برخورد امام با حرف فقیهان ضدعرفان و فلسفه

کد خبر : ۷۲۹۹۵
بازدید : ۹۸۸۲
سیدعلی میرفتاح | مرحوم امام ذوق عرفانی داشت، اجازه نداد در جمهوری اسلامی حرف فقیهان ضدعرفان و فلسفه پیش بیفتد. البته امام در این زمینه بی‌ملاحظه عمل نکرد، حتی می‌شود گفت: یک‌جا‌هایی کوتاه هم آمد. احتمالا برای اینکه فضا رادیکال نشود و بی‌جهت در صفوف مسلمین تفرقه نیفتد جلسه تفسیر سوره حمد را تعطیل کرد، اما از آن طرف جلوی تکفیر عرفا و فلاسفه را گرفت.
برای ما باعث خرسندی بود که از رهبر انقلابمان بیت مثنوی می‌شنیدیم. آن روزی که امام گفت: «آن‌که مردن پیش چشمش تهلکه است/ نهی لاتلقوا بگیرد او به دست» صوفی‌مشربان قند در‌دل آب کردند و مهر امام در دل شان دوچندان شد. نسل امروز شاید نتواند اهمیت مثنوی‌خوانی امام را دریابد.

ما داریم از فضایی صحبت می‌کنیم که بیست، سی سال جلوترش امام را بابت مشرب فلسفی ملامت می‌کردند و از کوزه پسرش که ملاصدرا می‌خواند آب نمی‌خوردند. تعلق به عرفان و فلسفه قبل از انقلاب در میان علما بی‌هزینه نبود قصه پرغصه‌اش را اغلب می‌دانستند که بسیاری از بزرگان فقط به جهت مطالعه اسفار یا فتوحات مکیه در مضیقه افتادند و به مشکل خوردند.
مرحوم علامه برای اینکه درس فلسفه بدهد مجبور به ترک قم شد و آیت‌الله بروجردی به جهت سعایت بعضی آقایان شهریه طلاب فلسفه‌خوان را قطع کرد. جناب استاد محقق‌داماد از خال مفضالش خاطره تعریف می‌کند که امام جلوی اغیار مثنوی را می‌بست تا در حقش ظن تصوف نبرند که البته بردند. نه فقط امام در حوزه علمیه قم برای مباحثات عرفانی و فلسفی مانع و محظور داشت، بلکه شاگردان و نزدیکان آن بزرگوار نیز مجبور به پرداخت هزینه شدند و حین شنیدن تهمت‌ها، خون دل‌ها خوردند.
این بیت خواجه وصف حال امام و معدود شاگردان آن بزرگوار است که به فقه اکبر باور داشتند و به حکمت انسی قائل بودند: «بر ما بسی کمان ملامت کشیده‌اند/ تا کار خود ز. ابروی جانان گشاده‌ایم.» مطمئن باشید اگر ذوق عرفانی- فلسفی امام نبود، بعد از انقلاب صوفی ستیزی راه می‌افتاد و مولوی و حافظ و عطار و ملاصدرا را به صندوق‌خانه‌ها می‌بردند و خواندن‌شان را منع می‌کردند.
این منع آنقدر جدی بود که امام با تمام قدرت و نفوذ کلام فوق‌العاده‌اش، تا زنده بود اشعارش را منتشر نکرد و بحث عرفانی مگر در لمعاتی پیش نکشید. مشهور است امام برای دکتر سروش که در ابتدای انقلاب، در تلویزیون شرح مثنوی می‌گفت: پیغام فرستاد که آرام‌تر پیش برود، بعدا هم بنا به ملاحظاتی تداومش را به مصلحت ندانست.
با این حال در ذیل رهبری او هم کنگره حافظ برگزار شد و هم مثنوی مولوی چندین و چند بار به زیور طبع آراسته شد. اتفاق مهمی که در کنگره حافظ افتاد این بود که رییس‌جمهور وقت، آیت‌الله خامنه‌ای سخنرانی کرد و مقام حافظ را ستود و اشعار لسان‌الغیب را حاوی نکات حکمی و دینی دانست. اگر بخواهید اهمیت این کنگره و این سخنرانی دست‌تان بیاید باید به تاریخ غمبار تکفیر و تفسیق عرفا مراجعه کنید.
البته فقهای شیعه کارنامه روشن‌تری به نسبت عامه دارند، اما در اینجا هم بودند مشایخی که مثنوی را نجس می‌دانستند و حافظ را در زمره ملاحده به حساب می‌آوردند و به شیخ شهاب‌الدین سهروردی نسبت بد می‌دادند. از بخت بلند عرفان و ادبیات فارسی، زعامت مسلمین، پس از امام به عهده آیت‌الله خامنه‌ای گذاشته شد که دست بر قضا ایشان هم اهل معنا بودند، عباراتی از مثنوی را در حافظه داشتند، حافظ را می‌ستودند و...
اخیرا فیلمی از دیدار ولی‌فقیه با شعرای فارسی‌زبان منتشر شده که معظم‌له صراحتا آن جمله مشهور مولوی را در مقدمه مثنوی به تایید بازگو می‌کنند: «هو اصول اصول اصول‌الدین.» ضمن اینکه تصریح می‌کنند، مرحوم مطهری هم همین عقیده را داشت و مثنوی را حقیقتا اصول اصول اصول دین می‌دانست. اما این رای و نظر در حوزه علمیه شاذ و ندر است و قاطبه آقایان مولوی را گمراه و کتابش را گمراه‌کننده می‌دانند. اینجا ما در مقام داوری نیستیم.
خدایی نکرده نمی‌خواهیم بزرگی را به صرف منکوب کردن صوفیان تخطئه کنیم یا وزن موافقت‌ها و مخالفت‌ها را بسنجیم. پیامبر اسلام اختلاف علمای امتش را رحمت توصیف کرده ما نیز این رحمت را برای پویایی و حیات جامعه ضروری می‌دانیم. از اتفاق مخالفت رسمی بعضی آقایان مراجع و علما با نظر صریح امام و رهبری گواه روشنی است که در فضای علمی و طلبگی بحث جریان دارد و هرکس می‌تواند بی‌نگرانی و اضطراب با رأی و نظر ولی‌فقیه مخالفت کند و با آن به گفتگو بنشیند.
بحث این نیست که همه باید نگاه واحد به موضوعات داشته باشند. نه. اصلا قشنگی فقه شیعه این است که از مدرسه‌اش هم امام خمینی بیرون می‌آید هم آیت‌الله گلپایگانی. در حوزه علمیه هم مطهری و خامنه‌ای تربیت می‌شوند هم آقایان آذری‌قمی و مرتضی حائری. اما جدای از این مباحثه‌ها، جامعه اسلامی و ارکان دولت باید که تابع ولی‌فقیه باشند و رأی و نظر او را اطاعت کنند. زمان امام، خیلی‌ها رأی و فتوای دیگری درباره موسیقی و سینما و تلویزیون و زنان داشتند، که رأی و فتوای‌شان هم محترم بود، اما دولت و وزارت ارشاد موظف بود طبق فتوای ولی‌فقیه عمل کند و تنها جوابگوی ولی‌فقیه باشد.
الان هم عیبی ندارد بلکه برای رونق بازار گفتگو خوب و ضروری است که بعضی آقایان مولوی را نجس و خطرناک و گمراه و گمراه‌کننده بدانند، که می‌دانند مهم این است که وزارت ارشاد و دولت و سایر ارکان حکومت مکلف هستند که به رأی و حکم ولی‌فقیه گردن بگذارند. کما اینکه در سینما و مسائل فرهنگی هم کارگزاران باید تابع رأی و نظر ولی‌فقیه باشند.
اصلا معنی ولایت فقیه همین است که اهل حسبه و مدیران جامعه- حتی اگر خود مقلد فقیه دیگری باشند- به حساب وظیفه، خواسته و امر ولی‌فقیه را اطاعت کنند. شأن علما در جای خودش محفوظ. مقلدان هم به لحاظ شخصی می‌توانند به فتوای مرجع خود عمل کنند، اما جامعه اسلامی تنها با حکم و فتوای یک فقیه اداره می‌شود که در قانون اساسی ولی‌فقیه نام گرفته.
متاسفانه وزارت ارشاد این روز‌ها در ضعیف‌ترین وضعیت خود به سر می‌برد. ما از او توقع حل و فصل موضوعات پیچیده را نداریم. سهل است وزارت ارشاد حتی از عهده تهیه و توزیع کاغذ هم برنمی‌آید و نمی‌تواند مشکل را حل کند. از حیث اقتدار دولتی هم نه‌تن‌ها حکمش نافذ نیست بلکه کسی به آن اعتنا نمی‌کند. مع‌الوصف به وزارت ارشاد یادآوری می‌کنیم که در موضوعات مختلف باید که مطیع ولی‌فقیه باشد و فتاوای ولی‌فقیه را سرلوحه اقدامات و تصمیماتش قرار دهد.
اینکه مثنوی مولوی را بزرگواری ضاله بنامد، قابل بررسی است، اما وزارت ارشاد تابع رهبری است که اتفاقا مثنوی را اصول اصول اصول دین می‌نامد. بنابراین اگر بناست در حوزه سینما و کتاب مجوزی صادر کند، نباید خودش را در پیچ و خم احکام متنوع بیندازد و وارد بحث محتوایی شود. سر فیلم رستاخیز هم ما همین را می‌گوییم که کار ارشاد نقد و تحلیل محتوای فیلم یا رد و دفاع از آن نیست بلکه باید به فتوای ولی‌فقیه عمل کند و مجری قانون باشد. همین.
این روز‌ها بنا به مناسبتی بحث مولوی داغ شده و نظریات متفاوتی دیده و شنیده می‌شود. خیلی هم خوب، اما از یاد نبریم که این انقلاب به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید و با رهبری آیت‌ا‌لله خامنه‌ای تداوم یافت و این هر دو بزرگوار ذوق عرفانی داشتند و دارند. در واقع امت اسلامی به بزرگانی گرویده است که به تاریخ این سرزمین احترام می‌گذارند و حافظ و سعدی و مولوی و فردوسی را بزرگ می‌شمرند.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید