پسا‌اصلاح‌طلبی

«جریان در راه» بیش از هر چیز یک کنشِ نقادانه و خلاقانه است؛ کنشی که با خلق و آفرینش امر نو و بدیع توأم با تماس با ناشناخته‌هایی عجین است که در آینده به بار می‌نشیند.

کد خبر : ۷۳۳۷۹
بازدید : ۶۰۲۱
محمدرضا تاجیک | ۱- جریانی در راه است؛ باید باشد. جریانی در راه است، چون جریان‌های بدون جریان امروز، به‌گونه‌ای ناسازه‌گون (پارادوکسیکال) با انفعال و انجماد خود، نه‌تن‌ها در حال تسطیح و هموارکردن مسیر آمدنش، که در تلاش برای مامایی‌کردن و متولدکردنش هستند. با این بیان می‌خواهیم بگوییم، این جریان در راه، از راهی دور -زمانی در آینده- نمی‌آید، بلکه از جایی نزدیک -جایی در تاریخ اکنون- می‌آید/ ساخته می‌شود.
در اینجا برخلاف این گفته دریدا که «در راه‌بودگی نوید آینده مطلوب را در خود دارد و با انتظار صرف و منفعلانه رابطه‌ای ندارد» می‌خواهیم از در راه‌بودگی‌ای سخن بگوییم که با کنشی منفعلانه همره و همراه است.
اگرچه از دریدا می‌پذیریم که آینده اکنونی نیست که هنوز نیامده باشد؛ اکنون در خودش آینده است و نیز از او می‌پذیریم که اگر همواره در راه‌بودن چیزی را پس ذهن خود داشته باشیم و زمان را به آینده امتداد دهیم، در هر لحظه بی‌نهایت امکان نهفته است و هر لحظه می‌تواند به بی‌نهایت شکل گشوده شود، اما می‌توان -به تجربت تاریخی- از در راه‌بودگی‌ای نام برد که اولا، مطلوب نیست، و ثانیا، عامدانه و آگاهانه نیست.
در مقابل، می‌توان از آن جریان در راه‌بودگی و آینده سخن گفت که همچون رسالتی است که باید بر دوش کشید و باید مسئولیت تحقق آن را پذیرفت.

۲-آن جریان که در انفعال و انجماد اصلاح‌طلبان ساخته می‌شود، نه‌تن‌ها نام و نشانی اصلاح‌طلبانه نخواهد داشت، بلکه در هیبت و صورت نافی و عدوی این جریان ظهور خواهد کرد. اما آن جریان که نتیجه اراده معطوف به آگاهی و خودآگاهی و خودانتقادی آنان خواهد بود، باید از خودِ اکنون آنان -آنچه اکنون هستند- امتناع و تخطی کند و در قاب و قالبی دیگر بروز و ظهور کند. تکلیف اکنونِ اصلاح‌طلبان -به بیان سورن کی‌یر کگارد- فقط این نیست که بدانند کیستند، بلکه این است که خودشان را بیافرینند.
صرف نظر از اینکه چه بوده‌اند -به گفته ژان پل سارتر- اکنون باید تصمیم بگیرند چیز کاملا -یا حداقل در پاره‌ای سطوح و لایه‌های نظری و عملی-متفاوتی شوند. اصلاح‌طلبان نخواهند توانست آن شوند که می‌خواهند، اگر آن بمانند که هستند. ره‌توشه این «رفتن» و «شدن» نقد و پرسشگری مستمر است. به بیانی دیگر، تقدس «جریانِ در راه» -چنانچه اراده بر آن باشد که رنگ و بویی اصلاح‌طلبانه داشته باشد- به تقدسِ «نقد» و «پرسش» گره خورده است.

از این‌رو، «جریان در راه» بیش از هر چیز یک کنشِ نقادانه و خلاقانه است؛ کنشی که با خلق و آفرینش امر نو و بدیع توأم با تماس با ناشناخته‌هایی عجین است که در آینده به بار می‌نشیند؛ به بیان دیگر، اصلاح‌طلبان نخواهند توانست آن شوند که جامعه و تاریخ اکنون و آینده‌شان طلب می‌کند، مگر اینکه قبل از آنکه آفتاب نعمت‌شان زیر میغ رود، رگ‌های‌شان هوشیار شود و قبل از آنکه چنان در چنبره انسداد و انجماد گوش و جان گرفتار آیند که نتوانند آب خوش از شوره‌آب، سِحر را معجزه، زهر را از تریاق بشناسند، چاره‌اندیشی کنند.

۳- روایت امروز اصلاح‌طلبان اما، روایت واحد و یگانه‌ای نیست و ساحت فراخ جریان اصلاح‌طلبی، رقص تفاوت‌ها و تمایز‌ها و تکثر‌ها (بازی‌های زبانی و گفتمانی گونه‌گون) برپاست. چون نیک بنگریم بسیاری از اصلاح‌طلبان امروز را در «هیچ‌کجا» و «هرکجا»‌ی نظری و عملی می‌بینیم. اینان، اصلاح‌طلبی را دقیقا در همان موقف و موضعی تعریف می‌کنند که قدرت و منفعت‌شان اقتضا می‌کند.
این عده، برای رسیدن به قدرت آرام و قرار ندارند. کک قدرت افتاده توی تن و جانشان و آرامش و قرار را از آنان ربوده است. اینان تابعان قدرت‌اند، بنابراین هرکجا قدرت هست آنان نیز هستند. به بیان دیگر، این عده در خود و در ساحتِ گفتمانی خود نیز متوقف نیستند و به تعبیر مولانا، سر پنهان هستند اندر صد غلاف. ظاهرشان اصلاح‌طلب و باطن‌شان بر‌خلاف. امروز همچنین، در میان برخی از منادیان اصلاح‌طلبی شاهد تمایل و گرایشی فزاینده به‌سوی نوعی انسداد و تصلب و انجماد گفتمانی هستیم.
برخی گونه‌های پارادوکسیکال اصلاح‌طلب تلاش دارند از «گفتمان»، یک «ایدئولوژی» -آن‌هم از نوع ارتدکسی- بسازند. اینان تلاش دارند به‌دور گفتمان اصلاح‌طلبی هاله‌ای قدسی بکشند، آن را اخته کنند، و آن را پایانی بدانند بر توالی و تکثر گفتمان‌ها.
از نظر این عده، اصلاح‌طلبی همان است که آنان می‌گویند یا نمی‌گویند، می‌فهمند یا نمی‌فهمند؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. ازاین‌رو، در قاموس اینان، هر خوانش دیگر و هر تلاش برای نوکردن گفتمان اصلاح‌طلبی، نوعی ریویزیونیسم (تجدیدنظرطلبی) و بدعت تعریف می‌شود.
بعضی دیگر شتابان در مسیر محصور و محدود‌کردن نظر و عمل اصلاح‌طلبی به کسب و حفظ ماکروفیزیک قدرت و ماکروپلیتیک قرار گرفته‌اند و حیات و ممات هستی‌شناختی، معرفت‌شناختی و روش‌شناختی اصلاح‌طلبی را سخت به آموزه «در قدرت» بودن گره زده‌اند و برون از قدرت را مترادف با برون از حیات سیاسی خود فرض کرده‌اند، بنابراین برای نیل به قدرت پرهیزی از بهره‌برداری ابزاری از جریان اصلاح‌طلبی و هزینه‌کردن تمام هزینه تاریخی و اجتماعی و نمادین آن ندارند. کسان دیگر، آنانی هستند که به ظاهر واعظ احکام اصلاح‌طلبی، اما در باطن صفیر و دام آن‌اند.
کسانی که بر سر هر کوی و برزن اصلاح‌طلبی فریاد برآورده‌اند که بهر اصلاح‌طلبی جان سپاریم سر دهیم، صد هزاران منتش بر خود نهیم. حیف می‌آمد ما را کان جریان پاک، در میان جاهلان گردد هلاک. شکر خدا را و خلق را که ما، گشته‌ایم آن کیش حق را رهنما. اینان همان اصلاح‌طلبان اصلاح‌نشده و دروغینی هستند که به صف اصلاح‌طلبان درآمده‌اند تا با کژنظری و کژعملی خود چشم‌های مردمان را بشورند تا صورت و سیرت زیبا و فریبای اصلاح‌طلبی را باژگونه ببیند.
بعضی دیگر، اساسا نمی‌دانند کجا باید بایستند و چرا باید بایستند. اینان در فضای گنگ و گیج شبه‌گفتمانی خود سرگردان‌اند و نمی‌دانند اصلاح‌طلبی چیست و قلمرو و حریمش کدام است و توقف‌گاه‌هایش کجایند. این گروه از اصلاح‌طلبان تنها نامی را یدک می‌کشند و از این نام صورتکی ساخته‌اند برای پنهان‌داشتن صورت و سیرت نااصلاح‌طلب خود.

۴-در این شرایط، جریان رسمی و اسمی اصلاح‌طلبی را سنگین‌پاتر و سترون‌تر از آن می‌دانم که کارگزار تغییر تاریخ اکنون خود و جامعه شود و جریان در راه را موضوع اراده معطوف به آگاهی و آفرینش خود قرار دهد.
به بیان دیگر، آنچه را در سطور فوق از اصلاح‌طلبان طلب کردم، بیشتر یک «آرزو» می‌دانم؛ بنابراین معتقدم آن جریان که در راه است، جریانی «پسااصلاح‌طلبی» است. از «پسا» مرادم هم «گسستن از»، هم «تداوم و استمرار» و هم «در تقابل با»، «متفاوت از و متفاوت با»، «در واکنش به»، «فراسو»، «مابعد»، «گسست» و «پیوست» است. مشخص‌تر بگویم جریان در راه اگرچه کماکان از گوهره و درون‌مایه و سویه‌ای غیررادیکال (مدنی یا اصلاحی) برخوردار خواهد بود، اما در فصل و فاصله از اصلاح‌طلبی «واقعا موجود» تعریف و تدوین می‌شود، اگرچه هویت خود را کاملا «بر قدرت» تعریف نمی‌کند، اما تلاش می‌کند سویه «بر قدرتی» خود را برجسته‌تر کند، اگرچه کماکان به کنشگری در عرصه سیاست ادامه خواهد داد، اما در هیبت و صورت یک کنشگر فرهنگی، اجتماعی، هنری و زیباشناختی نیز نمایشی پررنگ دارد، اگرچه از نوعی باهم‌بودگی و سامان جمعی برخوردار است، اما این سامان نه در قالب حزب بلکه عمدتا در قاب یک پارتاژ- هم مشترک بودن و هم سهیم بودن.
یا با-هم-بودن، در-هم-نبودن - و یک کمونیتاس - باهم‌بودگی براساس قسمی وظیفه یا دِین - سامان می‌یابد، اگرچه از زبان و خوبگان پوپولیستی (در معنای قدیم آن) برخوردار نیست، اما گرایش گسترده‌تر و عمیق‌تری با توده‌های مردم دارد، اگرچه نگاه و بصیرتی جهانی دارد، اما از نوعی تمایلات ناسیونالیستی نیز برخوردار است، اگرچه مفاهیمی همچون دموکراسی و آزادی و پلورالیسم دقایق گفتمانی آن هستند، اما دقایق انضمامی و ناظر بر زندگی روزمره و عدالت اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و قومیتی و جنسیتی از برجستگی بیشتری برخوردارند
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید