستد که به نتیجه نمیرسد.
تا جایی که میتوانید از این تنش خانوادگی محدود لذت ببرید. این تقریباً آخرین باری است که مادر و دختر سر چیزی توافق داشته باشند، کریستین ۱۷ ساله که نام مستعار لیدی برد را روی خودش گذاشته است (با بازی سیرشا رونان با چهره و نقش نوجوانی از خود راضی و رنجور) بی صبرانه از تصمیمش برای ادامه تحصیل میگوید که میخواهد شهرش ساکرامنتو خودش را رها کند و به سوی ساحل شرقی برود، «جایی که تمدن در آنجاست». بعداً شهر خودش را به استهزا میگیرد و آن را غرب میانه کالیفرنیا میخواند و دیگر وقتی کسی فکر میکند اهل سانفرانسیسکو باشد آن را تصحیح نمیکند.
ماریون (با بازی لاری میت کالف) پرخاشگری منفعلانه مادرانه را به سطح جدیدی از پرستاری وسواسی میبرد. پس از بیکار شدن همسرش مجبور میشود دو شیفت کار کند، میخواهد که لیدی برد را به مؤسسهای ارزانتر داخلی بفرستد که به نتیجه نمیرسد.
کشمکش موجود در زوایای دیدی پر از چالش، همراه با ترسی از احساساتی ناملموس و تحقیرآمیز، انرژی و نیرویی است که داستانهای با موضوع روند بلوغ و رشد دختران را از زمان دوران طلایی جان هیوز تا کنون پیش میبرد.
جالب است که پژواک و اشارات ظریفی از فیلم زیبای صورتی دیده میشود، از دو لباس صورتی رنگ و یک جفت خواستگار نامناسب گرفته تا پدری که با بداقبالی روبه رو میشود و همچنین چند موسیقی پاپ قدیمی که در موسیقی متن فیلم کار شده است.
این فیلم یکی از کارهای خوب سالهای اخیر است که توسط یک بازیگر کارگردانی شده است. این فیلم اولین تجربه گرویگ به عنوان کارگردان است و تنها گام اشتباهی که برداشته باشد در متن فیلم نامه است که تا حدی یک خود زندگی نامه است، این که او تمرکزش را روی سال آخر لیدی برد در دبیرستانی کاتولیک گذاشته است.
شاید بخشهایی از مشارکتش در نوشتن فیلمنامه فیلمهای فرانسیسها و دلبر آمریکا را در این فیلم هم وارد کرده باشد، البته تازه و اصل بودن چیزی که در این فیلم میبینیم انکار نشدنی است.
فیلم شبیه به فیلمهای مستقل مدیریت شده است، ولی بسیار قوی و خوب کار شده است. بخشی از تاثیرگذاری فیلم به خاطر شیوهای است که گرویگ در شخصیت پردازی شخصیتهای مکملش به کار برده است. با تحولاتی که در طول زمان در آنها روی میدهد و جزئیاتی که با دقت پرداخت شده اند، حس متمایزی از بازیگری را به تصویر کشیده است.
فیلم شبیه به فیلمهای مستقل مدیریت شده است، ولی بسیار قوی و خوب کار شده است. بخشی از تاثیرگذاری فیلم به خاطر شیوهای است که گرویگ در شخصیت پردازی شخصیتهای مکملش به کار برده است. با تحولاتی که در طول زمان در آنها روی میدهد و جزئیاتی که با دقت پرداخت شده اند، حس متمایزی از بازیگری را به تصویر کشیده است.
او از لوکاس هجز بازیگر فیلم منچستر کنار دریا پارسال و تیموتی شلمی بازیگر مرا با نامت صدا کن امسال برای نقش معشوقههای لیدی برد استفاده کرده است. اما هیچ چیزی به پای جولی دوست ثبتی لیدی برد (با بازی بانی فلدشتاین) نمیرسد که بسیار انتخاب درستی بوده است.
فکر نمیکنم در فیلمهای امسال صحنه دیگری دیده باشم که به اندازه این صحنه برایم لذت بخش بوده باشد؛ وقتی که لیدی برد و دوستش هنگام تند تند خوردن ویفرهای جعبهای زیر خنده میزنند، انگار که چیپس سیب زمینی میخورند
دو نفر دیگر هم که به بهترین نحو آنچه گرویگ خواسته را نمایش دادهاند دو بازیگر پیشکسوت، لوئیس اسمیت در نقش راهبهای فهمیده و استیون هندرسون در نقش کشیشی افسرده است.
رونان اینجا در نقش لیدی برد تا جایی که توانسته از نقش دختر ایرلندی بامزه اش در فیلم بروکلین فاصله گرفته است. گریمی با رنگ قرمز، اندکی آکنه بر روی صورت و حساسیتهایی از مد روز. او به یک میزان متفکر و خودسر، زیرک و ساده لوح است.
رونان اینجا در نقش لیدی برد تا جایی که توانسته از نقش دختر ایرلندی بامزه اش در فیلم بروکلین فاصله گرفته است. گریمی با رنگ قرمز، اندکی آکنه بر روی صورت و حساسیتهایی از مد روز. او به یک میزان متفکر و خودسر، زیرک و ساده لوح است.
لیدی برد در بخشی میگوید که «بخش یادگیری در دبیرستان تمام شده است». با این حال هنوز خیلی چیزها برای یاد گرفتن و فهمیدن هستند، وقتی که بکارت کسی را از بین میبری، در امتحان تقلب میکنی، قبول میکنی که در همخوانی باشگاهی همکاری کنی، پسری را رها میکنی که واقعاً هیچ حسی نسبت به تو ندارد، جدا میشوی و میخواهی دل دوستت را که رنجاندهای دوباره بدست آوری، متوجه میشوی که سیگار کشیدن و نوشیدن تمام چیزی نیستند که قرار است انجام دهیم.
درست است که لیدی برد گاهی زیادی قسمت بندی شده و واضح است، مثلاً وقتی که قهرمان زن فیلم تصمیم میگیرد در تولد هجده سالگی اش سیگار، بلیت لاتاری و مجله پلیگرل بخرد تنها به این خاطر که اکنون قانوناً میتواند این کارها را انجام دهد.
اما بعداً صحنهها و نمایشهایی از عطوفت، رقص دانش آموزان و خداحافظی غم انگیزی میبینیم که حسی تازه و منحصر به فرد دارند. لیدی برد شاید کامل و فوقالعاده نباشد، اما بسیاری از کلیدهای احساسات من را برانگیخت. واقعا بی صبرانه منتظر کار بعدی گرویگ هستم.
منبع: سایت نقد روز
منبع: سایت نقد روز
۰