زنی در برابر بولدوزر

زنی در برابر بولدوزر

به نظرم دختر پرشور و ماجراجویی بود که می‌خواست در همه‌چیز سرک بکشد. روز‌های آخر بود که متوجه شدم آن‌قدر‌ها هم خام نیست. سفر‌های بسیاری رفته بود. در دوران نوجوانی با «جنبش همبستگی با ملت فلسطین» (ISM) همکاری می‌کرده و با ریچل کوری همشهری بوده است.

کد خبر : ۶۵۷۱۲
بازدید : ۱۰۱۰
زنی در برابر بولدوزر زهرا عمرانی | هرچند زیاد رخ نمی‌دهد، اما هربار ایمیلی از کاترین دریافت می‌کنم، از ته دل خوشحال می‌شوم که همچنان در فهرست دریافت‌کنندگان ایمیلش قرار دارم و مسافت و بی‌خبری سبب نشده که من از این دریچه‌های کوچکی که هرازگاهی کاترین روی دوستانش باز می‌کند محروم شوم.
نوشته‌هایش همیشه در پاسخ به اتفاقات بیرونی و بهانه‌هایی است برای یادآوری که ما هر که و هرجا که باشیم همه انسانیم و در انسان زاده‌شدن، تفاوتی با هم نداریم. می‌خواهد یادمان بیاورد که این شباهت بزرگ را جدی بگیریم و بکوشیم و با وجود تفاوت‌های کوچک و بزرگ ظاهری و عقیدتی، به این شباهت اساسی احترام بگذاریم و با هم مهربان‌تر باشیم.
بی‌سبب نیست که تا چشمم به تقویم و «روز جهانی همبستگی بشر» افتاد، یک‌باره صورت گرد و چهره خندان کاترین جلوی چشمم آمد. نزدیک به ۲۰ سال است که سازمان ملل ۲۹ آذر (۲۰ دسامبر) را روز همبستگی بشر نامیده؛ بهانه‌ای که به خود یادآوری کنیم همبستگی از ارزش‌های بنیادین جامعه بشری است.

اینکه شایسته است کسانی از ما که از امکانات و رفاه بیشتری برخوردارند، به دیگرانی که گذران سخت‌تری دارند کمک کنند؛ روزی برای اینکه وحدت و یکپارچگی را در اوج کثرت آرا و عقاید جشن بگیریم.

کاترین در امضای ایمیلش می‌نویسد، «ماهیت وجودی من گردآوردن مردمان به دور هم است، هرچه متنوع‌تر بهتر!».
با او برای مدت کوتاهی در یک مؤسسه نیکوکاری همکار بودم. تازه کارشناسی ارشدش را در رشته مطالعات خاورمیانه گرفته بود و دوره کارآموزی را می‌گذراند. من که وارد مؤسسه شدم، او هفته‌های آخر کارآموزی‌اش بود و داشت مسئولیت‌هایش را واگذار می‌کرد.
بیشتر از دیگران به آشنایی و معاشرت با من بها می‌داد و از هر فرصتی استفاده می‌کرد تا با هم گپ بزنیم؛ در مورد کار و تجربه‌ام در دانشگاه و نگاهم نسبت به جامعه غرب می‌پرسید. کمتر از او می‌دانستم. به نظرم دختر پرشور و ماجراجویی بود که می‌خواست در همه‌چیز سرک بکشد. روز‌های آخر بود که متوجه شدم آن‌قدر‌ها هم خام نیست. سفر‌های بسیاری رفته بود. در دوران نوجوانی با «جنبش همبستگی با ملت فلسطین» (ISM) همکاری می‌کرده و با ریچل کوری همشهری بوده است.
ریچل هم عضو آمریکایی جنبش ISM بود که به‌عنوان یکی از فعالان این جنبش به نوار غزه رفت و هنگامی که بولدوزر نیرو‌های اسرائیل در نوار غزه قصد تخریب خانه‌های فلسطینیان را داشتند، توسط بولدوزر زیر گرفته و کشته شد. کاترین از جمله کسانی بود که به همراه ریچل در سازماندهی کمربند انسانی در فلسطین برای جلوگیری از پیشروی بولدوزر اسرائیلی نقش داشته است. اتفاقات عجیبی به چشم دیده بود.
یک‌بار که داشت این قصه‌ها را تعریف می‌کرد، سر کار مرا به هق‌هق انداخت. هرچه بیشتر از خشم و نبرد نیرو‌های مختلف نسبت به هم دیده بود، بیشتر به اهمیت اصرار بر همبستگی و نوع‌دوستی واقف شده بود. از ادیان مختلف زیاد می‌دانست. چندسالی بود که کاترین ازدواج کرده بود. همسرش، سمیر، هندی و مسلمان بود و البته طرفدار پروپاقرص گاندی. گویی کاترین سرنوشتش را طوری با دقت کنار هم چیده بود تا برایش راهی نماند جز تبلیغ برای همبستگی بشر.

وقتی کاترین ما را ترک می‌کرد، در فکر بچه‌دارشدن بود؛ امروز دخترش، اینارا، پنج‌ساله و پسرش، امار، دوساله شده‌اند. کاترین و خانواده‌اش به کانادا مهاجرت کرده‌اند، او مشغول تحصیل در رشته دکترای ادیان است و آنجا در مؤسسه‌ای مشغول به کار است که هدفش ایجاد فرصتی برای هم‌اندیشی و گفت‌وگوی میان ادیان است.

کاترین برای من نمادی است از تلاش برای همبستگی میان بشر؛ از زنانی که خوب می‌دانند از دنیا چه می‌خواهند، هرچند سخت و در ظاهر دست‌نایافتنی برای یافتنش لحظه‌ای از پا نمی‌نشینند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید