علت تنفر؛ چرا گاهی از یکدیگر متنفر می شویم؟

علت تنفر؛ چرا گاهی از یکدیگر متنفر می شویم؟

علت تنفر؛ چرا گاهی از یکدیگر متنفر می شویم؟ نفرت یکی از انواع هیجانات است که از بدو تولد همراه انسان است. به همین علت روان‌شناسان کارکردگرا و تکامل‌گرا این حس را یک امر فطری می‌دانند. پس اگر فطری‌بودن حس نفرت و انزجار را قبول داریم باید بپذیریم که این حس بیهوده در وجود ما نهاده نشده و قرار است کاری برای ما انجام دهد.

کد خبر : ۸۲۴۲۷
بازدید : ۸۹۶۹
علت تنفر؛ چرا گاهی از یکدیگر متنفر می شویم؟
فرادید | وقتی کم از کوه آتشفشان نداری، وقتی خشم درونت می‌غرد، آن هنگام که کینه در وجودت می‌تازد، وقتی که نفرت از چشم‌هایت زبانه می‌کشد، وقتی زبانت حرف‌های نیش‌دار می‌زند و رفتارت عوض می‌شود، آن وقت همان زمانیست که باید دست به کار شوی.

تو باید کمی دورتر از خودت بایستی و نفرتت را از دور ببینی. باید بدانی چه شد که نفرت در وجودت شکل گرفت، باید بفهمی که جرقه‌های نفرت چه زمانی در وجودت قد راست کرد، باید بدانی که چرا نمی‌خواهی ببخشی و فراموش کنی.

وقتی تا این حد با خودت روراست شدی و نفرتت را صادقانه کالبدشکافی کردی، مطمئن باش​ نفرت نیز در وجودت از تب و تاب می‌افتد. "

نفرت یکی از انواع هیجانات است که از بدو تولد همراه انسان است. به همین علت روان‌شناسان کارکردگرا و تکامل‌گرا این حس را یک امر فطری می‌دانند. پس اگر فطری‌بودن حس نفرت و انزجار را قبول داریم باید بپذیریم که این حس بیهوده در وجود ما نهاده نشده و قرار است کاری برای ما انجام دهد.

مثلا وقتی ما به خاطر یک غذای فاسد یا بوییدن یک خوراکی آلوده دچار حس انزجار می‌شویم، معلوم است این هیجان قرار است به نفع سلامتی ما فعال شود. این حالت در تعاملات اجتماعی ما نیز تکرار می‌شود؛ چون این حس، حسی فطری است و زمانی به کار ما می‌آید که باید منبعی را که منزجر‌کننده است و باعث انزجار ما می‌شود، طرد کنیم.

به همین علت است که ما نمی‌توانیم هیجاناتمان را به دو گروه خوب و بد تقسیم کنیم و مثلا بگوییم خشم، عصبانیت و ترس جزو هیجانات بد است و خوشحالی، سرمستی و شادی جزو هیجانات خوب. اگر به موضوع نفرت نیز از این زاویه نگاه کنیم حتما بیشتر و بهتر برای ما قابل پذیرش است.

نفرت حسی آشناست، چون همه‌ی ما در وجود خود آن را تجربه کرده‌ایم و به دلایل و شکل‌های مختلف در ما متبلور شده است. همین که از موفقیت دوستی خوشحال‌ نمی‌شویم، گهگاه با شنیدن گلایه یا انتقادی، از کوره در می‌رویم و عصبانی می‌شویم و … یعنی نفرت را به دروازه‌ی وجودمان راه داده‌ایم. نفرت ریشه‌ی تمام این احساسات منفی است. وقتی تصمیم می‌گیریم حقیقت را نادیده بگیریم و آنچه را که خارج از دایره خواسته‌هایمان جا می‌گیرد، دوست نداشته باشیم یعنی گام‌های بزرگ به سمت نفرت برداشته‌ایم.
در روانشناسی نفرت، نادیده گرفتن اعتماد، همکاری و عشق منجربه نفرت می‌شود. روانشناسی نفرت به ما نشان می‌دهد که این حس لعنتی از ماقبل تاریخ همواره با بشر بوده است. از زمانی که هر حرکت، فرد یا حس ناآشنایی را تهدیدی برای جایگاه خود دیدیم و بی‌فکر و اندیشه و اندکی تعلل درصدد تخریب آن برآمدیم. روانشناسی نفرت چگونه است؟ چگونه می‌توان با روانشناسی نفرت، ریشه‌ی شکل‌گیری آن را یافت؟ با ما همراه باشید تا با شناخت ریشه‌ی شکل‌گیری نفرت به درک درستی از آن برسیم.
علت تنفر؛ چرا گاهی از یکدیگر متنفر می شویم؟

خطای بنیادی اِسنادی

در خطای بنیادی، اعمال افراد را ناشی از صفات شخصی آن‌ها می‌دانیم و از موقعیت‌هایی که در آن قرار می‌گیرند غافل می‌شویم. در واقع نقش شرایط و محیط نادیده گرفته می‌شود و این جهت‌گیریِ نادرست منجربه سو‌ءتفاهم و اشتباهات بی‌شماری می‌شود. در ابعاد وسیع، این خطا نتایج وحشتناکی به بار می‌آورد. وقتی انسان‌ها در گروه‌های مختلف جای می‌گیرند، بدون آنکه درک دقیقی از شرایط داشته باشند وجود خود در آن گروه خاص را به شدت جدی می‌گیرند. دیگر برایشان مهم نیست که شاید فشار یا شرایط خاص، منجر به هم‌گروهی آن‌ها با سایرین شده است. حسی به آن‌ها القا می‌شود که آن‌ها و گروه‌شان با پیوندی ازلی-ابدی و بر اساس ریشه‌های مشترکِ در هم تنیده در یک جغرافیا یا نقطه‌ی فکری قرار گرفته‌اند. اینجاست که خطای اِسنادی رقم می‌خورد و عوامل بیرونی و شرایط محیطی نادیده گرفته می‌شوند و از همین‌جاست که تقسیم‌بندی‌های عجیبی از سوی انسان‌ها شکل می‌گیرد. همه‌ی آنچه درون گروه است مثبت تلقی می‌شود، از نظر افراد ارزش دفاع دارد و موجب می‌شود افراد گروه بی‌خردانه تا پای جان هم برای ارزش‌های گروه پیش بروند. در مقابل، هرچه خارج از گروه قرار می‌گیرد دشمن و مخالف است.
روانشناسی نفرت مشخص می‌کند که یکی از ریشه‌های شکل‌گیری نفرت همین خطای بنیادی است. افراد گروه از این نکته غافل می‌شوند که علت جمع شدن آن‌ها در گروه شاید تصادف، فشار یا سایر عوامل بیرونی و محیطی است و با نادیده گرفتن این مسئله، اولین گام برای تفرقه در اجتماعات انسانی برداشته می‌شود. پس تفاوت، تفرقه و نهایتا نفرت پا به عالم بشریت می‌گذارد. طبق مطالعات روانشناسان، حتی گروه‌بندی افراد از روی عناصر ساده‌ای، چون رنگ لباس هم موجب بروز عقاید متعصبانه گروهی در افراد می‌شود. حال در نظر بگیرید که این گروه‌ها بر سر منافع مشترک نیز با هم رقابت کنند، مشخصا نتیجه چیزی جز جنگ و نفرت نخواهد بود.

اثر همگن‌بینی افراد خارج از گروه

تعصبی که در گروه شدن افراد در ذهن شکل می‌گیرد، پیش‌تر بررسی شد. حال به مفهوم دیگری در میان افراد گروه می‌پردازیم. وقتی افراد در قالب گروه‌ها به دور هم جمع می‌شوند، افراد خارجی را به شکل کپسولی از افراد مشابه می‌بینند. اگر از افراد یک گروه سؤال بشود که اعضای شما چه ویژگی‌هایی دارند؟ احتمالا با ویژگی‌های متنوع و متفاوتی روبه‌رو خواهید شد. اما همین افراد اعضای تیم مقابل را جمیعا به یک شکل و با ویژگی‌های مشترک می‌بینند. به این رفتار اثر همگن‌بینی اعضای خارج از گروه گفته می‌شود. در روانشناسی نفرت یکی دیگر از عواملی که موجب حالت تدافعی اعضای گروه نسبت به افراد خارج از آن می‌شود همین اثر همگن‌بینی افراد خارجی است. اعضای گروه به شکل ناخودآگاه گروه خود را در مقابل اتحادی یک شکل از نیرو‌های مخالف می‌بینند و در نتیجه گام بعدی در شکل‌گیری نفرت ناشی از اختلافات و تفاوت‌ها شکل می‌گیرد. یعنی گروه خود را در مقابل نیرویی یکپارچه مخالف می‌بیند و تفاوت‌ها را بدون در نظر گرفتن هیچ‌گونه استثنایی دشمن خود می‌پندارد؛ و تعصب گروهی به شکل شدید‌تری دنبال خواهد شد.

علت تنفر؛ چرا گاهی از یکدیگر متنفر می شویم؟
پشتکار در عقیده و همبستگی موهوم

بشر وقتی به چیزی اعتقاد پیدا می‌کند، تغییر آن بسیار دشوار می‌شود. حتی اگر شواهد و اثبات‌های بی‌شماری نیز در اختیارش قرار بگیرد، عقیده‌ی شکل گرفته به‌سختی تغییر می‌کند. به این وضعیت، پشتکار به خرج دادن در عقیده می‌گویند. حال تصور کنید اعتقاد و نظر خاصی در ما ریشه دوانده است، مثلا گروه خاصی را در ذهن می‌شناسیم و نظر و اعتقاد خاصی برای اعتقادات آن‌ها در ذهن طبقه‌بندی کرده‌ایم، ناگهان با موردی متناقض روبه‌رو می‌شویم، حال چه باید کرد؟ اولین اقدام ما این است که سعی می‌کنیم میان این تناقض و اعتقادات قبلی خود پیوندی ایجاد کنیم یعنی همبستگی موهومی میان داده‌های ذهنی خود تولید کنیم و اگر این اختلاف میان مورد تناقض و سایر اعضای گروه‌بندی شده در ذهن شدید باشد، زیرشاخه‌ها یا زیرمجموعه‌های جدیدی برای تصورات خود ایجاد می‌کنیم. در واقع افراد سعی می‌کنند از عقاید خود که بعضا با دلایل نامعقولی شکل گرفته‌اند، دفاع کنند و برای تناقضات و ناتوانی‌های خود در توجیه نیز در پی ایجاد همبستگی‌هایی موهوم و البته نادرست برمی‌آیند. یعنی گامی دیگر در روانشناسی نفرت برای تولید نفرت شکل می‌گیرد. نوعی از تعصب همراه با خطای ذهنی و استدلال‌های غیرمنطقی که به خلق نفرت منجر می‌شود.

همه‌ی دلایل شناختی مطرح شده در روانشناسی قدرت نشان از این دارد که ما انسان‌ها به‌طور غریزی میل داریم که خودمان را در گروه‌بندی‌ها و قالب‌هایی محصور کنیم. ما بیهوده خود را در گروه‌هایی جا می‌دهیم یا افکار خود را قالب‌بندی می‌کنیم و با مرزکشی و تفکیک خود و افکارمان در گروه‌ها و قالب‌های مشخص، سعی می‌کنیم از پیچیدگی‌ها خلاص بشویم. نتیجه این سهل‌پسندی، شکل‌گیری تعصب و در نتیجه نفرت است. نفرت از آنچه که خارج از خط کشی‌های ما قرار می‌گیرد و برای توجیه آن درمانده می‌شویم. روانشناسی نفرت به ما نشان می‌دهد که علایم کج و معوجی که نقشه‌ی کره زمین را به نام مرزبندی خط‌خطی و زشت کرده است، چیزی جز تعصب و نفرت و جنگ برای بشریت نداشته است.
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید