جاسوس یهودیِ هیتلر!
کد خبر :
۲۰۸۳۸
بازدید :
۱۳۷۶۱
بارون فون رولاند
به گزارش فرادید به نقل از تبلت مگ، سرویس مخفی اطلاعات بریتانیا SIS (که به نام MI6 مشهور است) در تاریخ 6 فوریه 1937 میلادی گزارشی با عنوان «فعالیتهای نازیها در شمال آفریقا» نوشت. حدود دو هفته بعد، بخشی از این گزارش به سازمان اطلاعات داخلیِ بریتانیا MI5 ارسال شد. اطلاعاتی که SIS در دست داشت از طریق یک خبرچینی آلمانیِ مستقر در پاریس جمعآوری شده بود که آن شخص ادعا میکرد برای یک سازمان مهاجرتی آلمانی کار میکرد که افراد داوطلب را به اسپانیا میفرستاد. البته اسپانیا در آن سالها سخت درگیر جنگ داخلی بود.
آن خبرچین مدعی شد که نازیها یک ستاد فرماندهی در شهر «سِئوتا» دایر کردهاند. [سئوتا شهری برون بوم و خودمختارِ متعلق به اسپانیا است که در خاک آفریقا و هممرز با مراکش واقع شده است.] همین منبع مدعی شد که فرماندهی نازیها در مراکش شخصی به نام «فون رولاند» (Baron von Rolland) است که به گفته وی روابط تنگاتنگی با سازمانهای نازیها در سویا و لیسبون داشت و همچنین با یک گروه فاشیست ایتالیایی در تونس که «مسئول تحرکات ضد فرانسوی در آن کشور بود» نیز رابطه نزدیکی داشت.
[در زمان انتشار گزارش] حدود 11 سال بود که MI5 هیچ خبری از بارون فون رولاند نداشت. نام وی در پایان جنگ جهانی اول در پروندههای اطلاعاتی بریتانیا درج شده شود که البته سمتش در آنجا مامور آبتایلونگ (Abteilung IIIb) یا همان دستگاه اطلاعات نظامی سلطنتی آلمان عنوان شده بود. چیزی که MI5 قبلا از آن اطلاع داشت این بود که بارونِ مذکور نه نام کوچک بارون بود و نام فامیلیاش فون رولاند؛ بلکه او یک یهودیِ سالونیکی بود به نام «اسحاق میزراچی» که «عزراتی» هم به او میگفتند.
پرونده مربوط به وی از سال 1918 تا 1947 در جریان بود که بدون شک در هر دو جنگ جهانی به آلمانها وفادار بود. نکته دیگر این است که وی از دهه 30 میلادی تا پایان جنگ جهانی دوم برای دستگاه اطلاعاتی آلمانها «آبوِهر» (Abwehr) کار میکرد.
***
ناسیونالیسم: امپراتوری عثمانی و بارون!
بارون قلابی در تاریخ 15 آوریل 1893 در سالونیکی به دنیا آمده بود. پدرش «الیائو عزراتی» تاجری موفق بود. هنگام تولد اسحاق، جمعیت یهودیان آن شهر نزدیک به 60 هزار نفر بود. آن شهر در آن سالها توسط عثمانها اداره میشد. گرچه حضور آنها در آن شهر یونانی به قرنهای دور برمیگردد، اما جوامع مدرن یهودی ناشی از اخراج مستقیم آنها از اسپانیا در سال 1492 میلادی بود. در توصیف این شهر آمده است که «سالونیکی یک شهر نیست؛ مجموعهای از روستاها است. یهودیان، ترکها، دونمهها (گروهی از یهودیان مخفی در امپراتوری عثمانی)، یونانیها، بلغارها، غربیها و کولیها در آنجا زندگی میکنند اما هر یک از این قومیتها با فاصله از دیگری زندگی میکنند.»
جاسوسها نقش کلیدی در هر دو جنگ جهانی داشتند
برخی از این موارد در پرونده فون رولاند آمده است. او در جوانی (در سال 1911 میلادی) سالونیکی را به مقصد آلمان برای ادامه تحصیلات ترک کرد اما وقتی به آنجا برگشت مشاهده کرد که کنترل شهر به دست یونانیها افتاده است. حاکمان جدید شهر به او پیشنهاد دادند که باید بین تابعیت یونانی و ترک یکی را انتخاب کند که او دومی را انتخاب کرد. انتخاب او برایش عواقب بدی داشت: به او دستور داده شد تا در عرض 8 روز شهر را ترک کند. او تا قبل از سال 1913 به آلمان برگشت. اروپا اما در اوت 1914 میلادی به یک میدان جنگ تبدیل شده بود. مردم خوشبین میگفتند که جنگ تا پیش از کریسمس همان سال تمام میشود اما کشتار تازه شروع شده بود.
***
در سال 1915، شخصی که با نام اسحاق عزراتی (Isaac Ezratty) در سالونیکی متولد شده بود، تحت نام «بارون اینو فون رولاند» به بارسلونای اسپانیا مهاجرت کرد. وی توسط آبتایلونگ، دستگاه اطلاعاتی آلمان، به آنجا اعزام شده بود. شرایط پیرامون استخدام و ماموریت وی همچون نخستین سالهای خدمتش به قیصر [امپراتور آلمان] در خلال آتش جنگ داخلی اسپانیا مخفی باقی مانده بود.
بر اساس گزارشها، بارون تقلبی قد بلندی نداشت (حدود و سنش نیز حدود 30 بود اما سن واقعیاش چند سالی کمتر بود. وی پوستی تیره، صورتی تراشیده شده، چشمانی توسی-قهوهای و دهانی بزرگ داشت؛ حتی به انگشتر هم علاقه داشت و دستش میکرد. گرچه این توصیفات مربوط به سال 1918 میشود اما ظاهر او تا نخستین سالهای اقامتش در اسپانیا هم همچنان به همان شکل باقی مانده بود.
دوستی نزدیک به نام "ویلهلم کاناریس"
از نخستین سالهای اقامت بارون در اسپانیا اطلاعات چندانی در دست نیست، اما چنین به نظر میرسد که او با یک افسر نیروی دریایی آشنا و به سرعت با هم دوست شدند و آن افسر امورات بارون را در یک جنگ متفاوت زیر نظر یک رژیم کاملا متفاوت انجام دهد. نام آن افسر جوان «ویلهلم کاناریس» بود که در سال 1935 به رئیس دستگاه اطلاعاتی آلمان «آبوهر» منصوب شد.
کاناریس در اواخر سال 1915 میلادی برای تامین نیازهای قایقهای آلمانی که در اسپانیا توقف میکردند، به آنجا اعزام شده بود. ملاقات این دو شخص نشان میدهد که بارون هم دستی در کار داشت و حتی نشانههایی از دخالت وی در دستگاه تبلیغاتی آلمانها هم مشاهده میشود.
پوستری جالب درباره جاسوسها در دوران جنگ جهانی دوم
یک هفته پس از اتمام جنگ، در 11 نوامبر 1918، بریتانیاییها تصویر کاملتری از او داشتند. در گزارش منتشر شده از سوی MI5 در 18 نوامبر 1918، تصویر جامعی از بارون و سوابق خانوادگی او منتشر شد که البته در آن گزارش آمده بود که بارون اهل سوریه بوده و ریشه خانوادهاش به مناطق شمالی مصر برمیگردد. در پایان جنگ، بریتانیاییها بر این باور بودند که بارون «رئیس دستگاه جاسوسی آلمانها در اسپانیا» است.
***
در جنگ جهانی اول، ماجرای یک جاسوس یهودیِ اهل سالونیکی کاملا رمزآلود است، چرا که یهودیهای زیادی در جبهههای گوناگون و برای کشورهای مختلف میجنگیدند. پرونده بارون همچنین داستانی جالب از فعالیتهای او در خلال دو جنگ جهانی حکایت میکند. زمانی که او از اسپانیا وارد فرانسه شد، دستگیر شد. پس از رهایی از زندان فرانسویها، او سوار بر کشتی S.S. Dunabis شد و راهی زادگاهش شد. یونانیها از ملاقات مجدد وی چندان خشنود نشده و به همین دلیل او دوباره به آلمان برگشت. در آوریل 1920 میلادی، بارون مجدد به اسپانیا رفت و گفته میشود که باز هم در امر جاسوسی برای آلمانها مشغول به کار بوده است.
خانم کاترین یانگ و ملاقات با چند سگ!
فارغ از گزارشی کوتاه در سال 1925 که در آن به اشتباه آمده بود که بارون در بریتانیا دیده شده، پرونده او تا سال 1937 میلادی کاملا کنار گذاشته شده بود. در آن سال، خانم کاترین یانگ با وزارت امور خارجه بریتانیا تماس گرفت. آن زن درخواستش مبنی بر سفر به اسپانیا را مطرح کرد که البته در آن سال غرق در جنگ داخلی شده بود و میخواست «به محض تسلط ژنرال فرانکو بر مادرید» به آنجا برود.
دلیل سفر خانم کاترین یانگ این بود که او «نگران چند سگی بود که در آپارتمانی در مادرید نگهداری میکرد.» آنچه توجه ماموران MI5 بریتانیا را به خود جلب کرد، سگها نبود؛ خانم یانگ در سفر قبلیاش به آن کشور با یک «جاسوس آلمانی معروف» دیدار کرده بود که از گفتن اسمش امتناع ورزیده بود. بعدها مشخص شد که آن شخص کسی نیست جز «فون رولاند.» دیری نپایید که گزارشی از شبکه جاسوسی نازیها در مراکش منتشر شد.
اینکه تا چه حدی فون رولاند در شبکههای جاسوسی شمال آفریقا فعالیت داشت جای بحث و بررسی دارد. اگر فعالیتهای بارون در دهه 30 میلادی را باور کنیم، احتمال آن وجود دارد که آن خبرچین در پاریس اطلاعات قدیمی بریتانیاییها، یا حتی شایعهها، را جمعآوری کرده باشد.
خروج بارون از مدار دستگاههای اطلاعاتی
در این سالها بریتانیاییها اطلاعات دست اولی از او نداشتند. برای مثال، در گزارشی که پیش از جنگ جهانی دوم منتشر شد، بریتانیاییها دقیقا نمیدانستند که او به اسپانیا برگشته و یا به آمریکای جنوبی رفته است و به غیر از یک مرتبه پیگیری در سال 1941 میلادی برای پیدا کردن او در اسپانیا، پرونده بارون فون رولاند تا سپتامبر سال 1943 میلادی بسته باقی ماند.
***
گرچه نام او در فهرست افراد تحت نظر MI5 باقی مانده بود، اما آنها نتوانستند از فعالیتهای بارون در دهه 30 میلادی اطلاعات خاصی به دست بیاورند. چیزی که مسلم است این است که نام فون رولاند از زمان صدارت کاناریس در فهرست مستمری بگیران آبوهر، دستگاه جاسوسی آلمانها، آورده شده بود. کاناریس جوانی که 20 سال پیش ملاقات کرده بود را از یاد نبرده بود. طبق گفته بارون تقلبی، کاناریس «تنها شخصی در آلمان بود که از هویت عبری من خبر داشت.»
وظیفه جاسوس یهودی کاناریس، ارسال مستقیم گزارشهای محرمانه به رئیس دستگاه اطلاعات آلمان در مورد «وضعیت سیاسی کشورهایی که من در آن اقامت موقتی داشتم» بود. او همچنین گزارشی از احزاب سیاسی کشورها و تجهیزات نظامی مورد نیاز آنها ارسال میکرد. هدف اصلی او تاسیس شرکتهایی در کشورهای مقصد بود که بتوانند تراکنشهای مالیِ آبوهر را تامین کنند.
شرکتهای متعلق به دستگاه اطلاعاتی آلمان
یکی از این شرکتها ترانسمیر (Transmare) بود که در اواخر 1935 میلادی و یا اوایل 1936 میلادی تاسیس شده بود و شعب فراوانی در اروپا و آمریکا داشت. شرکت دیگر «شرکت تجاری فرامرزی اسکاندیناوی» بود که در دوران حضور کوتاه بارون در دانمارک تاسیس شده بود. این شرکت تماما متعلق به بارون فون رولاند بود اما با آبوهر هم ارتباط داشت. این در حالی بود که مدیر محلی شرکت، آقای وال، اصلا نمیدانست که این شرکت در حقیقت متعلق به دستگاه جاسوسی آلمانها است.
با شروع جنگ جهانی دوم در سپتامبر 1939 میلادی، فون رولاند به آرژانتین رفت. او در آنجا با شرکت ترانسمیر همکاری کرد گرچه بعدها مدعی شد که اطلاعات چندانی از فعالیتهای داخلی این شرکت در اروپا در اختیار ندارد.
ترانسمیر تحت هدایت فون رولاند فعالیتهای مربوط به صادرات و واردات خود را گسترش داد. صادرات این شرکت بیشتر شامل مس و برنز بود که آن هم به آلمان فرستاده میشد. تمام ارتباطات بارون با کاناریس از طریق سفارت آملان در بوینس آیرس انجام میشد. پس از جنگ او ادعا کرد که ارتباطش با شرکت در سال 1943 تمام شد؛ یعنی درست همان زمانی که بریتانیاییها به اطلاعاتی جدید از بارون دست یافته بودند.
دوشان پوپوف، معروف به سه چرخه!
در سپتامبر 1943، بریتانیاییها دست یافتند که او در خانهای در خیابان «کایه دیاگونال» در پایتخت آرژانتین زندگی میکند. با این حال، دو ماه بعد علاقهی آنها به هدف قدیمیشان (از زمان جنگ جهانی اول) بیشتر شد. دلیلش نیز این بود که یک جاسوس سه گانه یوگوسلاو به نام «دوشان پوپوف» که نام مستعارش «سه چرخه» بود، اطلاعات دست اولی در مورد دوستی نزدیک فون رولاند و کاناریس به دستگاه اطلاعات بریتانیا داده بود. یک مامور اسپانیایی به نام پرز گارسیا که برای گشتاپو کار میکرد نیز تایید کرد که فون رولاند یک جاسوس آلمانی است؛ پرز گارسیا پس از دستگیر شدن روی یک کشتی توسط MI5 اعتراف کرد.
سازمان MI6 بریتانیا سرانجام در سال 1943 میلادی رد فون رولاند را در بوینس آیرس زد. در آن گزارش آمده بود که «او حالا در مرسینا دل پلاتا زندگی میکند و حداقل ماهانه 10000 پزو برای سرگرم کردن مردم آرژانتین خرج میکند... او به هیچ وجه با کلهگندههای آلمانی نمیچرخد.» چند ماه بعد در مارس 1944 میلادی، MI6 گزارش داد که او «با فون مینِن، مسئول روابط آلمان، رابطه نزدیکی دارد.» آدرس محلی زندگی فون رولاند بر اساس همان گزارش تغییر نکرده بود اما او بیشتر پولش را صرف قمار میکرد.
جمع افسران آلمانی
***
متفقین پس از جنگ به آرژانتین فشار آوردند که فون رولاند و دیگر ماموران آلمانی را استرداد کنند. تا اواخر سال 1946 میلادی، او به همراه 12 نفر دیگر توسط کشتی «پامپا» به سمت هامبورگ فرستاده شدند. فون رولاند در «کمپ 74» در لوودویگسبورگ نگهداری میشد که در منطقه تحت محافظت آمریکا نگهداری میشد.
از او اولین بار در ژانویه 1947 میلادی توسط ارتش آمریکا بازجویی شد اما تمرکز آمریکاییها در مورد وضعیت کمونیسم در آرژانتین بود. این مسئله یکی از نشانههای اصلی شکل گیری جنگ سرد بود.
وقتی بریتانیاییها در 5 مه 1947 میلادی بازجویی خودشان را شروع کردند، فون رولاند گزارشی طویل از نحوه همکاریاش را با آلمانها در هر دو جنگ جهانی را ارائه کرد. او همچنین به بریتانیاییها در مورد فعالیت ماموران آلمانی در آرژانتین و روابطش در سیستم ترانسمیر اطلاعات داد.
هولوکاست
این گزارش خیلی صریح و مستقیم بود. در آن عزراتی یا بازجویان هیچ اشارهای به هولوکاست نکرده بودند. او نزدیک به 30 سال جاسوس آلمانها بود، اما هیچ انگیزهای برای فعالیتهایش را عنوان نکرد. پرونده اسحاق عزراتی در پایان به جای اینکه پرسشها را پاسخ دهد، خود سوالات زیادی را برانگیخت. انگیزه او چه بود؟ پول؟ طمع؟ فعالیت؟ مسیری مناسب برای خروج از اروپا؟ دوستیاش با کاناریس؟ تمام این سوالات در آتش جنگ پنهان ماند، مگر اینکه روزی پرونده او در آبوهر پیدا شود.
آنچه از اسحاق عزراتی باقی مانده بیشتر شبیه یک معما است. در اینترنت اما سرنخهایی در مورد او پیدا میشود. در سال 1948 میلادی و با شکل گیری اسرائیل، او به اسپانیای تحت حاکمیت ژنرال فرانکو رفت؛ یعنی همان جایی که او شغلش به عنوان جاسوسی برای آلمانها را شروع کرده بود. او شاید امید داشت که روزی کارهایش فراموش شود. که تا به امروز همین اتفاق افتاده است. نام اسحاق عزراتی به کمک پروندهاش دوباره زنده شده اما همچنان در معمایی بزرگ گم شده است. آیا او به کشوری خدمت کرده که بسیاری از یهودیان را کشت؟
منبع: Tabletamag
ترجمه: وبسایت فرادید
مترجم: سبحان شکری
۰