هزار چهره خشونت علیه زنان
گروه کثیری از آنهایی که پیامهایی از این دست را میبینند، بهسادگی خود را خارج از چرخه خشونت فرض کرده، نفسی بهراحتی میکشند و ممکن است حتی متوهمانه خود و زیستشان را عاری از خشونت ارزیابی کنند. درواقع وقتی تصویر ما از خشونت، غلظت و شدت لازم برای بدلشدن به نشانههای شمایلی را به خود میگیرد، دیگر جز کتک، شکنجه، تجاوز و با کمی ارفاق فحاشی و تحقیر و توهینهای بسیار شدید، نمیتواند گونهای دیگر از خشونت را نمایندگی کند.
کد خبر :
۶۵۰۰۵
بازدید :
۹۱۹
آینا قطبییعقوبی | هر سال بیستوپنجم نوامبر که از راه میرسد، رسانهها و شبکههای اجتماعی پر میشوند از تصاویر زنانی که چهرههای ورمکرده، کبود، رنجور و زخمیشان زینتبخش جملات رنگارنگ و بعضا سانتیمانتال در مذمت خشونت علیه زنان است و این خشونت همیشه انگار قالب و شمایلش فیزیکی است و ابزار و حربه هایش هم کتک و تجاوز جسمانی؛ تصاویری که از فرط تکرار مکرر به دالهایی بیخاصیت بدل شدهاند که حتی از ارجاعی ساده به مدلول مورد نظر خودشان هم عاجزند، چه رسد به آگاهیرسانی و روشنگری در باب مسئلهای که هر روز حیات و بالندگی میلیونها انسان در سراسر جهان را تهدید میکند.
برای اینکه بدانیم چرا این تصاویر پرتعداد و تکرارشونده، دالهایی تقریبا بیخاصیتاند، لازم است که آنها را هم از منظر فرم و بستر ارائه و هم از زاویه جهتگیریهای محتوایی بررسی کنیم. در قالب فرم و بستر ارائه، همهچیز به سازوکار امروزین تبادل اطلاعات بازمیگردد؛ دنیایی که در آن بیش از هر دوره تاریخی دیگری با هجوم گاه حتی متجاوزکارانه عکس و تصویر مواجهیم و از صفحههات روزانه اینترنتی تا پستوی مغازهها و کنجکنج خیابانهای شهر هجوم بیکرانه تصاویر رنگارنگ را تجربه میکنیم؛ تجربهای که از فرط تکرار، دیگر نه لذت کشفوشهودی در خود دارد و نه قادر است برای مدتزمانی هرچند کوتاه در حافظه بینندهاش جای گرفته و او را به اندیشه و تعمق وادارد.
درعینحال بازنمایی دائمی خشونت عریان در قالب عکس و فیلم، چه مستند و حقیقتنگار باشد و چه داستانی و ساختگی، بیش از آنکه سببساز ایجاد حساسیت به خشونت و رنج شود، کارکردی عادیساز و حساسیتزدا پیدا میکند و بهمرور دیگر حتی قادر نمیشود توجهی چندثانیهای برای خود بخرد.
اما بحث جهتگیری محتوایی ازین هم مهمتر و پررنگتر است؛ چراکه دقیقا با همین سمت و سویههای معنایی است که طیف، جنس و تعداد مخاطبان مشخص شده و دایره تأثیرگذاری روشنگری وسعت مییابد. وقتی نگاهمان به خشونت، ساخت تصاویر زنان کتکخورده باشد، به ناچار مفهوم وسیع خشونت را به دایره تنگ خشونت فیزیکی و جنسی تقلیل داده و بازه بزرگی از گونههای متنوع خشونت را که اتفاقا شمول بیشتری دارند، به ورطه فراموشی سپردهایم.
در چنین رویکردی، گروه کثیری از آنهایی که پیامهایی از این دست را میبینند، بهسادگی خود را خارج از چرخه خشونت فرض کرده، نفسی بهراحتی میکشند و ممکن است حتی متوهمانه خود و زیستشان را عاری از خشونت ارزیابی کنند. درواقع وقتی تصویر ما از خشونت، غلظت و شدت لازم برای بدلشدن به نشانههای شمایلی را به خود میگیرد، دیگر جز کتک، شکنجه، تجاوز و با کمی ارفاق فحاشی و تحقیر و توهینهای بسیار شدید، نمیتواند گونهای دیگر از خشونت را نمایندگی کند.
درحالیکه میدانیم، خشونت چهرههای متنوع و صورتهایی سیال و دائما متغیر دارد. خشونتهای کلامی، عاطفی، اجتماعی، اقتصادی، روانی و... همهوهمه انواع مختلف و اتفاقا مرسومتر خشونتاند و شمول آنها به قدری زیاد است که کمتر انسانی میتواند ادعا کند که در طول حیات خود مورد چندین نمونه از این خشونتها قرار نگرفته باشد.
دقیقا به همین علت است که بسیارانی اصرار دارند تا روز ۲۵ نوامبر را «روز جهانی منع هر گونه خشونت علیه زنان» بنامند نه «روز جهانی منع خشونت علیه زنان» و این تأکید بر «همه گونهها» شاید مهمترین بخش تجربه رفتاری ما در مواجهه با پدیده خشونت باشد و این یعنی بدانیم و آگاهیرسانی کنیم که دستمزد کمتر در ازای کار برابر در محیط کار یا سلطهگری و سرکوب در ازای پرداخت خرجی در محیط خانه، خشونت اقتصادی به زن است.
بیتوجهی و سردی و بیمهری خشونت عاطفی است. محدودکردن فرد به محیطهای بسته و کنترل ارتباطات و مراودات او، خشونت اجتماعی است. بهکاربردن دائمی ترکیباتی، چون «برای خودش مردیه»، «زن یعنی جنس لطیف»، «زنها احساساتیاند» و بسیاری دیگر از ترکیبات و واژگان سرکوبگر و زنستیز که در زبان ما کم نیستند، خشونت کلامی است. سوءاستفاده از علاقه و محبت فیمابین برای سرکوب و کنترل فرد، خشونت روانی است و به همینترتیب دایره شیوههای اعمال خشونت میتواند دائما بزرگ و بزرگتر شود و دقیقا بههمین علت است که دقت، توجه، شناخت جامع و حساسیت ویژه میطلبد و خوبتر آن است که نه تنها برای همین یکروز که در همه عمر مراقب باشیم و تا میتوانیم درباره این دیو هزارصورت و چهرههای مخفیتر و پنهان آن بیاموزیم و بیاموزانیم.
۰