مجسمههای چه کسانی را باید پایین کشید؟
تاریخ را نباید از نو نوشت. بازنویسیِ تاریخ نوعی سانسور کردن است. آنها میگویند این مضحک است که انتظار داشته باشیم همه شخصیتهای بزرگِ تاریخی از خطا مصون بوده باشند یا یک زندگیِ زاهدانه و بیخطا و گناه را سپری کرده باشند.
کد خبر :
۸۱۳۱۳
بازدید :
۶۱۸۸
فرادید | ما بروی ساختمانهایمان نامِ افرادِ معروف را میگذاریم یا مجسمههای آنها را در شهرهایمان برپا میکنیم، چون میخواهیم به آنها ادای احترام کنیم. اما چه میشود که یکباره فکر میکنیم اشتباه کردهایم؟ تحتِ چه شرایطی ناگهان نامِ ساختمانها را تغییر میدهیم و مجسمهها را پایین میکشیم؟
اینجا به «دوستداشتنیترین اتاقِ اروپا» شهرت دارد. بیرونِ بنا به سبکِ گوتیک ساخته شده و داخلش معماریِ کلاسیک استفاده شده است. اینجا یک کلیسای جامع است، اما نه برای خدایان. اینجا کلیسای جامعی است برای ستایشِ کتابها.
درباره کتابخانه کادرینگتون در کالجِ آل سُلز صحبت میکنیم که یکی از جواهراتِ قیمتیِ معماری در دانشگاهِ آکسفورد در لندن است. اما این بنا داستانی دارد که شاید برای کالج مایه شرمساری باشد. داخلِ کتابخانه مجسمه مرمرینِ چشمنوازی ایستاده که نامِ بنا را از او گرفتهاند؛ یعنی کریستفور کادرینگتون یکی از اعضای هیئت مدیره دانشگاه. کادرینگتون در سال ۱۷۱۰ مرد. وصیتنامه او آنطور که گفته میشود در چکمههایش پیدا شده است. برطبق این وصیتنامه ۱۰۰۰۰پوند از دارایی او به کتابها و بنایِ ساختمانِ آل سُلز تعلق گرفت.
اما این پولها از کجا بهدست آمده بود؟ کادرینگتون از خانوادهای بود که نسلاندرنسل به تجارتِ شکر مشغول بودند. کشتوکار آنها در باربادوس و آنتیگوآ بود و... بردگان برای آنها کار میکردند.
دانشگاهها در سراسر جهان - از پرینستون تا کیپتاون و سیدنی- با یک معما مواجهاند؛ و آن اینکه چه کار باید بکنند با بناها و مجسمهها یا وامها و بورسیهها و جایزههای تحصیلی که یا برای بزرگداشت و یادبودِ افرادی یا به دستِ افرادی بنا شدهاند که اکنون به لحاظِ اخلاقی فاسد و مشکلدار شناخته میشوند؟ این مباحث باعثِ شده تنشهایی رخ دهد که آخرین نمونه آن بهزیر کشیدنِ مجسمههای متعدد در انگلستان به دستِ طرفدارانِ جنبشِ «زندگیِ سیاهان اهمیت دارد»، است.
این مجسمهها یکی دوتا نیستند. در همین کالجِ آل سُلز لندن بعد از یک دقیقه پیادهروی از مجسمه کادرینگتون به مجسمه دیگری میرسیم که همین معما را در خود دارد.
کالجِ اوریِل مرکزِ یک جنبشِ دانشجویی است که فعالانِ آن خواهانِ «به زیر کشیده شدنِ مجسمه رودز» هستند. فعالانِ این جنبش که مخالفِ حضورِ مجسمه سسیل رودز در این مکان هستند، میگویند صحیح نیست مجسمه این تاجرِ قرنِ ۱۹ که مدافعِ برتریِ سفیدپوستان بوده و زندگیاش با امپریالیسمِ بریتانیا عجین بوده است در کالج حاضر باشد.
بهرحال در سال ۲۰۱۶ کالج اعلام کرد که مجسمه رودز به زیر کشیده نخواهد شد (تصمیمی که بدونِ شک تحتِ تأثیرِ تهدیدهای اهداکنندگانِ بودجه به کالج صورت گرفت که گفته بودند اگر مجسمه به زیر کشیده یا حتی جابهجا شود، هدایای مالی خود به کالج را قطع خواهند کرد.» این روزها دانشجویان و مردم مجدداً خواستارِ سقوطِ این مجسمه هستند.
دانیل بات، استادِ علومِ سیاسی در کالجِ بالیول، درباره این جنبشها میگوید، بحثها درباره اینکه آیا باید مجسمه اشخاصی را که زمانی محترم میشناختیم به زیر بکشیم یا جابهجا کنیم، بحثهایی هستند که بیشک عواطفِ قدرتمندی را ایجاد میکنند.
«ما میخواهیم دیدگاهِ مثبتی نسبت به گذشتگانِ خود داشته باشیم، ما میخواهیم فکر کنیم که از یک جامعه اخلاقی هستیم و اینکه مردمی که قبل از ما زندگی میکردند، مردمِ خوبی بودند و همچنین اینکه ما هم مردمِ خوبی هستیم.
ما به این ایده که میگوید صرفِ زندگی کردن در یک مکان یا داشتنِ یک هویتِ خاص ما را به بیعدالتیهای تاریخی یا اشتباهات و خطاهایِ امروزی مرتبط میکند، به شدت واکنش نشان میدهیم.»
آکسفورد هر سال میلیونها گردشگر را جذب میکند. تعدادِ کمی از آنها به این مسئله آگاهی دارند که در هر نقطهای از این دانشگاه که به آن نظر میاندازند ردی از گذشته استعماریِ انگلستان وجود دارد.
کالجِ بالیول که دانیل بات در آن تدریس میکند از این قاعده مستثنی نیست. این کالج در اواخر قرن ۱۹ محلِ آموزشِ بسیاری از افرادی بود که بعدها به مناصبِ دولتیِ مهم در امپراتوری انگلستان دست یافتند، شاملِ سه تن از آنها (لندزداون، الگین و کرزون) که به عنوانِ مستشارانِ امپراتوریِ انگلستان در هند خدمت میکردند.
با این اوصاف ما در قبالِ نمادهایی که یک گذشته معذبکننده را یادآوری میکنند چه کار باید بکنیم؟ دانیل بات میگوید: «یک رویکرد این است که کاری نکنیم. آنهایی که طرفدارِ رویکردِ کاری نکردن هستند، میگویند تاریخ را نباید از نو نوشت. بازنویسیِ تاریخ نوعی سانسور کردن است. آنها میگویند این مضحک است که انتظار داشته باشیم همه شخصیتهای بزرگِ تاریخی از خطا مصون بوده باشند یا یک زندگیِ زاهدانه و بیخطا و گناه را سپری کرده باشند.
حتی شخصیتهایی مثلِ ماهاتما گاندی یا نلسون ماندلا هم بیخطا نبودند (برای مثال دیدگاهِ گاندی درباره زنان از نگاهِ فردی که در قرنِ ۲۱ زندگی میکند، خجالتآور است).»
بنابراین ما در بدموقعیتی هستیم. اگر بنا باشد تمامِ مجسمههای سیاستمداران و سربازانِ فقید را که عقایدشان با دیدگاهِ امروزیِ ما درست و بهنجار نیست از بین ببریم، کشوری مثلِ انگلستان پر میشود از پایههای خالیِ مجسمه؛ و این چه پیامی برای خیرینِ معاصر میفرستد؟ اینکه اگر امروز سخاوتمندانه چیزی را اهدا کنند ممکن است فردا به زبالهدانِ تاریخ بپیوندند.
اما این موضعِ «کاری نکردن» بهنظر میرسد زیادی افراطی است. تصور کنید که گوبلز هم مانند رودز به آکسفورد بورسیه تحصیلی اهدا کرده بود؛ آنوقت آیا کسی بود که مدعی شود عنوانِ گوبلز نباید از روی بورسیه برداشته شود؟ یا کسی بود که بگوید مجسمه گوبلز نباید تخریب شود؟
دانیل بات میگوید: «برخی از انواعِ جرایم یا رفتارها آنقدر جدی هستند که تمامِ ارزیابی ما نسبت به آن شخص را تحتِ تأثیر قرار میدهند؛ بهنحوی که میپرسیم این افراد اساساً ارزشِ اخلاقی دارند؟»
او توضیح میدهد: «برخی از اشکالِ خطاکاریهای اخلاقی آنقدر جدی و غلط هستند که الگو قرار دادنِ افرادی که آلوده به این خطاکاریها هستند اشتباه است؛ نمیتوان مجسمه آنها را روی ستونی قرار داد و هر روز به عنوانِ سرمشق به آنها نگاه کرد. کودکآزاری یکی از کارهایی است که در این طبقه جای میگیرد.»
بااینحال، اکثریتِ مردم نه کاملاً هیولا هستند و نه کاملاً فرشته. پس آنچه ما نیاز داریم یک راهِ میانه است، باید با میانهروی درباره تغییر نامِ ساختمانها و جابهجا کردنِ مجسمهها تصمیم بگیریم.
دکتر بات میگوید جستجوی یک فرمولِ جهانی کارِ غلطی است. «تعدادِ زیادی متغیرِ متفاوت وجود دارد؛ بنابراین به دنبالِ یک سایزِ مشخص که به تنِ همه اندازه باشد، نیستیم. هر موردِ خاص را باید در جای خودش و با معیارهای خودش بررسی کنیم.»
معیارهای تصمیمگیری برای تخریبِ بناها و مجسمههای تاریخی چیست؟
دکتر بات میگوید: «یکی از معیارها آن است که ببینم آیا دیدگاه و عملِ خطاکارانه فرد در زمانِ خودش رایج و معمول بوده یا نه. اگر چنین باشد، تقصیر این افراد کمتر میشود. معیار بعدی میزانِ خطاکاری آنها و در نظر گرفتنِ وزنِ خطاکاری در مقابلِ دستاوردهای آنهاست. چرچیل در زمانِ خودش عقایدی داشت که اگر اکنون بود هرگز نمیتوانست واردِ سیاست شود - این عقاید نفرتانگیز است، اما در مقایسه با حجمِ دستاوردهای او قابلِ چشمپوشی است.
ملاحظاتی وجود دارد که فیلسوفها به آنها ملاحظاتِ نتیجهگرا میگویند. بهطور مثال پرسشی مثل اینکه نگاه کردن به فلان مجسمه چه احساسی را در عابران ایجاد میکند؟ مجسمه جنگجویانِ قرون وسطا، با همه خونخواریها و خشونتهایی که آنها در فتوحاتِ خود داشتند، ظاهراً امروز کسی را آزرده نمیکند؛ و البته، مجسمه فردی مانند رودِز در کیپتاون احساساتِ بیشتری را جریحهدار میکند تا در دانشگاهِ آکسفورد؛ و آخرین نکته، هزینههای مادی و معنویِ تخریبِ آثارِ هنری است که باید در نظر گرفته شود.
مجسمههای سیاسی
اینکه ما تاریخ را چگونه به یاد بیاوریم یک تصمیمِ سیاسی و قومیتی است. در کنارِ کالجِ بالیول یک یادبودِ سنگی به نامِ یادبودِ شهداست. این یادبود در مکانی قرار گرفته که در اواسطِ قرن ۱۶، در زمانِ حکومتِ ملکه مری، اسقفهای پروتستانی در آنجا سوزانده شدند. اما بنای یادبود سه قرن بعد و در اواسطِ قرنِ ۱۹ در این مکان بنا شد؛ یعنی زمانی که کلیسای آنگلیکان نگرانِ افزایشِ نفوذِ کاتولیسم بود.
مجسمهها و پلاکها معمولاً فضاهای عمومی را اشغال میکنند و نشانه احترام و بزرگداشت هستند. پایین کشیدنِ مجسمهها یا تغییر دادنِ نامِ بناها دلالتهای نمادین دارد. اما آیا مؤسسات باید دخالتِ بیشتری در این زمینه داشته باشند؟ آیا آنها باید گناهان و خطاکاریهای نسلهای گذشته را به طریقِ ملموستری جبران کنند؟
عدالتِ بیننسلی یک موضوعِ به شدت پیچیده است، حداقل به این دلیل که با گذشتِ نسلها تعیین قربانی و ذینفع کارِ دشواری است. بااینحال، دانیل بات میگوید، وقتی تدامِ روشنی بینِ گذشته و اکنون وجود دارد، وبهخصوص وقتی که اثرِ خطاکاریهای گذشتگان هنوز هم بر نسلِ جدید احساس میشود - برای مثال در موردِ تبعیضِ نژادی - وظیفه نهادها و دانشگاهها این است که خطاکاریهای گذشتگان را اصلاح و جبران کنند.
او میگوید: «همدستیِ آکسفورد با استعمار او را مسئول میکند، مسئولیتهایی که به شکلهای مختلف میتواند انجامشان دهد. ما میتوانیم به اهدایِ بورسیه به مکانهای خاصی در جهان فکر کنیم یا میتوانیم درباره اصلاحِ برنامه آموزشیمان بیندیشیم. اما این تصمیمها نباید فقط توسط گروهی از سفیدپوستانِ عمدتاً مردِ دانشگاهی که در اتاقهای شوراهای آکسفورد نشستهاند، گرفته شود. باید گفتگو بینِ جوامعِ متفاوت صورت گیرد - به خصوص دانشجویان باید یک طرف گفتگو باشند. اما موضوع این است که حتی نمایندگانِ محلیِ آکسفورد هم گذشته پیچیدهای دارند.»
دانیل بات میگوید نامِ کادرینگتون باید از کتابخانه کالجِ آل سُلز لندن برداشته شود. «دیدگاه من این است که رفتارِ کادرینگتون در موردِ بیعدالتیِ تاریخی او قابلِ چشمپوشی نیست. او در تجارتِ برده مشارکت داشت که ما آن را به عنوانِ رفتاری بهوضوح ناعادلانه تقبیح میکنیم. فکر نمیکنم درست باشد از فردی که گذشتهای اینچینی داشته تجلیل شود.»
یکی از کارهایی که دانشگاهِ آکسفورد برای جبرانِ این موضوع انجام داده اهدای بورسیه تحصیلی به دانشجویانِ منطقه کارائیب است. همچنین در یکی از کنفرانسهای اخیر به این نتیجه رسیدند که تابلویی تهیه کنند و در آن به دردها و رنجهایی که بردگان متحمل شدند تا کادرینگتون ثروتمند شود، اشاره کنند.
۰