اتحاد خدا، حاکم، مردم و پهلوان

ایران امروز می‌تواند مظهر عینی و واقعی وحدت در عین کثرت شود و در عین حال، همه تقابل‌ها را بزداید. اما تقابل‌زدایی از طبقات و گروه‌های اجتماعی ایران نیاز به راهبرد ملی و همه‌گیر دارد. آن‌چنان که بتواند جامعه را در کلیتش کنار هم قرار دهد.

کد خبر : ۷۵۶۹۷
بازدید : ۵۹۵۸
اکبر ثبوتی | جامعه ایران از طبقات و گروه‌های متفاوت و متکثری تشکیل شده است که هر یک بنا به مقتضیات خود رویایی را می‌پرورانند. یکی امنیت می‌خواهد و دیگری آزادی، طبقه‌ای فکر معاش دارد و آن دیگری دغدغه معاد.
این تکثر و تفاوت در برهه‌هایی از زمان نیز رنگ تقابل به خود می‌گیرد؛ به‌خصوص اندازه و دامنه این ستیز در مقاطعی که کیفیت تدبیر و سیاست‌ورزی سیاستمداران کاهش می‌یابد، تشدید می‌شود.

اما با همه این فراز وفرودها، اجتماعات متکثر و بعضا متضاد در درون جامعه بزرگ‌تر و بنیادی‌تر به حیات خود ادامه می‌دهند که ستون آن را ایران و ضرورت صیانت از آن تشکیل می‌دهد. این تقید و تعهد نسل به نسل و از قدیم به جدید در میان ایرانیان ظهور و بروز یافته است: از هنگامی که امپراتوری ساسانیان فروپاشید تا ظهور دولت صفوی به عنوان اولین دولت ملی پس از تاریخ باستان چنین الزام معنوی، اخلاقی و ملی به‌وضوح نمایان بوده است.
این مهم حتی قبل از هجوم اعراب نیز قابل ردیابی است؛ آنجا که قبیله اسکندر به سرزمین آریایی‌ها یورش بردند تا به رومی کردن ایران بپردازند. اما آنتی‌تز اردشیر اول تز اسکندر و تبارش را بر باد داد و ماحصل آن سنتز ایرانشهری بود. واقعیت این است که تاریخ پرفراز و نشیب ایران در دوران افول خود پس از صفویه، پارسیان را با تراژدی جدایی‌های مکرر مواجه کرد. در عهدنامه‌های گلستان، ترکمنچای و پاریس جدایی‌های گسترده‌ای از سرزمین مادری شکل گرفت.
چنین تجربه تلخی در تاریخ، ایرانیان را بیش از پیش نسبت به سرزمین و ژئوپلیتیک ایران حساس کرد. آن‌چنان که از درون این دغدغه‌های جدید پان‌ایرانیسم و هواداری از باستان‌گرایی شکل گرفت. مشروطه‌گرایی با یادآوری بزرگی و عظمت ایران در زمان باستان گره خورد و این ایدئولوژی حتی در دوران پسامشروطه نیز تداوم یافت.
انقلاب اسلامی نیز در سال ۵۷ روی دیگری از وطن‌دوستی بود. ایرانیان در مذمت سیاست خارجی حکومت پهلوی پس از کودتای ۲۸ مرداد، بنیان‌های نظام جدید سیاسی را بنا کردند.

در واقع انقلاب اسلامی را می‌توان واکنشی به مداخلات سریالی بیگانگان در امور داخلی کشور در سال‌های پیش از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ دانست. اما در بامداد سیزدهم دی‌ماه تاریخ روی تراژیک خود را بار دیگر به رخ ایرانیان کشید. سردار ایرانیان در اقدام تروریستی ایالات‌متحده به شهادت رسید.
این برای بار دوم در تاریخ معاصر ایران بود که آمریکاییان یکی از فرزندان شجاع و قهرمان این سرزمین را قربانی می‌کردند. نخستین رویارویی در سال ۱۳۳۲ رقم خورد و حکومت ملی و نماد آن به دست آژانس اطلاعاتی ایالات‌متحده و عوامل داخلی‌اش سرنگون شد.
محمد مصدق پس از این رویداد به زندان رفت و سرانجام در تبعیدگاهی در احمدآباد با زندگی وداع کرد. حال تاریخ پس از ۶۶ سال دوباره تکرار شده است. با وجود همه دغدغه‌ها، رویارویی نخست، ایرانیان را از ترس کمونیسم و ظهور تفکرات الحادی دوپاره کرد؛ ولی این بار تجربه دیرین چراغ راه آینده خواهد بود و میهن‌دوستی ایرانیان پیام‌آور رمز پیروزی‌شان: اتحاد.
ایران امروز می‌تواند مظهر عینی و واقعی وحدت در عین کثرت شود و در عین حال، همه تقابل‌ها را بزداید. اما تقابل‌زدایی از طبقات و گروه‌های اجتماعی ایران نیاز به راهبرد ملی و همه‌گیر دارد. آن‌چنان که بتواند جامعه را در کلیتش کنار هم قرار دهد.
تاریخ اساطیری ایران همواره ترویج‌کننده یک ائتلاف چندجانبه بوده است: فره ایزدی، حاکم، مردم و پهلوان. ایرانیان این روز‌ها در اندوه از دست دادن پهلوان خود هستند؛ اما با اتحاد و همبستگی می‌توان جای خالی شهید سلیمانی را در این روز‌های سرد و زمستانی پر کرد و خون او را به ثمر نشاند. تا باد چنین بادا.
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید