رای برابر قدرت نیست

به نظر بنده یکی از مهم‌ترین علل این وضعیت تصویری است که کنشگران سیاسی از اهمیت رای به منزله قدرت دارند. این مهم‌ترین خطای سیاسی این گونه جنبش‌ها است.

کد خبر : ۷۰۸۹۷
بازدید : ۷۰۵۱
عباس عبدی | محمد مرسی نیز درگذشت یا کشته شد و بخشی از پرونده بهار عربی مختومه شد. مقامات رسمی و قضایی مصر مدعی فوت او هستند، ولی کیست که ادعای دادستان مصر را باور کند. اگر مرسی به مرگ طبیعی دچار شده باشد، به دلیل بی‌اعتباری دستگاه قضایی آنجا، هیچ آدم عاقلی این ادعا را باور نخواهد کرد.
همچنان که درباره فوت تختی هم اگر ۴۰ سال بعد با اسناد قطعی یا به اقرار فرزندش بتوان نشان داد که تختی خودکشی کرده و کشته نشده است، مساله‌ای حل نمی‌شود، زیرا باور به این عقیده در زمان مرگ او اهمیت و اثر تعیین‌کننده داشته است و این بی‌اعتمادی بخشی از نتایج رفتاری یک رژیم کودتایی و فاقد رسانه‌های آزاد و دستگاه قضایی مستقل است.
ولی از این مساله بگذرم‌و به نکته مهم دیگری اشاره کنم. از بهار عربی مدت زیادی نمی‌گذرد؛ به دلیل خودکشی یک جوان تونسی و در عرض مدت کوتاهی خیابان شهر‌های عربی مثل تونس، قاهره، اسکندریه، دمشق، طرابلس و صنعا و حتی ریاض و منامه و... به تصرف مردم بویژه جوانان درآمد. فضای مجازی نیز بازتاب‌دهنده این جریان و جنبش اجتماعی بود و خلاصه جهان عرب که کمتر زمانی را شاهد بهار سیاست بود، یک بهار جذابی را تجربه می‌کرد.
ریاست‌جمهوری‌های سلطنتی یکی پس از دیگری سقوط کردند و جوانان فیس‌بوکی با شور و شوق فراوان از این پیروزی اینترنتی و جوان‌پسند استقبال می‌کردند گویی که در ابر‌ها سیر می‌کنند. ولی چه شد که آن موج و جنبش بزرگ که صد‌ها کشته و تعداد فراوانی مصدوم و زندانی داشت به یک‌باره با بازگشت ارتجاع همراه شد؟ آیا می‌توانیم این وضعیت را محصول اشتباه سیاست‌ورزان بدانیم؟ این اتفاق اکنون برای سودان نیز به وجود آمده است.
به نظر بنده یکی از مهم‌ترین علل این وضعیت تصویری است که کنشگران سیاسی از اهمیت رای به منزله قدرت دارند. این مهم‌ترین خطای سیاسی این گونه جنبش‌ها است. گزاره رای به مثابه قدرت در جوامع غربی، درست است. علت نیز روشن است؛ در آنجا ابتدا قدرت اجتماعی و موازنه قوا شکل گرفته، سپس برای تبدیل آن به امری قابل سنجش رای اختراع شده است. اگر فرآیند دموکراسی را مثلا در فرانسه پیگیری کنیم، هیچ‌گاه در آغاز این فرآیند همه افراد بالای ۱۸ سال واجد حق رای نبودند.

صاحبان رای همان صاحبان قدرت بودند که در اولین دور انتخابات در آنجا شامل حال افراد معدودی که بیش از چندده یا صد هزار نفر نبود، می‌شد. در واقع تقابل خشونت‌آمیز قوا تبدیل به رقابت مسالمت‌آمیز آن شد و این رقابت در قالب رای‌گیری نمود یافت و رای هم در اختیار افرادی بود که از نظر جامعه واجد صلاحیت و قدرت بودند.
سپس در طول بیش از یک قرن افراد واجد صلاحیت بیشتر و بیشتر شدند و به مرحله امروزی رسیدند که همه شهروندان بالای سن معینی صاحب رای یا صاحب قدرت هستند. ولی در جوامع در حال توسعه از ابتدا برگه رای به همه یا بیشتر افراد داده شد؛ افرادی که در واقعیت اجتماعی واجد قدرت یکسان نبودند. بنابراین رای آنان گرچه می‌توانست فردی را از طریق صندوق رای به کرسی قدرت برساند ولی در عمل قدرت واقعی نزد فرد انتخاب شده نبود. مثل برگه‌های چکی که از سوی صاحب یک حساب خالی صادر شده باشد.
این شکاف میان نتایج حاصل از آرای مردم و قدرت واقعی در متن جامعه، منجر به این عقبگرد شده است. به عبارت دیگر قدرت محمد مرسی در مقام ریاست‌جمهوری، بیش از اینکه یک قدرت واقعی باشد یک قدرت کاغذی بود. او در یک مشارکت حدود ۵۰ درصدی، اندکی بیش از ۵۰ درصد آرا را به دست آورده بود. یعنی حمایت ۲۵ درصد کل مردم را در صندوق رای داشت.
ولی قدرت ارتش، دستگاه قضایی، نظام اداری و موسسات اقتصادی و روابط خارجی و رسانه‌ای جملگی خارج از این ۲۵ درصد بودند. حتی معلوم نیست کیفیت آرای این ۲۵ درصد مردم مشابه آرای مخالفانش باشد. طبیعی است که نتیجه این وضع منجر به بی‌ثباتی در جامعه می‌شود زیرا قدرتِ ناشی از رای با قدرت واقعی در جامعه تطابق ندارد.
به گمان بنده جنبش‌های اینچنینی که به دلیل دسترسی به یک مولفه خاص از قدرت، مثل رسانه‌های مجازی می‌توانند برجسته و در کوتاه مدت بالفعل شوند و در نهایت به برتری در صندوق رای برسند تا هنگامی که مبتنی بر قدرت واقعی نباشند، به نتیجه‌ای نخواهند رسید.
این اشتباهی است که بسیاری از فعالان سیاسی در ایران نیز مرتکب شده‌اند. در یک کلام، معادله و گزاره رای مساوی قدرت در این جوامع و در این مرحله از پیشرفت اجتماعی، درست نیست. بسیاری از آرا، مثل برگه‌های چک است که حساب آن خالی است و هنگامی که به بانک برده شوند، برگشت خواهند خورد که خورد!
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید