هیچ بحرانی ابدی نیست!
هنگامی که بحرانی پیش میآید، معمولا شمایلی ابدی در ذهن ما به خود میگیرند، گویی این بحران قرار است در تمام طول زندگی، با همان احساس دردآوری که در حال آن را تجربه میکنیم ادامه داشته باشد.
کد خبر :
۹۷۵۸۹
بازدید :
۲۴۱۷
سهراب صالحین | حال دل هیچکداممان خوش نیست. این بر کسی پوشیده نیست که ما ایرانیها این روزها با سختیهای جسمی و روحی فراوانی دست و پنجه نرم میکنیم. خودم شخصا، خوشبختانه هنوز از نظر جسمی سالم هستم، یا شاید فکر میکنم سالم هستم، اما از نظر روحی غمگینم، نگرانم، پریشانم و مضطرب.
پارسال همین موقعها هم دقیقا احساس مشابهی داشتم، با این تفاوت که امسال تنهاتر هم هستم. احتمالا برای بسیاری از ما، این روزها یا این دوره سختترین روزها و دوره زندگیمان به شمار میرود.
پارسال که با مشکلی شخصی در زندگی دست و پنجه نرم میکردم، چیزهایی آموختم که کمکم کرد تا حدی روحیه خود را در بحران حفظ کنم. مرور آن تجربهها در این یادداشت، جدا از اینکه شاید بتواند به خواننده دلگرمی دهد، برای خودم نیز قطعا یاریکننده است.
هنگامی که بحرانی پیش میآید، معمولا شمایلی ابدی در ذهن ما به خود میگیرند، گویی این بحران قرار است در تمام طول زندگی، با همان احساس دردآوری که در حال آن را تجربه میکنیم ادامه داشته باشد. حال آنکه تجربه من از تجربه یک بحران سخت آن بود که هیچ بحرانی در این دنیا ابدی نیست، یا به حالت متعادلی میرسد یا ما یاد میگیریم چطور در برابر آن خود را تاحد امکان آسیب ناپذیر کنیم.
یکی از اعمالی که تاثیر شگرف آن در تبدیل حال بد به حال معمولی یا حتی حال خوب را تجربه کردهام، دویدن و بهطور کلی ورزش کردن است.
دویدن از این جهت به نظرم مفیدتر آمد زیرا به نوعی تحمل رنجی خودخواسته است که به انسان حس قوی بودن و استقامت داشتن میدهد. همینطور هورمونهایی، چون دوپامین در هنگام دویدن درون بدن ترشح میشوند که بسیار به ایجاد حس لذت و شادی کمک میکنند.
البته شاید پیشنهاد ورزش کردن به یک فرد بحرانزده که قبلا و در وضعیت متعادل ورزش نکرده، پیشنهاد چندان کاربردی نباشد. زیرا ورزش کردن از جهتی نیاز به بلد بودن آن ورزش دارد. در شرایط بحرانی امکان تمرکز و یادگیری کار جدید و سختی، چون ورزش اگر محال نباشد بسیار دشوار است.
از جنبه دیگر ورزش کردن در چنین شرایطی نیاز به باور دارد. باور به اینکه ورزش حال ما را خوب خواهد کرد. اگر باوری وجود نداشته باشد، ارادهای نیز وجود نخواهد داشت. در اینجا نمیخواهم وارد بحث تکراری تاثیر اثبات شده ورزش بر جلوگیری از افسردگی شوم. اما دویدن در بحران، برایم لذتی ناشی از تحمل رنجی خودخواسته و در عین حال آزاد شدن ذهنم برای انجام ندادن اعمال لحظهای و هیجانی بود.
عمل دیگری که برای من کمککننده بود و برای کسانی که با ورزش کردن بیگانه هستند هم مناسب است، خواندن رمانهایی است که با زحمت و دقت نوشته شدهاند. رمانهای کلاسیکی، چون بینوایان، جنایت و مکافات، پیرمرد و دریا و ...
این آثار به دلیل زحمت زیادی که نویسنده آنها برای نوشتنشان کشیده، به خواننده خود حس احترام را القا میکنند، چیزی که از نظر من در هنگام رخ دادن بحران، بسیار به آن محتاجیم. بحرانها باعث میشوند زندگی آدمها از سیر طبیعی خود خارج شود و توام هستند با حس اشتباه، ضعف و ....
در اینجاست که رمان خواندن، اگر البته بتوانیم تمرکز کنیم، ما را وارد دنیایی ذهنی میکند که از دنیایی که جسممان در آن میزید بسیار دور است و به ذهنمان استراحت میدهد تا قوای خود را برای ادامه مسیر سخت خود بازیابی کند.
از دیگر کارهایی که پارسال و در هنگام مواجهه با بحران انجام دادم، صرف کردن اوقات با خانواده و دوستان بود. منتها اینجا مهم است به این نکته اشاره کنم که هر دوست یا عضو خانوادهای نه تنها نمیتواند نقش مُسکن را بازی کند، چه بسا میتواند باعث بدتر شدن حال روحیمان شود.
کسانی که مدام از مسائل مربوط به خود بحران سوال میکنند، کسانی که سعی میکنند راهکارهای هیجانی دهند یا دلسوزی آنها توام با القای حس بیچارگی به انسان است، میتوانند روح زخم خورده را جریحتر کنند.
اعمالی که در این یادداشت ذکر شد، تجربه من بودند از کارهایی که میتوانند کمک کنند تا ذهن آرامتری در هنگام بحران داشته باشیم.
اعمالی، چون ورزش کردن و مخصوصا دویدن، خواندن و دیدن خانواده و آشنایان نکتهسنج. این روشها قطعا نقش تسکیندهنده دارند و قرار نیست برای بحرانی که در آن هستیم راهحلی بهطور مستقیم باشند، اما میتوانند باعث کنده شدن دقایق یا ساعاتی از شرایط پرفشار محیط، غرق شدن در دنیای خود و ایجاد احساس لذت ناشی از انجام کاری سخت، اما مفید باشند.
۰