همه میدانند فرهادی؛ خلاف جهت آب
به گمانم مشکل از جایی آغاز میشود که «همه میدانند» را، نه بهعنوان محصولی از سینمای اروپا، که بهعنوان فیلمی از اصغر فرهادی ارزیابی میکنیم. فرهادی با فیلمهایی مانند «جدایی...» و «درباره الی» مخاطبان را با سطحی از فیلمسازی در سینمای ایران- و جهان- آشنا کرد که تا به حال نمونه آن را ندیده بودند. این، انتظاری را در نزد مخاطبان ایجاد کرد که پایینآمدن (یا حتی در همان سطح ماندن) از آن تقریبا امکانناپذیر است. مخاطب از فرهادی میخواهد که مدام سطح خود و فیلمهایش را ارتقا دهد.
کد خبر :
۶۵۰۹۶
بازدید :
۱۸۹۳
شاهرخ دولکو |
۱- این، نقد فیلم نیست؛ یادداشتی است بعد از تنها یکبار دیدن فیلم؛ موقعیتی که برای نقد فیلمی از فرهادی مانند سم میماند. پس کاملا آگاهانه واردش نمیشوم. میماند حرفهایی برای گفتن و نکاتی برای گوشزدکردن. برای بهتر فهمیدن فیلم و نوعی اعلام موضع تا دیدارهای بعدی و درک و دریافتی بیشتر.
۲- فیلم انتظار مرا برآورده کرد و نکرد. توضیح این جمله، موضوع این یادداشت است.
۱- این، نقد فیلم نیست؛ یادداشتی است بعد از تنها یکبار دیدن فیلم؛ موقعیتی که برای نقد فیلمی از فرهادی مانند سم میماند. پس کاملا آگاهانه واردش نمیشوم. میماند حرفهایی برای گفتن و نکاتی برای گوشزدکردن. برای بهتر فهمیدن فیلم و نوعی اعلام موضع تا دیدارهای بعدی و درک و دریافتی بیشتر.
۲- فیلم انتظار مرا برآورده کرد و نکرد. توضیح این جمله، موضوع این یادداشت است.
۳- فیلم بهعنوان محصولی از سینمای روز اروپا و جهان، چیزی کم ندارد. به گمان من، کارگردانی، فیلمنامه، بازیگری، تدوین، طراحی صحنه و لباس، گریم و سایر اجزای فیلم در سطحی کاملا استاندارد حرکت میکنند. بله، ممکن است به عقیده کسانی سطح بازیگری در فیلم قانعکننده نباشد، ممکن است کسانی فکر کنند فیلمبرداری میتوانست بهتر از این باشد یا مثلا کارگردانی یا هر جزء دیگری از فیلم. من قصد قانعکردن آنها را ندارم. نظرم را میگویم و بر نظرم اصرار میکنم و لازم نمیبینم دراینباره (که در حیطه نقد در سینمای ایران بحثی کاملا سلیقهای محسوب میشود) وارد بحث شوم.
از نظر من، فیلم در سطح اولیه، آن چیزی که مربوط به فن فیلمسازی میشود، از کل سینمای ایران در همه ادوار آن چندین پله بالاتر است و در سطح سینمای اروپا (آمریکا را بهعمد جدا میکنم) جزء بهترینهای سال قرار میگیرد. این از این.
۴- به گمانم مشکل از جایی آغاز میشود که «همه میدانند» را، نه بهعنوان محصولی از سینمای اروپا، که بهعنوان فیلمی از اصغر فرهادی ارزیابی میکنیم. فرهادی با فیلمهایی مانند «جدایی...» و «درباره الی» مخاطبان را با سطحی از فیلمسازی در سینمای ایران- و جهان- آشنا کرد که تا به حال نمونه آن را ندیده بودند. این، انتظاری را در نزد مخاطبان ایجاد کرد که پایینآمدن (یا حتی در همان سطح ماندن) از آن تقریبا امکانناپذیر است. مخاطب از فرهادی میخواهد که مدام سطح خود و فیلمهایش را ارتقا دهد.
اینکه این خواسته چقدر معقول یا چقدر امکانپذیر است و اینکه آیا همه کارگردانان سینمای جهان در همه آثارشان توانسته اند سطح کیفی خود را فیلمبهفیلم بهبود ببخشند و هربار شاهکاری ارائه کنند، مسئله بعدی است. فعلا درخواست مخاطب از فرهادی این است.
۵-، اما به گمان من، این توقع را فرهادی فیلمنامهنویس بیش از فرهادی کارگردان در مخاطبان ایجاد کرد. آن چیزی که فرهادی را فرهادی کرد، بیش از کارگردانی (که قطعا در بهترین سطح حرکت میکند) فیلمنامهنویسی او بود. این نگرش نهتنها در ایران که در جهان هم وجود داشت: واقعیت این است که در فیلمهایی مانند «درباره الی» و «جدایی...»، چیزی که توجه جهانیان (اعم از جشنوارهها یا منتقدان یا تماشاگران عادی) را به سوی فرهادی کشاند، بیش از کارگردانی او (که مشابهش را داشتند) در فیلمنامهها، کانسپتها، جهانبینی و نوع رویکردش تجلی پیدا میکرد. مخاطبان، نوعی از شخصیتپردازی، گرهافکنی، رویکرد و از همه مهمتر، چالش اخلاقیای را در فیلمهای او میدیدند که در کار سایر فیلمسازان دیده نمیشد. آنها در پایان هر فیلم با چالشهای بزرگی درباره اخلاق و رویکرد شخصیتها نسبت به مسائل مختلف و ظاهرا ساده زندگیشان مواجه میشدند که تاکنون آن را تجربه نکرده بودند.
پس برایشان، هم تازگی داشت و هم جذبشان میکرد، اما حالا از نظر آنها فرهادی پس از «گذشته» (و به گمان خیلیها حتی قبل از «گذشته») دیگر آن کارایی را ندارد، چون یا آن چالشها و ریزبینیهای شخصیتی را در فیلمها نمیبینند یا به نظرشان اینها دیگر تکراری شده و میتوان از قبل دست فیلمساز را خواند و دیگر از نوع نگاه او شگفتزده نشد. از نظر من اما، مسئله تغییری است که در کار فرهادی به وجود آمده: فرهادی از یک فیلمنامهنویس/ کارگردان بدل به کارگردان/ فیلمنامهنویس شده است.
هرچه او در کارگردانی پیشرفت بیشتری داشته و کارش قوامیافتهتر و قانعکنندهتر شده، در زمینه فیلمنامه، دیگر آن قوام و قانعکنندگی را ندارد. اگر شما در پایان «درباره الی» یا «جدایی...»، فیلم را تمامشده نمیدیدید و بعد از تمامشدن فیلم بر پرده، آن را با خود به خارج از سالن میبردید و در ذهن خود ادامه میدادید یا با آن درگیر بودید، در «همه میدانند» این اتفاق رخ نمیدهد. داستان فیلم، با پایانیافتنش بر پرده، در ذهن شما هم پایان مییابد و چیزی برای دنبالکردن؛ چیزی که برای شما چالشی بزرگ و اخلاقی و تحملناپذیر ایجاد کند که تمامی سلولهای بدنتان را با خود درگیر کند ندارید. این، شاید بزرگترین دلخوری مخاطبان از فیلمهای جدید فرهادی باشد.
۶- دو جور میشود به این مسئله نگاه کرد: الف) شما آدم واقعگرایی هستید. مناسبات تولید فیلم در خارج از کشور، کار با ستارهها، تهیهکننده حرفهای که نظر به تماشاگر عام دارد و حذف تجربه زیستی در کشور مبدأ را درک میکنید و میپذیرید که در این محدوده و در گامهای اول نمیتوان به تمام ایدهآلها دست یافت و منتظر میمانید تا فرهادی از چالش بزرگی که با آن دستبهگریبان است با کمک زمان و تجربه و هوش و استعداد، خلاصی یابد و دوباره برگردد به وضعیت فیلمنامهنویس/ کارگردان. یا ب) آدم ایدهآلیستی هستید و فکر میکنید مسائلی که گفته شد ربطی به خلاقیت و استعداد ندارد و فیلمساز خوب در هر صورت و در هر وضعیتی باید خودش را ارتقا دهد و هربار شاهکاری بیافریند که خارج از این مناسبات، کارکرد هنری و یکه و اقناعکنندگی خودش را داشته باشد.
۷- در ارتباط با فرهادی، من آدم نوع الف. هستم. من به فرهادی امیدوارم. به هوش و استعداد و توانایی او ایمان دارم و گمان میکنم او با بهرهگیری از این ویژگیها خواهد توانست این چالش جدید را پشتسر بگذارد و بدل به فیلمسازی شود که فیلمهای بعدیاش دوباره چالشهایی جدید و ژرف و یکه به مخاطبان خود ارائه دهد. تا آن زمان فقط میتوان امیدوار بود و بهجای نقزدن و انکارکردن، منتظر ماند و نتیجه گذر زمان و تجربه و پیروزی اراده را دید و بس.
۰