لذت سخن گفتن به زبان مادری
میدید همسنوسالانی را که به چند زبان مسلط بودند و میتوانستند با «فرهنگ و واژههای مختلف» فکر کنند و رؤیا ببافند، دلش پر شده بود از بار حسرت آن دارایی باارزشی که از دست داده بود. اما جیران دختری بااراده بود که به راحتی تسلیم سرنوشت نمیشد. حالا تصمیم گرفته بود زبان مادریاش را از نو بیاموزد و در این کار مصمم بود.
کد خبر :
۶۸۱۹۵
بازدید :
۱۳۸۳
زهرا عمرانی | همسر جیران در دانشکده همکلاس خواهرم بود. وقتی فهمیده بود یک دانشجوی ایرانی وارد دانشکده شده، به سراغ خواهرم رفته، خودش را معرفی کرده و گفته بود همسرش ایرانی است. این شد که ما یک شب به خانه جیران دعوت شدیم و دوستیمان شکل گرفت.
جیران در آمریکا به دنیا آمده و بزرگ شده بود. در دانشگاه «آموزش کودک» خوانده و مدتها بهعنوان معلم در کودکستان و دبستان تدریس کرده بود. بسیار زیبا بود؛ دختری شرقی، با چشمانی درشت و مشکی، مانند آهو! آن زمان ۳۴ ساله بود و در این مدت هرگز به کشورش، ایران، سفر نکرده بود.
پسر کوچکشان تازه به دنیا آمده بود و دغدغه روز و شب جیران در آن زمان، یادگرفتن زبان فارسی و آموزش آن به پسرش بود. هرچند به سختی و شکسته-بسته، اما فقط به فارسی با پسرش صحبت میکرد. برای ما این تلاش عجیب جیران برای مکالمه به زبان مادری با پسر کوچولوی موبور تعجببرانگیز بود.
قصه «زبان مادری»، برای من با «قصه جیران» پیوند خورده است. میگفت، در کودکی پدر و مادرش به زبان مادری با او صحبت میکردهاند، اما وقتی به مهدکودک رفته و نتوانسته با بچهها ارتباط خوبی برقرار کند، آنها نگران شدهاند و برای کمک به رشد اجتماعی فرزندشان، در خانه هم فقط با او و برادرهای کوچکش به انگلیسی صحبت میکردهاند. جیران، زبان کشور میهمان را بهسرعت فراگرفته و در زندگی اجتماعی به خوبی رشد کرده است، اما زبان مادریاش را هرگز نیاموخته و هرآنچه را هم که در کودکی آموخته بود، به تدریج فراموش کرده بود.
قصه «زبان مادری»، برای من با «قصه جیران» پیوند خورده است. میگفت، در کودکی پدر و مادرش به زبان مادری با او صحبت میکردهاند، اما وقتی به مهدکودک رفته و نتوانسته با بچهها ارتباط خوبی برقرار کند، آنها نگران شدهاند و برای کمک به رشد اجتماعی فرزندشان، در خانه هم فقط با او و برادرهای کوچکش به انگلیسی صحبت میکردهاند. جیران، زبان کشور میهمان را بهسرعت فراگرفته و در زندگی اجتماعی به خوبی رشد کرده است، اما زبان مادریاش را هرگز نیاموخته و هرآنچه را هم که در کودکی آموخته بود، به تدریج فراموش کرده بود.
حالا که خودش «آموزش» خوانده و به قدرت زبان پی برده بود و میدید همسنوسالانی را که به چند زبان مسلط بودند و میتوانستند با «فرهنگ و واژههای مختلف» فکر کنند و رؤیا ببافند، دلش پر شده بود از بار حسرت آن دارایی باارزشی که از دست داده بود. اما جیران دختری بااراده بود که به راحتی تسلیم سرنوشت نمیشد. حالا تصمیم گرفته بود زبان مادریاش را از نو بیاموزد و در این کار مصمم بود.
ازاینرو بود که تلاش میکرد با ما هم بیشتر رفتوآمد کند تا فارسیاش تقویت شود. دیدن این انگیزه، شور و رشد پرسرعت جیران در آموختن برایم تحسینبرانگیز بود. اصرار داشت وقتی به فارسی صحبت میکند، کلمات انگلیسی متداولی را که ما در فارسی با لهجه فارسی تلفظ میکنیم، به همان شکل تلفظ کند. نهفقط خودش که تلفظ فارسی کلمات انگلیسی را به پسر و همسرش هم میآموخت. قانون جیران این بود که با پسرش فقط و فقط به زبان مادری صحبت کند و تأکید داشت که زبان جامعه را او بهسرعت و بدون کمک من فراخواهد گرفت. در یکی، دو سال، جیران و پسرش به خوبی فارسی صحبت میکردند و جیران بر خواندن و نوشتن هم مسلط شد.
حالا برای جیران، زمان آن رسیده بود تا این دستاورد زندگیاش را با دیگران سهیم شود. خانواده به خانه بزرگتری در خارج از شهر نقلمکان کردند و جیران بخشی از خانه را به «مهدکودک فارسیزبان» تبدیل کرد. باور دارم همیشه وقتی کسبوکار با آن انگیزههای درونی عمیق همراه میشود، دیگر کار نیست که خودِ زندگی است.
جیران هم که مدتها تجربه مربیگری در مهدکودک را داشت، حالا با عشق و علاقه، هرآنچه را که بلد بود، به فارسی ترجمه میکرد. مجموعهای ارزشمند از پوسترهای آموزشی و قصه و شعر گرد آورده بود. روز افتتاح مهدکودک افتخارآفرین بود.
او حالا علاوهبر فرزند خودش، ۱۲، ۱۰ کودک دیگر داشت و زندگیاش را گذاشته بود تا آنها تجربهای متفاوت و غنیتر را نسبت به کودکیای که خودش تجربه کرده بود داشته باشند و با پشتوانه به پیشینه و سابقه فرهنگی خود، در جامعه میزبان رشد کنند. او که تحصیلات دانشگاهی در حوزه آموزش کودک داشت، جلسات متعددی برگزار میکرد و با مادر و پدرها حرف میزد تا آنها را از نگرانی «اجتماعینشدن» فرزندانشان برهاند.
دوم اسفندماه، روز جهانی «زبان مادری» است؛ روزی که با هدف تشویق به تنوع فرهنگی و چندزبانی نامگذاری شده است. روزی که بیاختیار مرا یاد جیران میاندازد که حالا سه فرزند دارد. جیران و پسر اولش همزمان زبان مادری را آموختند. حالا او و همه فرزندانش به زبانهای مختلف، جهان را روایت میکنند.
۰