راز قتل مهمان تهرانی؛ متهم چیزی به یاد ندارد!

راز قتل مهمان تهرانی؛ متهم چیزی به یاد ندارد!

هنگامی که جوان موتورسوار (اکبر) متوجه شد که از بستگان امیر هستیم با فریاد گفت: امشب آمده ام یا بکشم یا کشته شوم! زمانی هم که قمه کشید من دست او را گرفتم و گفتم صبر کن! بابا تو اصلا مرا می‌شناسی؟ که توجه نکرد و درگیری شروع شد.

کد خبر : ۹۲۳۱۸
بازدید : ۱۱۸۷۰
متهم به قتل
سیدخلیل سجادپور | قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی در آخرین جلسه رسیدگی به یک پرونده جنایی، سرنخ معمای بیهوشی متهم به قتل در صحنه جنایت را از میان کلاف سردرگم ادعا‌های وی بیرون کشیدند و او را با کوله باری از انکار‌های نخ نما به قصاص نفس محکوم کردند.

ساعات اولیه بامداد سی ام اردیبهشت سال ۱۳۹۸ بود که فریاد‌های وحشتناک و دلخراش در خیابان آیت ا... عبادی ۶۲، وقوع حادثه‌ای هولناک را به رخ کشید.

درحالی که نزاعی مرگبار با شمشیر و چاقو، خواب را از چشمان اهالی محل ربوده بود، افراد دیگری نیز با در دست داشتن سلاح سرد وارد این درگیری خونین شدند. در همین حال چند نفر زخمی و خون آلود به کف خیابان افتادند و جوان ۳۵ ساله‌ای به نام «رضا- ر» نیز بر اثر اصابت ضربات چاقو به قتل رسید.

دقایقی بعد با حضور قاضی ویژه قتل عمد در زمان حادثه و کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی در محل وقوع جنایت، سرنخ‌هایی از جوان ۳۴ ساله‌ای به نام «اکبر- ح» به دست آمد که بررسی‌ها نشان می‌داد عامل اصلی این جنایت وحشتناک است!
بنابراین متهم مذکور که خود نیز بر اثر اصابت چاقو در بیمارستان بستری بود، پس از بهبودی نسبی به پلیس آگاهی هدایت شد و به این ترتیب همه ابعاد این جنایت هولناک درحالی مورد بررسی‌های ویژه قرار گرفت که متهم به قتل با انکار جنایت به تشریح صحنه‌ای باورنکردنی پرداخت.
او گفت: ساعت حدود ۲ بامداد سی ام اردیبهشت درماه رمضان به کله پزی رفتم و سیرابی خوردم. بعد از آن با موتورسیکلت به طرف منزلم در حرکت بودم که به طور اتفاقی سرکوچه منزل سعید (محل نزاع) موتورسیکلتم دچار نقص فنی شد.
در آن هنگام که مشغول تعمیر موتورسیکلت بودم ناگهان چند نفر با چاقو روی سرم ریختند و مرا به قصد زورگیری به حدی زدند که بیهوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم! وقتی چشمانم را باز کردم خودم را روی تخت بیمارستان دیدم و دیگر چیزی به خاطر ندارم!

در حالی که شهود و برخی از اهالی، «اکبر- ح» را به عنوان ضارب رضا (مقتول ۳۵ ساله) معرفی می‌کردند، تحقیقات در این باره ادامه یافت. بررسی‌های کارآگاهان در میان انکار‌های متهم، بیانگر آن بود که اکبر (متهم به قتل) از چند سال قبل با جوانی به نام «امیر» کینه و کدورتی عمیق داشت و به دنبال او بود تا به این اختلاف قدیمی دامن بزند!
ماجرای این اختلاف به زمانی باز می‌گشت که «امیر» به خاطر شلیک از سلاح شکاری به سوی برادر «اکبر» حدود چهار سال را در زندان به سر برد، اما بعد از آزادی باز هم این اختلافات در فضا‌های مجازی و حقیقی ادامه یافت و شدت گرفت به گونه‌ای که کتک کاری‌هایی نیز بین آن‌ها شروع شد.
در این اثنا امیر و اکبر دوست مشترکی به نام سعید داشتند که در خیابان آیت ا... عبادی سکونت داشت و آن‌ها به منزل وی رفت و آمد می‌کردند این ماجرا ادامه داشت تا این که بامداد سی ام اردیبهشت، اکبر از طریق دوستانش متوجه شد که امیر به منزل دوست مشترکشان رفته است به همین دلیل سوار بر موتورسیکلت به طرف منزل سعید حرکت کرد و سرکوچه منتظر ایستاد.
از سوی دیگر امیر که در منزل سعید به دلیل مصرف قرص حال مناسبی نداشت از صاحبخانه (سعید) خواست تا با عمویش (مهدی) که در همان نزدیکی زندگی می‌کرد تماس بگیرد و از او بخواهد تا برای بردن او به درمانگاه به آن جا برود!
در پی تماس سعید، بلافاصله مهدی (عموی امیر) به همراه خواهرزاده اش (رضا-ر) که از حدود یک هفته قبل از تهران به مشهد سفر کرده و مهمان او بود به صورت پیاده به طرف منزل سعید به راه افتادند، اما «مهدی» نشانی دقیق منزل سعید را نمی‌دانست و تشخیص نمی‌داد که زنگ کدام منزل را در آن کوچه به صدا درآورد به همین دلیل با صدای بلند نام «امیر» را فریاد زد!
اکبر که کنار موتورسیکلت نشسته بود با شنیدن این نام به طرف آن دو نفر رفت و گفت: شما چه کاره امیر هستید؟ وقتی فهمید که آن دو نفر از بستگان «امیر» هستند ناگهان خشم سراپای وجودش را فراگرفت و این گونه نزاعی خونین در محل آغاز شد.
«امیر» هم با شنیدن سر و صداها، شمشیرش را برداشت و تلوتلو خوران از پله‌ها پایین آمد و با اکبر درگیر شد. از سوی دیگر سعید و همسرش نیزدر حالی از خانه بیرون آمدند که همه افراد در این نزاع مرگبار شبانه مجروح شده بودند!
سعید و همسرش تلاش می‌کردند تا مهاجمان را از هم جدا کنند، اما برخی از آن‌ها با سر و وضعی خون آلود کف خیابان افتاده بودند. در این هنگام «مهدی» (عموی امیر) با پسرش تماس گرفت تا با موتورسیکلت به محل نزاع بیاید و آن‌ها را به بیمارستان برساند، اما وقتی او با موتورسیکلت به صحنه حادثه رسید باز هم «اکبر» ضرباتی را بر پیکر «امیر» فرود آورد که در حال سوار شدن به موتورسیکلت بود.
حدود نیم ساعت بعد برادر «اکبر» هم به صحنه حادثه رسید و او را با خودروی پراید به بیمارستان امام رضا (ع) رساند. در این گیر و دار، «رضا» (جوان ۳۵ ساله تهرانی) که به دلیل شدت خون ریزی نمی‌توانست تعادل خود را روی موتورسیکلت حفظ کند، با آمبولانس اورژانس به مرکز درمانی منتقل شد، ولی دو روز بعد بر اثر عوارض ناشی از اصابت چاقو جان سپرد!
با به دست آمدن این اطلاعات و جمع آوری اسناد و مدارک و همچنین بازسازی صحنه قتل، این پرونده جنایی به دادگاه کیفری یک خراسان رضوی ارسال شد و با توجه به اهمیت و حساسیت آن در شعبه ششم توسط قضات زبده دادگاه کیفری یک مورد رسیدگی قرار گرفت.

قضات شعبه ششم در حالی جلسات محاکمه متهم به قتل به ریاست قاضی شاکری را آغاز کردند که او همچنان به انکار نخ نمای این جنایت وحشتناک اصرار داشت، ولی قضات دادگاه با طمانینه خاصی به اظهارات او گوش می‌دادند تا این که بالاخره متهم در میان دایره سوالات پیچیده و تخصصی مستشاران دادگاه زانو زد و با بهت و حیرت به سوالاتی پاسخ داد که معمای بیهوشی در صحنه جنایت را به فراموشی سپرد.

او که در ابتدای جلسه محاکمه ادعا می‌کرد شما مرا متهم کرده اید و باید دلیل بیاورید که من قاتل هستم! این گونه به سوالات پاسخ داد:
آیا شما به مرحوم («رضا-ر») چاقو نزدید؟ خیر من چاقو نداشتم!

شما هنگام قتل آن جا بودید؟ بله! آن‌ها به سرم ریختند ساعت ۲ بامداد بود از پشت به من ضربه زدند (مهدی، امیر، اویس و دو نفر که چفیه داشتند) با شمشیر و چاقو و قمه مرا زدند که روی زمین افتادم!

ساعت ۲:۳۰ بامداد در آن جا چه می‌کردید؟ سر چهارراه گاز به یک کله پزی رفتم تا سیرابی بخورم! مسیر هر شب من است!

ولی شما در حال حرکت نبودی؟ خیر موتورم خراب شد، نشسته بودم!

وقتی به تو حمله شد از خودت دفاع نکردی؟ نه! فرصت دفاع نداشتم!

قبلا با خانواده "ک" مشکل داشتی؟ نه! فقط با «امیر» اختلاف داشتم، چون در اینستاگرام عکس می‌گذاشت و فحاشی می‌کرد!

با سعید هم مشکل داری؟ نه!

ولی او دست تو چاقو را دیده است؟ به شهادت او اعتمادی نیست! خیلی‌ها شهادت می‌دهند!

چه کسی شما را به بیمارستان برد؟ «سعید» به برادرم زنگ زده بود که مسعود (برادرم) مرا به بیمارستان رساند!

مگر شما با ضربه به سر بیهوش نشده بودی؟ خیر! فکر کنم من زنگ زدم به سعید که قرار بود وسیله‌ای برایش ببرم که در نزدیکی منزلش موتورم خراب شد!

بازسازی صحنه قتل دقیقا همان جایی بود که شما را زدند؟ بله! من خودم محل را به بازپرس ویژه قتل عمد نشان دادم!

مرحوم «رضا» هم دقیقا در همان جا چاقو خورده است؟ من اطلاعی ندارم!

«مهدی» (عموی امیر) نیز در جلسه دادگاه و در پاسخ به سوالات قاضی «هادی دنیادیده» (مستشار شعبه ششم) گفت: وقتی سعید با من تماس گرفت که امیر حال مناسبی ندارد به همراه خواهرزاده ام (مقتول) پیاده به خیابان آیت ا... عبادی ۶۲ رفتیم که در کوچه نام «امیر» را صدا زدم!
هنگامی که جوان موتورسوار (اکبر) متوجه شد که از بستگان امیر هستیم با فریاد گفت: امشب آمده ام یا بکشم یا کشته شوم! زمانی هم که قمه کشید من دست او را گرفتم و گفتم صبر کن! بابا تو اصلا مرا می‌شناسی؟ که توجه نکرد و درگیری شروع شد.
در حالی که متهم با بیان «من بی گناهم!» به انکار این جنایت ادامه می‌داد، قضات دادگاه با توجه به اقاریر متهم در مراحل دادرسی که اعتراف کرده بود برای دفاع از خودم به «امیر» چاقو زدم! و همچنین تعارض‌های زیاد در جلسات دادگاه، جرم او را محرز دانستند و با توجه به محتویات پرونده و اسناد و مدارک موجود، رای به قصاص نفس، پرداخت دیه و تحمل زندان دادند.
این رای که به امضای قضات شعبه ششم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی رسیده قابل فرجام خواهی در دیوان عالی کشور است.
منبع: روزنامه خراسان
۰
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید