«طریق بسمل‌شدن»؛ پس از ده سال

«طریق بسمل‌شدن»؛ پس از ده سال

راوی در «دادگاه» باید اعتراف کند. این دادگاه، دادگاه درون است: «بد شد! خیلی بد شد، سرگرد. شما وارد ذهن من شدید، به مغز من رخنه کردید و همه‌چیز را درهم ریختید.

کد خبر : ۵۵۶۷۱
بازدید : ۲۲۰۲
فرادید | کتاب فروشی‌ها این هفته بازار شلوغی نداشتند، اما چند اثر قابل توجه به ویترین‌ها رسیده که با هم آن‌ها را بررسی می‌کنیم.

۱. مقصر کیست
نویسنده: آلکساندر هرتسن
مترجم:آبتین گلکار
نشر:هرمس
«به هیچ وجه نمی‌توانم جلو خود را بگیرم و چند کلمه‌ای درباره این فرد عجیب نگویم؛ شرح حال همه افرادی که با آنان روبه رو می‌شوم بشدت مرا به خود مشغول می‌کند. ظاهراً به نظر می‌رسد که زندگی آدم‌های معمولی یکسان است. ولی این فقط ظاهر قضیه است: در جهان چیزی بدیع‌تر و متنوع‌تر از شرح حال آدم‌های گمنام وجود ندارد، بویژه آنجا که هیچ ایده مشترکی میان دو انسان یافت نشود، آنچه که هر جوان مطابق الگوی خود پیش برود، بدون اندیشه‌های پنهان، هر جا که گذرش افتاد!»
بعد از ده سال «طریق بسمل‌شدن» به بازار رسید
آلکساندر ایوانویچ هرتسن در سال ۱۸۱۲ در روسیه تزاری به دنیا آمد، به شدت از دکابرین‌ها متأثر شد و سوگند یاد کرد به آرمان‌های این گروه پایبند باشد. او که با عنوان پدر «سوسیالیسم روسی» و از آبای «پوپولیسم زمین‌داری» شناخته شده است، در تمام عمرش از طریق فعالیت‌های گوناگون از نویسندگی گرفته تا راه‌اندازی گاهنامه، بر سر سوگند خود ماند و سرانجام در سال ۱۸۷۰ در پاریس از جهان برگذشت. هرتسن نسخه ابتدایی این اثر را در سال‌های محکومیت به تبعید (به جرم فعالیت‌های آزادی‌خواهانه) نوشت. نسخه‌ی کامل‌شده در سال ۱۸۴۶ تحت سانسور و تغییراتی به چاپ رسید.
«مقصر کیست» در کنار «دکتر کروپوف» و «زاغچه‌ی دزد» از مشهورترین آثار این نویسنده به شمار می‌رود.گلکار، مترجم اثر، مقدمه‌ای جامع بر کتاب نوشته که افزون بر جایگاه نویسنده، زمینه‌های اجتماعی و ادبی اثر را روشن کرده است. او با فراهم‌آوردن زیرنویس‌های توضیحی در متن رمان، دریافت ارجاع و تشبیه‌ها و الگوی تیپ‌سازی هرتسن را برای خواننده فارسی‌زبان تسهیل کرده است.

هرتسن در این اثر با سبکی طنز و نثری شیوا دیدگاه انتقادی و آزادی‌خواهانه خود را بیان کرده است. طنز او از موقعیت‌سازی، قاب‌بندی، شیوه روایت، تا جستارگونه‌نویسی‌ها را در بر می‌گیرد. در این رمان شرایطی را به تصویر می‌کشد که نظریه‌پردازانی، چون فروید و مارکس با برجسته‌کردن اهمیت نیرو‌های اقتصادی و روانی در مدیریت اراده انسانی صورت‌بندی‌اش کرده‌اند. چنان‌که هرتسن بر اهمیت فردیت و بر موانع پیش پای تحقق آن دست گذاشته است، فروید و مارکس لاف‌زنی اراده ویکتوریایی را برملاساخته و انسان را در چنبره نیرو‌های پیش‌راننده تصویر می‌کنند. این انسان، پیش نمی‌رود، پیش‌رانده می‌شود.

۲. طریق بسمل شدن
نویسنده:محمود دولت آبادی
نشر:چشمه
«طریق بسمل‌شدن» بالاخره بعد از ده‌سال مجوز گرفت و با تیراژ سی‌هزار نسخه از سوی نشر چشمه منتشر شد. این در حالی است که «زوال کلنل» و «عبور از خود» همچنان در زیر تیغ ارشاد گیر کردند. دولت آبادی بزرگ‌ترین رمان‌نویس زنده ماست که هنوز برخی از آثارش ممنوعه است. او که از مفاخر فرهنگی این سرزمین است، هنوز خیلی آثارش در سرزمین مادری‌اش چاپ نمی‌شود، ولی همین آثار به زبان‌های دیگر ترجمه شده و خوانده می‌شود.
بعد از ده سال «طریق بسمل‌شدن» به بازار رسید
محمدصادق رئیسی درباره این کتاب نوشته:
«طریق بسمل‌شدن» سرانجام پس از ده‌سال اجازه نشر یافت؛ اینکه آیا چنین تأخیر یک‌دهه‌ای توانسته از میزان ارزش زمانی‌تاریخی اثر بکاهد، از همین نخست باید با صدای بلند گفت: خیر. رمان درباره «جنگ» است، موضوعی که از آغازگاه تاریخ پیوسته وجود داشته و اینگونه که جهان دارد به پیش می-تازد، همچنان ادامه خواهد داشت، و آدمی را یاد ترجیع‌بند خطابه نوبل گونتر گراس می‌اندازد که مرتب تکرار می‌کرد: «ادامه دارد...»، و جنگ، به‌رغم میل باطنی همه ما، ادامه دارد... آنگونه که فریدون مشیری سروده: «از همان روزی که دست حضرت هابیل/ گشت آلوده به خون حضرت قابیل/ از همان روزی که فرزندان آدم/ زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید/ آدمیت مُرد/ گرچه آدم زنده بود.» پس تا انسان بر این خاکدان زندگی می‌کند، جنگ هست، خونریزی هست، پلشتی هست، و این موضوع دستمایه خلق آثار بسیاری خواهد بود؛ و «طریق بسمل‌شدن» هیچ نیازی ندید که در حین جنگ نوشته شود، و یا در تب آثار جنگ‌نویسی نوشته شود. ایستاد و پخته شد، پخته شد به قلم پخته و توانای کاتبش.
قلمی که تاب بردارد برود به اعماق تاریخ و بازگردد به جهان حاضر در لحظه راوی و بعد همین‌گونه به راه خود برود با توان‌وتوش و تشنگی. از تپه بالا برود، بیاید پایین تپه به هوای رفع عطش به بهای ازدست‌دادن جان؛ به‌بهای ازدست‌دادن جان‌وجهان. «باز هم یک سؤال «کوتاه تلفنی» که می‌پرسد چطور تابه‌حال چیزی درباره جنگ ننوشته‌اید؟! نوشته‌ام آقا، شما نخوانده‌اید. چطور؟ کجا؟ شاید شما در آن زمان کودک-نوجوان بوده‌اید.» بر همین طریق، «طریق بسمل‌شدن» هم روایت تاریخ است، هم نیست؛ هم روایت داستانی است، هم نیست؛ چیزی است میان این دو. نه تن به تاریخ می‌دهد سراسر، نه تن به داستان. همواره در پی «گریز» است؛ گریز از این و گریز از آن. به گذشته می‌رود، از آن مدد می-طلبد، به حال برمی‌گردد، از آن می‌گریزد. میان گذشته و حال در تقلاست. یعنی «اسیر» است؛ می‌خواهد که نباشد. چاره‌ای، اما نیست؛ اسیر است.
اسیر بیرون و اسیر درون؛ و این‌ها پیوسته در پیوسته درونمایه رمان را پیش می‌برند؛ و به بیانی بهتر درونمایه‌ها را. رمان، میعادگاه تجمع درونمایه‌هاست. جنگ، پیامد‌های حاصله از جنگ، آوارگی، پیامد‌های روانی، برخورد‌ها و بسیاری بسیار‌های دیگر در این رمان جلوه‌گرند. به لحاظ زمانی، رمان سراسر در بی-زمانی رخ می‌دهد. اگرچه زمان و مکان تقویمی آشکارا پیداست، اما از یک «زمان کرونولوژیکی» بهره برده است. مدام از حال به گذشته و از گذشته به حال در نوسان است. اتفاقات رخ‌داده در رمان مابین این دو زمان در گذر است؛ به‌گونه‌ای که گاه باید مکثی، درنگی، گاه تاملی به تمییزدادن آن دو زمان از هم توجه کرد. در همین نوسان، خواننده در فضای زمان بی‌زمان در پی کشف این پاسخ است که: آیا به‌واقع کتاب روایت جنگ است یا روایت حسرت! روایت حسرت حسرت‌ها از دل تاریخ، روایت رویا‌های از دست‌رفته آدمی در گذر زمان، در گذار کینه‌ها و شقاوت‌ها...
«از جایی، نقطه‌ای بر این کره خاکی گلوله‌ای از دهانه یک سلاح شلیک می‌شود: نه! از جایی، نقطه‌ای در این کره زمین گلوله‌ای سربی، سنگین و مخرب از دهانه فراخ لوله بلند یک سلاح سنگین شلیک می‌شود. دقیق‌تر از این نمی‌شود گفت، مگر اینکه بدانیم درون آن حجم نسبتاً مخروطی چه میزان مواد انفجاری طراحی شده است. این را ما نمی‌دانیم، شاید مغزی که فرمان فشردن دکمه‌ای را می‌دهد هم نداند...» این کلمه‌ها آغازگاه رمان‌اند. آغازگاه «هدف»، به کجا و چه کسی، چه فرق می‌کند. آن کس که ماشه را می‌کشد دیگر انسانی را نمی-بیند؛ «نفر» را می‌بیند. پس شلیک می‌کند. چه از این‌سو، و چه از آن‌سو.

کتاب در حد والای «ایجاز» نوشته شده؛ با تندی و تیزی قلم. کلمه‌به‌کلمه سرشار است از استعاره. استعاره پیوند تاریخ در گذر قرن‌ها؛ از امروز گرفته تا «هفت روز آفرینش». استحاله راوی در همزاد تاریخی خود. «چنین است هم در این‌سوی، و این یکی مرد که در دامنه البرزکوه کج می‌شود؛ کج شده است. از مچ دست تا گردن و پشت و... دیگر راست نمی‌تواند بنشیند، راست نمی‌تواند بایستد، راست نمی‌تواند راه برود، و، چون پلک می‌گشاید بار دیگر-مثل هرروز-به یاد می‌آورد که هیچ‌کس، هیچ کس خاصی نیست و انگار نبوده است تا بیندیشد به کفش و لباسی که باید به تن کرد. هم این شب‌هایی را با غور در فرهنگ دو قوم می‌گذراند و واکنش‌هایی از این‌سوی که همه روی جدال با خلافت داشته است، شگفتا؛ یعقوب رویگر هم در خط اهواز-بغداد فرمان یافت و خلیفه برادر او عَمرو را پیکی فرستاد تا بازگردد از حدود و به نشابور نشیند تا از رد هدایا و تحف فراز رسد با غلامان و آنچه از خواسته بایست، و آن خط خون‌بار، اما گویی هرگز خشک نشد از آن که این سوییان برنمی‌تافتند حضور غیر را، و همواره بود این و آن هم؛ و آورده است ایضاً آن وزیر که اصل مذهب مزدک و خرمدینان و باطنیان هر سه یکی است!» و نیز که همه، این همه از ابومسلم آغاز شد در سنه یکصدوسی‌وهفت از هجرت، چون ابوجعفر ابودوانیق او-ابومسلم صاحب‌الدوله-را بکشت؛ مردی بود سین-بادنام، رئیس شهر نشابور، که حق صحبت قدیم داشت با ابومسلم که او را برکشیده و مقام سپهسالاری بخشیده بود از گبران...»

در قیاس با «کلیدر» به‌ویژه، و «جای خالی سلوچ»، که مملو است از اسامی اشخاص و مکان‌ها، «طریق بسمل‌شدن» از هردو لحاظ عاری است. یکی به جهت همان ایجاز، که لایه‌های تأویل متن را چنداچند می‌کند برای هر خواننده‌ای، و دیگر که جای‌جا در نوعی «این‌همانی» تاریخی، که در سراسر کتاب حاضر است، پیوند برقرار می‌کند با مناسبات بینامتنی ابوالفضل بیهقی. این‌ها را می‌توان در شیفتگی دولت‌آبادی به نثر ادبی متون کلاسیک، و به‌ویژه «تاریخ بیهقی» مشاهده کرد. روای کتاب، که خود کاتب/نویسنده است، لحظه‌به‌لحظه با همان نسبت تاریخی در ذهن، در زمان گذشته و حال درگیر است. به همین دلیل است که همین اندک شخصیت‌ها هم نامی ندارند. «راویِ در پشت میز آشپزخانه، راوی دیگر، یا با صفت‌های کاتب، سرگرد، بازجو...» «پس آن راویِ در پشت میز آشپزخانه بی‌اختیار تکان می‌خورد، سیگارش را روشن می‌کند و می‌نویسد، نه، نه! اسیران را نباید کشت! آن‌ها اسیر شما هستند، هیچ اراده و اختیاری از خودشان ندارند.» این وضع موجب می‌شود مخاطب مستقیم وارد اثر ادبی شود. با شخصیت همذات‌پنداری کند، و آن استحاله صورت بپذیرد؛ استحاله راوی در همزاد تاریخی خود.

وجه انتقادی رمان مهم‌ترین وجه کتاب است. انتقاد به وضع موجود، انتقاد به پیشینه تاریخی... لایه‌های پنهان در ذهن راوی همواره با نوعی هراس همراه است. هراس از حُکم، هراس از کشتن، هراس از سرگرد، هراس از کشته‌شدن و هراس‌های بسیار. «و دیگر وقت پیاده‌شدن از اتومبیل، عبور از در آهنی و راه برده شده به دست‌های یکی از همان دو جوان مراقب، هم او بیخ‌گوشی پچ‌پچه کرد «نگران نباشید استاد، او را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.» که به راستی دلداری بود؛ زیرا این شخص یقین یافته بود که واقعه جدی است و قدم گذاشته-گذاشته شده در دهلیزی که ظاهراً مشکل آن با دقیقه حل نمی‌شود. چنین هم بود.
یکی از دقایق دیگر، آن روز در غروب اتفاق افتاد که بازجو روزنامه عصر را کوبید روی میز...» و همین‌هاست که معلوم می‌کند کتاب روایت متن‌های گسسته است. روایت عدم قطعیت، با درهم‌تنیدگی روایت، گسستگی درونمایه. درواقع درونمایه رمان توصیه به گریز است؛ گریز از دشمنی و خصومت؛ گریز از دشمنی با خویشتن در گام نخست؛ و گریز از دشمنی با هم‌نژاد و گریز از دشمنی با تمام جهان: «شما چرا به‌جای من فکر می‌کنید؟ فکر خودتان را بر زبان من می‌آورید و آن را به حساب من منظور می‌کنید! من نگفتم و نمی‌گویم دشمن تاج گل می‌گذارد روی سرِ اسیرانی که از ما می‌گیرد؛ صحبت من بر سر اصل شفقت یا شقاوت است. من با نفس شقاوت مخالف هستم، سرگرد، و با نفس دشمنی! لطفاً... پیش از آنکه بیرون بروید آن کتاب را سر جایش، در قفسه کتاب‌های قدیمی، قرار بدهید. این کتاب‌ها را با زحمت منظم کرده‌ام.»
راوی در «دادگاه» باید اعتراف کند. این دادگاه، دادگاه درون است: «بد شد! خیلی بد شد، سرگرد. شما وارد ذهن من شدید، به مغز من رخنه کردید و همه‌چیز را درهم ریختید. من داشتم کارم را به انجام می‌رساندم. صحنه جلو چشمم بود. روشنِ روشن. آدم‌هایی را می‌دیدم. توانسته بودم آن‌ها را بشناسم. ترتیب همه کار‌هایی را که باید انجام بگیرد در ذهنم داده بودم. یک صلح کوچک و نمادین، بدون تحقیر هیچ‌یک از طرفین جنگ که با یک بیرق سفید شروع می‌شد، با یک پیراهن سفید سر یک تکه‌چوب...»

از این‌رو، «طریق بسمل‌شدن» یک رمان ضدجنگ است؛ نفی جنگ‌طلبی است؛ نفی اسارت‌ها و دربندبودن و دربندشدن؛ نفی نفی‌هاست. ایجاد تمایل به‌دل‌کندن از سیاست‌ها و سیاست‌بازی‌ها است؛ از ابتدا تا به همین اکنون؛ و به‌قول شیمبورسکا: «ما بچه‌های این زمانه‌ایم/ و عصر/ عصر سیاست است. / تمام امور شبانه/ تمام امور روزانه/ امور سیاسی‌اند/ و در بالا ماهی می‌درخشد که دیگر ماه نیست...» و این‌همه امور، این‌همه بحران در جهان بی‌زمان، زمان در وهم مرگ‌زای خود، در بی‌کسی، در بی‌خویشتنی... پس می‌خوانیم: «خوب، صباح‌الخیر، یا کاتب! چه کرده‌ای درباره روایت؟ جواب خواسته‌اند از من، جواب از بالا.» و کاتب سر بالا می‌گیرد و می‌گوید: «من نویسنده هستم، سرگرد؛ نویسندگان نمی‌توانند هیزم‌بیارِ جنگ باشند...» و اینگونه است که کاتب، که راوی، که راویِ در پشت میز آشپزخانه، و همه روایان بیرون از رمان و جهان به جنون کشیده می‌شوند، به هذیان درمی‌افتند و زبان از مدار طبیعی خود خارج می‌شود، به طنین درمی‌آید کلام از تاریکنای جان، می-ریزد بر تپه، بر میز آشپزخانه، بر پله‌هایی که پایین می‌رود در اعماق، که نمی‌داند کجا و چرا: «نمی‌بینی‌شان؟ کفن و قمقمه. نگاه کن، نگاه کن! تشنه-ای، تو تشنه‌ای برادرم. بنوش آب! نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران...»

۳. گردآوری روایت‌هایی اززندگی و شعر شاعران نوگرای مهجور مانده معاصر
نویسنده:کامیار عابدی
نشر:مروارید
نخستین جلد از مجموعه پانزده جلدی شعر فارسی و تجدید ادبی منتشر شده است که در نخستین جلد به بررسی اشعار و آرا ادبی مرحوم دکتر محسن هشترودی پرداخته است.

کامیار عابدی نویسنده و محقق در گفتگویی درباره این مجموعه گفت: مجموعه «شعر فارسی و تجدد ادبی» در قالب یک مجموعه پانزده جلدی تلاش دارد تا به بررسی اندیشه و شعر شاعران نوگرای ایرانی از دوران مشروطه تا دهه سی بپردازد با این نکته که در این مجموعه به شاعرانی پرداخته خواهد شد که در کنار نیما و دیگر شاعران نامدار آن دوران به موضوع نوآوری در شعر فارسی توجه نشان داده‌اند، اما نام آن‌ها کمتر در این زمینه بر سر زبان بوده و مطرح شده است. مرحوم هشترودی به عنوان یک استاد ریاضیات در ایران شناخته شده است، اما در کنار آن به حوزه فرهنگ و ادبیات نیز ورد داشت و ذوق ادبی و قریحه شعری نیز داشته است و به مطالعه جدی ادبیات ایران و جهان نیز مشغول بوده است و حتی در دهه ۲۰ و ۳۰ می‌توان نام او را در زمره سخنرانان جلسات نقد ادبی نیز دید.
بعد از ده سال «طریق بسمل‌شدن» به بازار رسید
با این همه نقد برای او بیشتر جنبه شفاهی داشته و کمتر به صورت مکتوب به آن وارد شده است. مرحوم هشترودی در زمره افرادی بود که از روند نوگرایی و تجدد در ادبیات ایران پس از مشروطه حمایت کرد. در بسیاری از مجلات ادبی دهه ۲۰ و ۳۰ از جمله اندیشه و هنر و علم و زندگی نام ایشان به عنوان عضو تحریریه دیده می‌شود. در کنار این موضوع بسیاری از شاعران نوگرای ایران در آن دوران به ایشان احترام ویژه‌ای می‌گذاشتند و اغلب پای سخنرانی‌های وی می‌نشستند. شاید این وجه از زندگی وشخصیت او امروزه فراموش شده باشد، اما شاعران و نویسندگان مطرحی، چون نادرپور، فرخزاد، آل‌احمد و آتشی از وی یاد کرده‌اند. اشعار او در آستانه شعر نو هستند. اگر او قطعه‌ای گفته سعی کرده مضمونی نو در آن مورد توجه قرار بگیرد یا اینکه مثل بسیاری از شاعران نوگرای دهه ۲۰ قالبی مثل چهارپاره را برای بیان شعر انتخاب کرده است. اشعار او را می‌توان در اندازه اشعار فریدون توللی؛ پرویز ناتل خانلری، گلچین گیلانی و نادر نادرپور ارزیابی کرد و بیشتر متمایل به مکتب شعری سخن دانست.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید