آیا خالکوبی کار ناپسندی است؟

هزاران سال است انسان‌ها بدن خود را خال‌کوبی کرده‌اند، اما این کار در هر دوره معنای خاص خود را داشته است.

کد خبر : ۲۹۴۱۰
بازدید : ۳۶۴۷
هزاران سال است انسان‌ها بدن خود را خال‌کوبی کرده‌اند، اما این کار در هر دوره معنای خاص خود را داشته است.

میلیون‌ها نفر از انسان‌ها روی پوست بدنشان خال‌کوبی دارند. از علامت‌های ریز و نوشته‌های کوتاه، تا طرح‌هایِ عظیم و پرجزئیاتی که بخشِ بزرگی از بدن را می‌پوشاند. اما سوال اینجاست: چرا انسان‌ها تصمیم می‌گیرند تغییراتی بازگشت‌ناپذیر روی پوستشان بدهند؟ آیا چنین کاری از نظر اخلاقی درست است؟ در اغلب جوامعی که پیروِ ادیان ابراهیمی بوده‌اند، خال‌کوبی عموماً کاری منفی تلقی شده است، با‌وجوداین، مسئله پیچیدگی‌های بیشتری دارد که باید به آن‌ها اندیشید.


واتس رانگ - اولین بار که تأمل فلسفی دربارۀ خال‌کوبی‌ها وسوسه‌ام کرد، در زمان برگزاری کنگرۀ اخلاقیات راکی‌ماونتن بود: یک شب پس از شام در محوطۀ پارکینگ، یکی از شرکت‌کنندگان کانتیِ کنگره به من گفت که به‌اعتقاد او خال‌کوبی احتمالاً غیراخلاقی است. پرسیدم «چرا» و کاوشگرانه به جغدی خیره شدم که روی ساق پایم خال‌کوبی شده بود. او همان کسی بود که سریال علمی‌تخیلی «بابلیون ۵»۱ را هم دوست داشت. پس احساسات زیبایی‌شناختیِ نامتعارفمان نباید چندان فرق می‌داشت. اما داشت.

من بدنم را ابزاری برای هدف «نمایش تصویر جغد» کرده بودم که تخطی از امر مطلق اخلاقی بود. آن کانتی بالاخره پذیرفت که شاید فقط خال‌کوبی زبان (کلمات و عبارات) «واقعاً» غلط است (شاید چون بعید است زبان را صرفاً تزیینی قلمداد کنیم). یک‌لنگه‌پا، جورابم را پایین کشیدم تا آن «آتن» را که با حروفِ یونانی گردِ قوزک پایم خالکوبی شده است نشانش دهم. چیزی نگفت، اما مطمئنم آن کانتی همان‌جا بی‌خیال من شد. عمدۀ پرسش‌های فلسفی دربارۀ خال‌کوبی‌ها، که تاکنون برای خودم مطرح کرده‌ام، از جنس همان پرسش‌هایی است که زیبایی‌شناسان دربارۀ «هنربودن» خال‌کوبی و ارزش زیبایی‌شناختی و جنبۀ بیانی‌اش مطرح می‌کنند. ولی روشن است که می‌توان پرسش‌هایی اخلاقی هم دربارۀ خال‌کوبی مطرح کرد، چنان‌که می‌توانیم از معنا و اهمیت هستی‌شناختی‌شان نیز پرسش کنیم. این مقاله به این پرسش‌های اخیر اختصاص دارد.

موضوع این مقاله مرور ادبیات فلسفی دربارۀ خال‌کوبی‌ نیست، چون چندان مطلبی در این باره نداریم. بلکه مُروری بر بخشی از دلایل جذابیت فلسفی خال‌کوبی‌ است.۲ کار فلسفیِ چندانی دربارۀ خال‌کوبی‌ نشده است، به‌جز مجموعه‌مقاله‌ای از وایلی بلک‌ول با عنوان خال‌کوبی می‌کنم، پس هستم۳، که این مقاله بدان متکی است و در مواردی خلاف آن موضع می‌گیرد. پس در این مورد، مصلحت آن است که کمبود کارهای فلسفی را از ابتدا پذیرفته و، با پیشنهاددادن امیدبخش‌ترین گزینه‌های پژوهش، این نقص را اصلاح کنیم. در اینجا پیمایشی مختصر از حوزه‌های بالقوۀ توجه فلسفی به خال‌کوبی را مدنظر داریم که با ارائۀ قدری بافت تاریخی (گیلبرت، کاپلان، میفلین، دی‌ملو) تقویت شده است. آنچه در اینجا به آن می‌پردازیم، ادعاها دربارۀ اهمیت اخلاقی خال‌کوبی و اهمیت خال‌کوبی‌ها در خودبیانگری و بیان هویت است و همچنین پرسش‌های موجود دربارۀ اینکه چه چیزی را بیان کرده یا بر آن دلالت دارند، چطور این کار را می‌کنند و این بیان را متعلق به چه کسی می‌توان دانست. (پرسش‌های مربوط به جایگاه هنری خال‌کوبی‌ را به مقاله‌ای دیگر واگذار کرده‌ام.)

به‌منظور شفاف‌سازی در ابتدای کار، اجازه دهید به تعریف‌ها بپردازیم. جین کاپلن تعریف روشنی از چیستی خال‌کوبی ارائه می‌دهد:

خال‌کوبی یعنی سوراخ‌کردن پوست و وارد‌کردن رنگ‌دانه‌های ماندگار به غشای میانی آن در عمق ۰.۲۵ تا ۰.۵ سانتی‌متر با استفاده از سوزن یا سایر وسایل نوک‌تیز. برای وارد‌کردن رنگ‌دانه، یا ابزار را پیشاپیش به آن آغشته می‌کنند،یا رنگ‌دانه را داخل سوراخ‌ها می‌مالند... در سراسر دنیا، این روش اصلی دیده می‌شود و نسخه‌های محلی دارد. در نوآوری‌های مدرن از رنگ‌دانه‌های باثبات‌تر، رنگ‌های متنوع‌تر و دستگاه‌های برقی خال‌کوبی استفاده می‌شود. (کاپلان، ۲۵۵)

قدمت خال‌کوبی به ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد برمی‌گردد. در جسد مومیایی «مرد یخی» می‌توان قدیمی‌ترین نمونه‌های خال‌کوبی را دید، هرچند نمی‌دانیم تزیینی بوده‌اند یا درمانی، چون تقریباً تک‌تک آن پنجاه خال‌کوبی روی مفصل‌های معیوب یا در نقاطی‌اند که به‌گمان برخی مخصوص طبِ فشاری‌اند.

خال‌کوبی در طیف بسیار متنوعی از فرهنگ‌ها و جوامع در تمام نقاط دنیا دیده شده و می‌شود. بخش عمدۀ ادبیاتِ موجود، که فقط به طراحی خال‌کوبی‌ها نپرداخته‌اند، رویه‌های مرسوم در اجتماع‌های فرهنگی مختلف را شرح داده‌اند (تی‌اوکوتوکو، دیترولف، بنداس، هانتر، هلت). یافتن تاریخ‌های جامع دراین‌باره دشوار است و، به‌احتمال زیاد، چند دلیل دارد: اول آنکه، خال‌کوبی فقط تزیینی نیست، بلکه چندین کارکرد دارد. خال‌کوبی‌ها می‌توانند نماینده یا نماد بلوغ، عضویت در گروه، وابستگی سیاسی یا خارجی‌بودنِ فرد باشند. مانند اردوگاه‌های بدنام زندانیان، از خال‌کوبی می‌توان برای شناسایی استفاده کرد. همچنین می‌توانند حکِ دوبارۀ خال‌کوبی سابق یا شهادتی بر گذشته باشند، مثلاً وقتی فرزندان یا نوادگان قربانیان هولوکاست شماره‌های داغ‌شده روی بدن نیاکانشان را خال‌کوبی می‌کنند (رودرون، ۲۰۱۲).

خال‌کوبی می‌تواند کارکرد خاطره داشته باشد، مثلاً چهرۀ اقوامِ درگذشته یا تاریخ فوت آن‌ها.۴ خال‌کوبی می‌تواند نشانۀ استقامت، علامت مالکیت، داغ جرم یا مدال بلوغ باشد. می‌تواند برای زیبایی انجام شود: خط چشم یا خط لب ثابت ایجاد کند یا، مهم‌تر از آن، ظاهر فرد را پس از جراحی عادی کند، مثل وقتی که پس از برداشتن سینه، نوک‌سینه را خال‌کوبی می‌کنند (کیرنان، ۲۰۱۴).۵ چون خال‌کوبی درد دارد، خال‌کوبی‌های کامل می‌توانند بر استقامت فرد شهادت دهند. هرچه خال‌کوبیْ بزرگ‌تر و با جزئیات بیشتر باشد، بردباریِ صاحبش را بیشتر و چشمگیرتر نشان می‌دهد.

به همین خاطر و دلایل دیگر، تجربۀ خال‌کوبی‌کردن را می‌توان تزکیه‌گر یا دگرگون‌ساز دانست که در بخش‌های بعد به آن می‌پردازیم. همان‌طور که پیش‌تر اشاره شد، خال‌کوبی می‌تواند نوعی درمان پزشکی باشد. می‌تواند نوعی مجازات باشد، مثل فیلم «حرام‌زاده‌های لعنتی»۶ از تارانتینو که حک صلیب شکسته فرزندان یا نوادگان قربانیان هولوکاست شماره‌های داغ‌شده روی بدن نیاکانشان را خال‌کوبی می‌کنند روی پیشانیِ مأمورانِ نازیْ اقدامی تنبیهی بود. خال‌کوبی می‌تواند یادبود اتفاقات یا دوران‌های خاص رشد فرد باشد.

پژوهش گسترده و معاصرِ استیون دیویز۷ دربارۀ کارکردهای متعدد تزیینات، مثال‌های فراوانی ازاین‌دست را نشان می‌دهد، مثل وقتی که خال‌کوبیْ علامت وضعیت باروری یا تأهلِ فرد است یا یادبود کشتن دشمن است. خال‌کوبی‌ها را می‌توان نشان افتخار یا علامت شرم دانست. این گزینه‌ها مانعةالجمع نیستند، چون خال‌کوبی می‌تواند در آنِ واحد چندین مورد از کارکردهای فوق را داشته باشد. لذا ارائۀ روایتی کلی از کارکرد خال‌کوبی‌ها، اگر غیرممکن نباشد، قطعاً دشوار است.

بخش ۱: اهمیت اخلاقی خال‌کوبی‌ها
همان‌طور که سیمون وودز در نوشتن روی بدن؛ اخلاق مدرن خال‌کوبی۸ اشاره کرده است، یکی از سنت‌های رایج در جوامع غربی در قرون نوزدهم و بیستمْ خال‌کوبی را تداعی‌گر جنایت‌کاری و تباهی می‌دید (وودز). جین کاپلان می‌گوید که خال‌کوبی «جایگاهی مشوش و مبهم» در غرب دارد: «در فرهنگ غالب، علامت‌گذاریِ بدن معمولاً تنبیهی و لکۀ ننگ محسوب می‌شد تا اینکه نشان افتخار یا تزیین باشد.

این موضوع تاحدی به این دلیل است که دراین‌باره با کمبود دانش مواجهیم، خصوصاً در مقایسه با جوامعی که در آن‌ها خال‌کوبی جایگاه محکم‌تری داشته یا وجه زیبایی‌شناختی‌اش پیچیده‌تر بوده است، به‌ویژه پُلینزی‌ها۹ و ژاپن.» (کاپلان، xi) به‌واقع خال‌کوبی در کتاب مقدس به‌صراحت ممنوع شده است (لاویان: ۱۹:۲۸).

بحث‌های ناظر به این مسئله می‌گویند که انگیزۀ این حکمْ مشابه بسیاری دیگر از ممنوعیت‌های مطرح‌شده در سفرِ لاویان است: تحکیم تمایز میان بنی‌اسرائیل و گروه‌های مجاور. بااین‌حال، خال‌کوبی می‌تواند بر ننگ فرهنگی دلالت کند. این ننگ ممکن است در بازه‌های مختلف و به‌دلایل متفاوت پدید آمده باشد. اما پرسش‌های کاملاً فلسفی‌ای که می‌توان دربارۀ خال‌کوبی مطرح کرد کدام‌اند؟ آیا نمونه‌ای از این فرض‌های تحقیرآمیز اخلاقی که ذکر شد پایۀ فلسفی هم دارد؟

برخی از پرسش‌های اخلاقی که می‌توان دربارۀ خال‌کوبی مطرح کرد، دربارۀ اینطور چیزها هم می‌توانند صادق باشند: جراحی زیبایی یا سوراخ‌کاری بدن (پیرسینگ)، تزیین شخصی یا گاه انتخاب پیراهنی که شعاری جنجالی رویش نوشته است. یعنی خال‌کوبی شاید بیان صریح یا استعاری احساسات یا دیدگاه‌هایی چنان جنجالی باشد که با مذمت اخلاقی مواجه شود. خال‌کوبی را می‌توان شکلی از ناقص‌کردن خود نیز دانست و، ازاین‌جهت، مضر یا مخرب قلمدادش کرد. البته این دو مسئله از هم متمایزند.

مورد اول به‌نسبت ساده است، چراکه مسئلۀ اخلاقی‌اش مربوط به محتوایی است که خال‌کوبیْ آن را بازنمایی کرده است. هدف برخی خال‌کوبی‌ها، ترساندن و هول‌انداختن است: تأکید بر اینکه فرد بیرون از دایرۀ متعارف است یا نشانۀ اینکه جایگاه محترمی ندارد.۱۰ پرسش‌هایی که این مثال‌ها در حیطۀ بیگانگی و اهانتِ عمدی مطرح می‌کنند مشابه سایر دست‌کاری‌های افراطی در بدن است: تیز‌کردن همۀ دندان‌ها یا دوشاخه‌کردن زبان. برخی خال‌کوبی‌ها نشانۀ وابستگی‌های نگران‌کنندۀ فرد هستند.

خال‌کوبیِ صلیب شکسته، به‌وضوح، نشان موضعی مشکل‌آفرین از نظرِ سیاسی یا اخلاقی است، هرچند برخی شیفتگان خال‌کوبی در تلاشی احتمالاً ابلهانه سعی کرده‌اند جایگاه دیگری برای این نماد دست‌وپا کنند. (زاکر، ۲۰۱۴) این‌گونه انتقادهای اخلاقی تقریباً به همین ترتیب شامل حال برچسب‌ها یا طرح‌های لباس هم می‌شود، پس این جنبۀ خال‌کوبی نمی‌تواند نکتۀ چندان جذابی داشته باشد الا اینکه مؤلفۀ ماندگاریِ آن پیش کشیده شود.

خال‌کوبی نشانۀ تعهد بیشتر به آن موضعِ مشکوک اخلاقی‌ای است که به محتوا نسبت می‌دهیم. لذا می‌توان خال‌کوبی را عصیان‌آمیزتر تلقی کرد. به‌علاوه، خال‌کوبی می‌تواند، فارغ از نیت صاحب یا خالق آن، معنای اخلاقی مشکل‌آفرین داشته باشد.۱۱ همان‌طور که چارلز تالیافرو و مارک اُدن در بحث خود دربارۀ خال‌کوبی و معنای فرهنگی گفته‌اند، «خال‌کوبی حائز بُعدی فرهنگی است که لزوماً مشمول تفسیر شخصی نمی‌شود. علی‌رغم جزرومد دریای فرهنگ، هنجارهای فرهنگی می‌توانند نحوۀ تفسیر دسته‌جمعی جامعه از تصویرپردازی‌های مرسوم را کنترل کنند. شاید آن تصویر ماندگار باشد، اما معنا یا تفسیر آن تصویر سیّال است.» (تالیافرو، ۸)

شاید فرد با خال‌کوبیِ صلیب شکسته بخواهد نماد رونق در بین‌النهرین را به تصویر بکشد که در سکه‌های آن دوران هم دیده می‌شود، اما در دنیای فعلی، فارغ از تفسیر صاحب آن یا نیت هنرمندش، بار جنایات نازی‌ها روی معنای آن سوار می‌شود. داشتن خال‌کوبی‌ای با معنای فرهنگی گریزناپذیر و خاصْ گویا به‌مثابۀ تأیید آن معناست. این ممکن است پرسش‌های اخلاقی دشواری را دربارۀ موضع و نگرش‌های اخلاقی صاحب آن مطرح کند.

وجه دوم ارزیابی اخلاقیِ خال‌کوبیْ گیرایی فلسفی بیشتری دارد، چون اینجاست که استدلال‌های کلاسیک کانتی به درد می‌خورند. کسی که اجازه می‌دهد جسمش وسیلۀ دستیابی به هدفی شود احتمالاً واضح‌ترین نمونه‌ای است که بحث وسیله/هدف در امر مطلق بر آن صدق می‌کند. اجازۀ استفاده از پوست به‌عنوان بوم نقاشیْ کاربرد بسیار رایجی است. ژانت اولمن اشاره می‌کند که استلزاماتِ صورت‌بندیِ این بحث «گویا مشمول تفسیرهای دلبخواه و مختص هر شخص است: برخیْ خال‌کوبی و تیغ‌زنی را سوءاستفاده از خود می‌دانند و دیگران آن را تزیینی فاخر محسوب می‌کنند» (اولمان، ۱۳۲).

همچنین برای برخی (اما نه همۀ) کانتی‌ها مهم است که دیدگاه یا پیام «چه کسی» بیان می‌شود یا سهم هنری و مفهومیِ این بوم انسانی در آن طراحیِ حامل پیام چقدر بوده است. یعنی شاید میان این دو فرق باشد: اینکه فرد اجازه دهد به ‌خدمت انگیزۀ هنری فرد دیگری درآید یا اینکه انگیزۀ خود را بیان کند.

اگر اجازه دهیم بدن‌هایمان صرفاً محملی برای بیان دیدگاه یا برداشت فرد دیگری شود، می‌توان گفت اجازه داده‌ایم وسیله‌ای برای اهداف دیگران شویم. اگر آن برداشت یا بیانی که با خال‌کوبی منتقل می‌شود از آنِ خودمان باشد و نه دیگران، بیشتر جای دفاع دارد. مسئلۀ «مؤلف» هدف برخی خال‌کوبی‌ها، ترساندن و هول‌انداختن است: تأکید بر اینکه فرد بیرون از دایرۀ متعارف است جای بحث بیشتری دارد، اما حتی روزنه‌ای در اختیار آن دسته از کانتی‌هایی می‌گذارد که خال‌کوبی را به‌شیوۀ فوق‌الذکر محل ایراد می‌دانند.

جا دارد که قدری به زیبایی‌شناسی کانت بپردازیم: به‌گفتۀ تام لدی، کانت در «نقد قوۀ حکم»، آنجا که به زیبایی‌های تابع و آزاد می‌پردازد، مستقیماً (اما نه چندان مشتاقانه) از خال‌کوبی حرف می‌زند: «اینجاست که کانتْ گل‌ها، پرندگان، سخت‌پوستان، طراحی به‌سبک یونانی، کاغذدیواری و موسیقیِ رها از کلمات را به‌عنوان زیبایی‌های آزاد می‌ستاید. سپس می‌گوید که مفهوم کمالْ پیش‌فرض زیبایی انسان‌ها، اسب‌ها و ساختمان‌هاست و لذا آن‌ چیزهای دیگر صرفاً تابع یا وابسته‌اند». (لدی، ۱)

همین متن از خال‌کوبی‌های قبیلۀ مائوری به‌خاطر ترکیب زیبایی آزاد و تابع انتقاد می‌کند: «پیکر را می‌توان با هر رقم انحنا و خط ظریف اما معمول آراست، چنان‌که نیوزیلندی‌ها با خال‌کوبی‌هایشان می‌کنند، به‌شرط آنکه پیکر انسان نباشد.» (کانت، ۷۷)

در بخش ۱۷، پیکر انسان به‌عنوان زیباییِ ایدئال توصیف می‌شود و گمان می‌شود که هر نوع آرایشِ آن با این کمالْ تداخل دارد. پس کانت معتقد است که اضافه‌کردن «انحنا و خطوط ظریف»، از آن جنس اضافاتی که زیباییِ مثلاً یک اثر معماری را بهبود می‌بخشند، قادر به ارتقای زیبایی پیکر انسان نیستند. به‌واقع پیکرآرایی شاید مایۀ آسیب یا ویرانی دو چیز شود: نخست، شکل بدن؛ دوم، اثرات طبیعی‌اش بر افرادی که قرار است آن بدن را بفهمند. ولی، همان‌طور که لدی به‌درستی گفته است، بحث کانت دربارۀ آرایش در بخش ۱۴ سومین کتاب نقد او مسئله را پیچیده می‌کند: بنا به این بخش، شاید حداقل بتوان از نقش فُرم خال‌کوبی در زیبایی انسان دفاع کرد، چون خال‌کوبی معیارهای رسمی زیبایی را گویا برآورده می‌کند.

بخش ۲: خال‌کوبی و خودبیانگری
کسانی هم از خال‌کوبی به‌عنوان یک مؤلفه، نوعی سرمایه‌گذاری یا بیانی از «هویت فرد» گفته‌اند. مثلاً کایل فرو و امیلی توماس خال‌کوبی افرادِ مایل به تمایز فردی از دیگران را نشانۀ آن می‌دانند که «افراد مشخصاً بدن‌هایشان را با هویت فردی‌شان مربوط می‌دانند». این نکته در حمایت از روایت‌های جسمی از هویت شخصی است، هرچند می‌پذیرد که «بسیاری افراد، خال‌کوبی می‌کنند تا راهی برای ذوب فردیت خود و ادغام هویتشان در گروهی اجتماعی باشد». (فرو، ۸۸) مورد اول گویا اساساً از این جهت بدیهی است که گمان می‌شود هر تلاش برای دست‌کاری ظاهر خود، خواه برای متمایزشدن یا بیان وابستگی، پیوندی (ضعیف) با هویت فرد دارد.

مطمئناً بنا به یک فهم (هرچند مطمئن نیستم «فهم فلسفی» باشد)، با تغییر هدفمندِ ظاهر، به‌ویژه در جهت مخالف هنجارهای غالب، ظاهرِ فرد می‌تواند «بیشترْ خودش» شود، چون جلوۀ بیرونیِ او به واقعیت درونی و احتمالاً عصیانگرش نزدیک‌تر می‌شود، مثلاً من معتقدم شوهرم، با موهای بلند، بیشتر خودش می‌شود، اما چون از قدیم دلم برای زیبایی مردانی با موهای بلند ضعف می‌رود، شاید در این باره نتوان به نظرم اعتماد کرد.

مهم‌تر آنکه، ممکن است دلایل مختلفی برای تغییر ظاهر فرد وجود داشته باشد (افزایش شانس استخدام، جذاب‌ترکردن، پنهان‌کردن هویت پس از قتل‌عامی تفریحی و لحظه‌ای که پلیس را برای یافتنش بسیج کرده است) و افشا یا بیان خود صرفاً یکی از این دلیل‌هاست.

ولی این هم شاید کم‌لطفی باشد۱۲؛ با خال‌کوبی بالاخره بدن فرد (معمولاً) برای همیشه تغییر می‌کند، آن‌هم از طریق فرایندی دردناک که ریشه‌های مبهمش را می‌توان در آیین‌های باستانی بلوغ و بزرگ‌شدن یافت. اینجا با خون و دگردیسی و عبور از درد مواجهیم.

پس آیا، در این حکّ خال‌کوبی، «خود» نیز دگرگون نمی‌شود؟ با این ادعای روان‌شناختی، جای انکار نیست که برخی تجربه‌ها شخصاً دگرگون‌کننده‌اند، ولی خال‌کوبی هم ازاین‌جهت وجه منحصربه‌فردی ندارد. اگر ماجرا صرفاً به هویت جسمانی برمی‌گردد، پس دربارۀ بینی شکسته یا جراحی پلاستیک (هر تغییر یا اصلاح جسمی درازمدت) هم صادق است. این را می‌توان پذیرفت، چون نوعی دگرگونیِ به‌معنای دقیق کلمه و شاید هم ماندگار رُخ داده است. اما از این منظر، هیچ نکتۀ فلسفی‌ای که خاصِ خال‌کوبی باشد به دست نمی‌آید. ماندگاری نسبی اصلاح‌های جسمی، به‌ویژه آن‌هایی که داوطلبانه انجام می‌شوند، به پرسش‌های جذابی دامن می‌زنند. اما این پرسش‌ها دربارۀ طیف بسیار گسترده‌ای از موارد صادق‌اند.

مطمئناً شایان ذکر است که تجربۀ خال‌کوبی‌کردن می‌تواند حاد و زیبا باشد. به‌تعبیر ریچارد شاسترمن، می‌تواند «تجربه‌ای زیبا از درون بدن فرد» باشد، مثل «درخشش ناشی از کارکرد پرشتاب قلب و عروق در نتیجۀ ترشح اندورفین». (شاسترمن، ۱۹۹۹، ص. ۲۹۹) شری ایروین، در بحث خود دربارۀ رابطۀ تجربه‌های منفی و رضایت زیبایی‌شناختی، چیزی را مطرح کرده است که گیراترین قیاس برای منظور ماست. او می‌گوید جاذبۀ تجربه‌هایی که نوعاً خوشایند یا ناخوشایند تلقی می‌شوند، قابل تغییر است: «تغییر از منفی به مثبت... زمانی می‌تواند رُخ دهد که می‌دانیم دردْ نمایندۀ امری مثبت است، مثلاً افزایش انعطاف‌پذیری عضله. پیوند

درد با آن مزیتِ مثبت طوری است که، به‌مرورِ زمان، از آن حسی که ناخوشایند قلمداد می‌کردم به‌عنوان چیزی استقبال می‌کنم که فی‌نفسه لذت‌بخش است (نه فقط به‌خاطر آن دلیل ابزاری و کاربردی که ارزیابی‌ام را تغییر داده است).» (ایروین، ۲۰۰۸، ص۳۲) این نکته مطمئناً تجربۀ بسیاری افراد از خال‌کوبی را منعکس می‌کند. آن تجربۀ دردناک را در ابتدا صرفاً به‌دلیلی ابزاری (نتیجۀ مطلوب) ارج می‌نهیم، اما در برخی موارد تدریجاً به آیینی پرهیجان تبدیل می‌شود که فی‌نفسه ارزشمند است (هرچند این فرایند هیچ‌گاه برای من رُخ نداده است). افرادی که خال‌کوبی می‌کنند می‌گویند که «در فضا» هستند: جایی که درد صرفاً نوعی مقدمۀ لازم برای دگرگونی سطح نیست، بلکه فی‌نفسه به تجربه‌ای حسی از فرایند دگرگونی تبدیل می‌شود.

اضافه کنید که این تجربه (معمولاً) به تغییرشکل ماندگار بدن منجر می‌شود. به‌تعبیر ریچل فالکنسترن، «ما کنترل با خال‌کوبی بدن فرد برای همیشه تغییر می‌کند، آن‌هم از طریق فرایندی دردناک که ریشه‌های مبهمش را می‌توان در آیین‌های باستانی بلوغ و بزرگ‌شدن یافت چندانی روی نحوۀ تغییرات بدنمان نداریم... و خال‌کوبیْ نوعی علامت تصادفی یا طبیعیِ روی بدن نیست، بلکه نتیجۀ تصمیمی است که در زمانی مشخص گرفته‌ایم». (فالکنسترن، ۲۰۱۲، ص ۱۰۰)

خال‌کوبی فقط نقطۀ نهاییِ آن تجربه‌ای نیست که، برای برخی، تجربه‌ای حاد و معنادار است، بلکه شامل همکاری در چند سطح است: همکاری جسمانی از این نظر که پوست فرد رسانۀ اثر می‌شود و نیز همکاری مفهومی در آن حدی که فرد در گزینش یا ابداعِ طرح همکاری می‌کند.

به‌نظر فالکنسترن، «خال‌کوبی نه‌فقط نتیجۀ یک عمل انتخابی آزادانه بلکه یادآور آن است و بدین‌ترتیب می‌تواند مشابه هرچیز دیگری در محیطش، در خلقِ خودْ اثر داشته باشد: فرایندی دوطرفه که به‌قدر خودِ ما دوام می‌آورد و از جهتی، کیستیِ ماست». (فالکنسترن، ۲۰۱۲، ص ۱۰۳) این نکته حاوی امری مهم است، ولی نوع هویتی که بدان اشاره می‌کند در هرگونه اصلاح رادیکالِ جسم وجود دارد.

بااین‌حال، نکتۀ فالکنسترن کاملاً متناظر با حرف ایرا نیومن است. نیومن می‌گوید که به‌استثنای جراحی‌های رادیکال یا تمرین تناسب اندام یا تصادف‌ها، فرد عمدتاً گرفتار همان پیکری است که طبیعت به او داده است: «از این منظر، خال‌کوبی را می‌توان منتهای سرکشی در برابر جبر زیست‌شناختی یا بیان واضح آزادی غایی‌مان دانست.» (نیومن، ۲۰۱۵) پس در این موارد با نوعی سرمایه‌گذاریِ مرتبط با هویت سروکار داریم، هرچند این سرمایه‌گذاری مختص خال‌کوبی نیست.

درسوی‌دیگر، اگر مسئله‌مان بیان هویت یا فردیت باشد، پس خودِ جسمانی یا اصلاح آن به‌واقع محلی برای بیان چیز دیگری است و فی‌نفسه کل هویتِ فرد را تشکیل نمی‌دهد. اینجا نیز دربارۀ این ادعای کلی تردید دارم که خال‌کوبی را معمولاً بیان هویت به‌شیوه‌ای معنادار تلقی می‌کند.

پیش‌فرض این ادعا، سطحی از خودآگاهی و سهولت انتقال این آگاهی از طریق گزینش یا چینش تصاویر بصری است که بعید است بسیاری افراد به آن دست یافته باشند. این پذیرفتنی است که بسیاری خال‌کوبی‌ها برای یادبود رابطه‌ها یا دستاوردها یا تجربه‌های صاحبشان است.

حتی گاهی اوقات صرفاً یادبود آن تک‌لحظه‌ای هستند که حک شده‌اند: آن مرحلۀ خاص رشد فرد یا لحظۀ اشتیاقش از سر مستی.

فرو و توماس می‌گویند که از این نظر، خال‌کوبی‌ها می‌توانند در روایتی فردی و بدین‌ترتیب در یک به‌اصطلاح هویت روایی سهم داشته باشند که بازنمایی تجربه‌ها بخشی از آن را تشکیل می‌دهد.

مخالف این ادعا نیستم که خال‌کوبی می‌تواند در این گونه روایت‌ها نقش‌آفرینی کند، اما باید به خاطر داشت که بسیاری خال‌کوبی‌ها چنین کارکردی ندارند؛ مثلاً جنبۀ آرمانی خال‌کوبی‌ها را مکرّر می‌بینیم: تصویرهایشان نمی‌گویند فرد کیست، بلکه می‌گویند می‌خواهد چه کسی باشد یا بشود. این خال‌کوبی‌ها می‌توانند پرده از بسیاری چیزها بردارند، اما چیزی را که رُخ داده یا موجود است آشکار یا ثبت نمی‌کنند. ناچار تردید دارم که، در اغلب موارد، بیان جدی یا معنادار چیزی به‌بلندای هویت در کار باشد.

انتخاب تصویر یک اژدها از دفترچۀ طراحی‌ها و خال‌کوبی آن روی مُچ پا، در موارد استثنایی، می‌تواند بیان ترجیح، سلیقه یا تمایلاتی از جنس بازی‌های «سیاه‌چال و اژدها» باشد. پوشیدن پیراهنی با تصویر اژدها نیز، با سرمایه‌گذاری کمتر، همین هدف را هرچند موقت برآورده می‌کند. اما هیچ‌یک بیان هویت فرد به‌صورتی معنادار و مهم نیست.

خال‌کوبی‌های استادانه‌تر هم با همین مشکلات مواجه‌اند؛ مثلاً یکی از آن خال‌کوبی‌های چشمگیر سه‌بُعدی را در نظر بگیرید که انگار پوست را شکافته‌اند و دنده‌ها و پیستون‌های زیر آن را نشان می‌دهند، تا (حداقل در سطحی ابتدایی) بیان این ایده باشند که بدن یک‌ جور ماشین است.۱۳ طبعاً صاحب این خال‌کوبی ازجهتی می‌خواهد این معنا را برساند، اما کسی که پیراهنی با نقش مشابه می‌پوشد نیز چنین است. استفاده از آثار شخص ثالث برای بیان ایده‌ای جذاب را نمی‌توان بیان هویت قلمداد کرد. در بهترین حالت، بیانی دست‌دوم است، چون آنچه محمل انتقال ایده است نه اثرِ خودِ شخص بلکه اثر آن هنرمند است.

این به معنیِ آن نیست که امکان بیانگری عمیق توسط خال‌کوبی را نفی کنیم. اگر خال‌کوبیْ اثر هنریِ اصیلی باشد، می‌تواند پشتیبان این ادعا شود که بیان چیزی به‌پیچیدگی و دشواریِ هویت یا فردیت است. در بیانگری، خال‌کوبی تفاوتی با اثری هنری ندارد. دریک ماترورز اشاره می‌کند که، بنا به نظریه‌های کلاسیکِ بیان، ازقبیل نظریۀ تولستوی یا سیرسلو، هنرمندْ وضعیت ذهنی خاصی (نوعی هیجان یا نگرش یا، به‌تعبیر کروچه، شهود) را از طریق خاصیتی که اثر را با آن آغشته کرده است، بیان می‌کند.

در مقابل، می‌توان مدعی شد که «ویژگی‌های بیانیْ منطقاً مستقل از عمل بیان هستند» (ماترورز، ۳۵۶) تا از تحلیل عمل بیان در قالب ویژگی‌های مشخص بیانیِ مستقل از خالقانشان دفاع کرد. اما در این صورت اگر نظریۀ کلاسیک بیان را مدنظر قرار دهیم، صاحب خال‌کوبی معمولاً هنرمندِ آن نیست.

خال‌کوبیْ بیانگر نگرش‌ها و وضعیت‌های ذهنی «هنرمند» است، چون عمل بیانْ متعلق به هنرمند است، نه بوم نقاشی. هرچند می‌پذیرم که ازجهتی‌دیگر می‌توان فعلِ بیان یا دلالت را، مستقل از هنرمند، به اثر نسبت داد. البته فردی که بدنش را خال‌کوبی کند می‌تواند طراحی خودش را روی برگۀ الگو بیندازد تا خال‌کوبْ کمابیش آن را دربیاورد (من خودم این کار را کرده‌ام)، اما چنین کاری چندان معمول نیست و بااین‌حال هنرمندِ خال‌کوبْ مسئول پیاده‌سازی آن (رنگ استفاده‌شده، کیفیت و ضخامت خطوط و امثال این‌ها) است. و چون چنین رویه‌هایی استثنا بر قاعدۀ رایج هستند، به‌جاست از آن‌ها که مدعی‌اند «خال‌کوبی بیانگر چیزی است» بپرسیم که: آن بیان متعلق به کیست؟

لذا اینکه خال‌کوبی را بیان فردیت یا هویت تلقی کنیم، آنچنان‌که در نگاه اول به نظر می‌آید، قابل دفاع نیست. در سوی دیگر، جای چون‌وچرا نیست که خال‌کوبی‌ها مثل عکس‌ها بیانگرند و اغلب می‌توانند شکلی از خودبیانگری باشند، چون درباره‌شان تأمل می‌شود و انتخاب می‌شوند و بدین‌ترتیب در میان نکات مختلفی که نشان می‌دهند چیزی هم دربارۀ ارزش‌گذاری‌ها و تمایلاتِ صاحبشان منتقل می‌کنند.

بااین‌حال، باید دوباره بر نکته‌ای تأکید کرد. علی‌رغم همۀ حرف‌هایی که دربارۀ انتخاب زدیم، باید این را محتمل دانست که خال‌کوبیْ بیانگر چیزی باشد که به‌واقع به‌جاست از آن‌ها که مدعی‌اند «خال‌کوبی بیانگر چیزی است» بپرسیم که: آن بیان متعلق به کیست؟

احساس یا ایدۀ صاحب خال‌کوبی نیست (و شاید حتی او به‌کلی از آن ناآگاه باشد)، هرچند او در بیان آن همدست بوده است. همدستی یا سرمایه‌گذاری جسمیْ شاهد کافی بر «تألیف» نیستند. به‌واقع، بسته به نوع بیان، خال‌کوبی می‌تواند بیانگر چیزی مستقل از نیت هنرمند هم باشد. لذا روشن است که هرچند برخی خال‌کوبی‌ها می‌توانند به کسب جایگاه اثری هنری دل ببندند و به‌شیوه‌ای معنادار و گاه منحصربه‌فرد بیانگر باشند، اما خال‌کوبی لزوماً بیان هویت فرد (حتی با تعریف موسع هویت) نیست. به‌عبارت‌دیگر، شاید صاحب خال‌کوبی هرگز آن را کاملاً تحت انقیاد خود درنیاورد یا برای اهدافش به خدمت نگیرد، به‌ویژه اگر خال‌کوبی از جنس هنر باشد. شاید در برخی موارد مایی که خال‌کوبی داریم هرگز آن را کاملاً برای منظور خودمان استفاده نکنیم، هرچند خال‌کوبیْ از پوستمان، برای بیان هرچه می‌گوید، استفاده می‌کند. پس ممکن است حرف آن کانتیِ مخالف، که پیش‌تر ذکر شد، گاهی اوقات صحیح باشد و صاحب خال‌کوبی گاهی اوقات وسیله‌ای برای هدفی بیانی باشد که از آنِ خود او نیست. ولی دوباره، برای کسانی از ما که پیامدگرا و زیبایی‌شناس هستند، همین که هدفِ هنر برآورده می‌شود بس است و لابد مشکلی نیست.

منابع و مآخذ:
Adajian, Thomas. "The Definition of Art., The Stanford Encyclopedia of Philosophy Ed. Edward N. Zalta. Winter 2012 Edition. URL =
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید