خلاقیت؛ به معنای نوآوری نیست

خلاقیت؛ به معنای نوآوری نیست

اما در مقابل، این ایده را تصور کنید که خلاقیت موضوعی مربوط به نوآوری نیست. معنای این ایده این نیست که ما مجبوریم کلاً از ارزش ابتکار و اصالت دست بکشیم، بلکه باید آن را به‌عنوان طیفی از پیامد‌های احتمالی در نظر بگیریم.

کد خبر : ۸۶۲۹۸
بازدید : ۱۸۰۸
خلاقیت اصلاً به معنای نوآوری نیست
تصورِ اینکه ابتکار به خرج بدهی، و زندگیِ منحصربه‌فرد خودت را داشته باشی، واقعاً وسوسه‌انگیز است. آدم‌ها به خلاقیت غبطه می‌خورند. چه عالی می‌شود که آن فرد خلاق تو باشی و آدم‌ها، به‌جای استیو جابز و مارک زاکربرگ، جملات انگیزشی تو را دست‌به‌دست کنند.
اما اگر در یک مسیری فقط استثنا‌ها پیروز شوند، نکند آن راه بی‌راهه باشد. جولیان چانگ با الهام از فلسفۀ چینی می‌گوید خلاقیت اصلاً به معنای نوآوری نیست؛ کافی است بتوانید با ورزیدنِ مهارت‌هایتان از دل شرایط سخت و متعارض سربلند بیرون بیایید.

وقتی ۱۵ سالم بود، یکی از نزدیک‌ترین دوستانم به‌طرزی غیرمنتظره درگذشت. معلم فیزیک ما این خبر را وقتی به من رساند که سر جلسۀ یکی از آزمون‌ها نشسته بودم و تا آخر آن آزمون از این حسرت می‌خوردم که چرا دوستم دیگر نیست تا آن آزمون را بگذراند.
هنوز هم نمی‌توانم آن احساس را با زبان بیان می‌کنم: احساسی بود شبیه به شوک، درماندگی و سردرگمی. نمی‌دانستم به چه فکر کنم و، بیش از آن، مانده بودم که چه کار کنم! بسیاری از شب‌هایم به بی‌خوابی گذشت و بسیاری روز‌ها به بهت و حیرت.

پانزده سال بعد وقتی در مقطع تحصیلات عالی بودم، ناگهان دوست دیگری درگذشت؛ مردی که بسیار دوستش می‌داشتم. یادم هست که تلفنم را چک می‌کردم و دل‌نگران دنبال پیامکی از او می‌گشتم. اما با آنکه واکنش اولیه‌ام بسیار شبیه وضع سابق بود، تفاوت ملموسی در احساس بعدی‌ام وجود داشت.
به‌رغم ناگهانی و غم‌انگیزبودن آن وضع، بسیار کمتر از روزگارِ نوجوانی‌ام، دچار سرگشتگی شدم. همچنان می‌توانستم فکر کنم و هنوز می‌توانستم کارهایم را انجام دهم. به نظر می‌رسید که در سرکردن با فقدان ورزیده‌تر شده‌ام.

شاید فکر کنید دلیل این تفاوت روشن است: سن و سالی بر من گذشته بود و تجربۀ بیشتری در مواجهه با مرگ کسب کرده بودم.
اما تجربه به‌تن‌هایی کافی نیست: آنچه بیشتر اهمیت دارد این است که آیا از تجربه چیزی فراگرفته‌ایم یا خیر؛ و یادگیری از تجربه، به‌ویژه از تجربه‌ای به سختی مرگ عزیزان، می‌تواند بسیاری چیز‌ها در خود داشته باشد، ازجمله چیزی که می‌تواند شامل خلاقیت باشد.

شاید این ادعا شگفت‌آور به نظر برسد. اما به‌هرحال خلاقیت غالباً با ایدۀ نابغۀ خلاق و منحصربه‌فرد گره خورده است، فردی که نه‌تن‌ها از آنچه دیگران انجام می‌دهند پیشی می‌گیرد، بلکه جهان را نیز در این فرآیند دگرگون می‌کند.
علاوه‌براین، حتی اگر دربارۀ ماهیت و ارزش خلاقیت خود را به چشم‌انداز‌های رومانتیک یا قهرمانانه محدود نکنیم، این طرز فکر رایجی است که خلاقیت دست‌کم به نوآوری یا ابتکار نظر دارد.

این طرز فکر دربارۀ خلاقیت عمومیت ندارد. ژوانگژی۱یک متن کلاسیک فلسفی و ادبی چینی، چشم‌انداز متفاوتی پیشِ رو می‌گذارد. بنابه یک تفسیر، هدف خلاقیت نه نوآوری یا ابتکار، بلکه ادغام و تلفیق است. به‌جای درنظرگرفتن چیزی جدید، خلاقیت به چیزی نظر دارد که آن چیز با موقعیتی که جزیی از آن است تلفیق می‌شود.

داستان پیان چرخ‌ساز، از یکی از فصل‌های ژوانگژی معروف به تیان دائو۲ -به معنای «راه آسمان» یا «طریق ملکوت» - تصویر تأثیربرانگیزی از این دیدگاه را دربارۀ خلاقیت ترسیم می‌کند که مربوط به هنرمندان و صنعتگران است. در این داستان کوتاه، چرخ‌سازی معروف به پیان به یک دوک می‌گوید که کتاب اندرز حکمایی که او می‌خوانَد چیزی نیست جز «خس و خاشاک»؛ دوک خشمگین از او توضیح می‌خواهد.
چرخ‌ساز در پاسخ می‌گوید که، دست‌کم در حرفۀ او، وی می‌تواند چیزی را بسازد، تنها به این دلیل که او «فوت‌وفن» آن را می‌داند و این فوت‌وفن را نمی‌توان کاملاً با کلمات بیان کرد. اگر او ضربات چکش خود را خیلی نرم وارد کند، اسکنۀ او می‌لغزد و تأثیری بر چوب نخواهد گذاشت.
اگر آن ضربات را خیلی سخت وارد کند، اسکنه‌اش در چوب فرومی‌رود و تکان نخواهد خورد. او می‌گوید «نه چندان نرم و نه چندان سخت؛ تو می‌توانی آن را در دست خود دریابی و در ذهن خود احساس کنی»؛ «ازاین‌رو، من هفتاد سال بدین طریق عمل کرده‌ام و در چنین سنی هنوز هم چرخ می‌تراشم.
وقتی پیشینیان درمی‌گذشتند، چیز‌هایی را با خود به گور می‌بردند که نمی‌شد به دیگران واگذاشت؛ بنابراین آنچه به خواندنش می‌کوشی، نباید چیزی جز خس و خاشاک و پسمانده‌ای از آن پیشینیان باشد».

چرخ‌ساز اگرچه صنعتگری «دون‌پایه» است، نکتۀ مهمی برای آموختن به دوک دارد. او طی سال‌های بسیار با دستان خویش چرخ ساخته و توانایی خود را در عمل پرورده است و هنر خویش را به‌شیوه‌ای تلفیقی به کار بسته است که نمی‌توان آن مهارت را صرفاً از طریق فهرستی الگوریتمی از دستورالعمل‌ها به چنگ آورد.
او، به جزییاتِ دقیقِ چوب‌ها و ابزارهایش و حرکات بدنش، برای خلق آنچه می‌خواهد، واکنش نشان می‌دهد، چیزی که با تحمیل طرح و برنامه به انجام نمی‌رسد.

وقتی در پی دست‌یابی به نتایجی واقعاً نوپدید باشیم، تقلای ابتکار و اصالت می‌تواند ضدخلاقیت باشد؛ بنابراین اندرز حکما برای زندگی کاملاً مطلوب صرفاً پسمانده‌های آن‌هاست، اگر آن‌ها را دستورالعمل‌هایی تفسیر کنیم که کسی می‌تواند صرفاً آن‌ها را بخواند و آن‌گاه به عمل درآورد.
زندگی مطلوب به‌طور کلی شامل چیز‌هایی بسیار بیش از این است، یعنی شامل تلفیقی خودانگیخته میان انواع متعارضی از چیزها: چیز‌های سخت و نرم، آموخته و خودانگیخته، فعال و منفعل، و حتی بی‌حاصل و ثمربخش؛ همۀ این‌ها در کنده‌کاری چرخ‌ها به کار می‌آیند و البته در جا‌های دیگر نیز. به بیان دیگر، زندگی مطلوب دربردارندۀ خلاقیت است.
خلاقیت اصلاً به معنای نوآوری نیست

این نوع خلاقیت صرفاً در پی نوآوری یا اصالت نیست. چرخ‌ساز نمونۀ چنین خلاقیتی است، خلاقیتی که به نوآوری یا اصالت او یا ساخته‌هایش مربوط نیست، بلکه به توانایی او در ساخت چرخ به‌شیوه‌ای حساس، پذیرا، و -بسیار- تلفیق‌شده مربوط می‌شود: شیوه‌ای که از سر عادت آموخته نمی‌شود، بلکه با وارد شدن به کنشی پایدار و خودانگیخته به دست می‌آید.

از داستان پیان چرخ‌ساز می‌توانیم برای فهم بهتری از این مسئله بهره بگیریم که چرا یادگیریِ کنارآمدن با فقدان‌ها کاری است خلاقانه. اگرچه انبوهی از کتاب‌ها وجود دارد که توصیه‌هایی دربارۀ چگونگی انجام این کار بیان می‌کنند، درنهایت یادگیریِ کنارآمدن با مرگ یک اقدام عمیقاً شخصی است که -مثل خراطی چرخ‌ها- نمی‌توان آن را کاملاً از طریق مجموعه دستورالعمل‌های ازپیش‌تعیین‌شده به دست آورد.
ما باید به جزئیات دقیق موقعیت خود (دربارۀ افکار، احساسات و اوضاع‌واحوال) واکنش نشان دهیم تا آنچه را می‌خواهیم (مثلاً احساس آرامش یا فرجام) خلق کنیم. این چیزی نیست که بتوان با تحمیل طرح و برنامه به انجام رساند؛ حتی اگر از مسیری که می‌پیماییم، برنامه‌های مختلف را محتاطانه و بسیار انعطاف‌پذیر طراحی کنیم.

علاوه‌براین، در عمل‌کردن براساس افکار و احساسات و اوضاع‌واحوالمان با همۀ جزییاتشان، چنین نیست که تمامی آنچه ما انجام می‌دهیم متفاوت باشد با آنچه دیگران مجبور بوده‌اند در مسیر یادگیریِ مواجهه با فقدان انجام دهند. به‌علاوه -باز هم مثل خراطی چرخ‌ها- این نیز منطقاً یک فعالیت خلاقانه است که در آن تلفیقی خودانگیخته میان انواع متعارضی همچون عزاداری و بزم، بیزاری و قدرشناسی، و درماندگی و شادکامی، صورت بگیرد.
توانایی کنارآمدن با مرگ به‌شیوه‌ای حساس، پذیرا، و تلفیقی نیز یادگیری از سر عادت نیست، بلکه با ورود به فعالیتی پایدار و خودانگیخته صورت می‌پذیرد. درواقع، حتی خود ژوانگژیِ فیلسوف را می‌توان ملاحظه کرد که پس از مرگ همسرش در فصل هجدهمِ متن با عنوان ژی لی -به معنای «خوشبختی کامل» یا «شادی تمام» - وارد چنین فرآیند خلاقی می‌شود.

این طرز فکر در مورد خلاقیت فواید بالقوۀ دیگری نیز دارد. نخست آنکه حتی اگر غرض از خلاقیت رسیدن به ابتکار و اصالت باشد، عدم تأکید بر اصالت می‌تواند به‌نحوی عجیب به خلاقیتی عظیم‌تر منجر شود. این بدان دلیل است که وقتی در صدد دست‌یابی به نتایجی واقعاً جدید باشیم، تقلای اصالت واقعاً می‌تواند ضدخلاقیت از کار درآید.
اگر توجه خود را به دست‌یابی به چیزی اصیل معطوف کرده باشیم، صرفاً آن دسته از احتمالات را کندوکاو خواهیم کرد که، بنابه فرض، امکان بیشتری برای به‌بارآوردن آن نتیجه را دارند و بسیاری از دیگر احتمالات را که شاید برای دست‌یابی به چیزی اصیل به کار آیند کنار می‌گذاریم.

اما در مقابل، این ایده را تصور کنید که خلاقیت موضوعی مربوط به نوآوری نیست. معنای این ایده این نیست که ما مجبوریم کلاً از ارزش ابتکار و اصالت دست بکشیم، بلکه باید آن را به‌عنوان طیفی از پیامد‌های احتمالی در نظر بگیریم. بدین ترتیب، شکل‌گیری یک شبکۀ گسترده‌تر بدین نحو می‌تواند دست‌یابی به خلاقیت را (به هر معنایی که باشد) آسان‌تر کند.

دوم آن‌که تمرکز بر تلفیق می‌تواند ما را ترغیب کند که به فهم بهتری از عاملان خلاق برسیم، عاملانی که از صمیم جان با شرایط محیطی خود مرتبط هستند یا از آن برآمده‌اند. این برداشت فهم ما را از خلاقیت چنان بسط می‌دهد که بتوانیم خلاقیت را چیزی لحاظ کنیم که طیف بزرگ‌تری از فعالیت‌ها را می‌طلبد.
به‌هرحال، بسیاری از فعالیت‌های زندگی، از امور پیش پاافتاده تا امور معنادار، برحسب عادت آموخته نمی‌شوند، بلکه ازطریق کنش خودجوشی به بار می‌آیند که جنبه‌های متعارضی را در هم می‌آمیزند. همان‌طور که برای تازه واردان نمونه‌های بیشتر می‌تواند شامل همراهی با فامیل فرد، طرح دوستی با همکاران، و سروسامان‌دادن به امور مالی فرد باشد.

این چشم‌انداز جایگزین دربارۀ خلاقیت می‌تواند به ما کمک کند آن را یک پدیدار روزمره ببینیم که همگی در آن مشارکت داریم، نه یک استعداد یا موهبت خارق‌العاده که فقط عدۀ قلیلی از آن بهره‌مندند؛ و این امر می‌تواند ما را به معنایی از ایدۀ خلاقیت پویا برساند: به مفهومی از یک زندگی تلفیقی که خودجوش پیش می‌رود و، در آن، همۀ جنبه‌های متعارض زندگی می‌توانند برای شکل‌دادن به یک کل غنی و متنوع به کار آیند.

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را جولیان چانگ نوشته و در تاریخ ۱ سپتامبر ۲۰۲۰ با عنوان «To be creative, Chinese philosophy teaches us to abandon 'originality'» در وب‌سایت سایکی منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ ۵ آبان ۱۳۹۹ با عنوان «برای خلاق‌بودن، بی‌خیالِ نوآوری شوید» و ترجمۀ علی کوچکی منتشر کرده است.

•• جولیان چانگ (Julianne Chung) استادیار فلسفه در دانشگاه یورک در تورنتو و دستیار سردبیر مجلۀ آکسفورد استادیز این اپیستمولوژی (مطالعات معرفت‌شناختی آکسفورد) و نایب رئیس انجمن کاناداییِ فلسفه برای زنان است.

[۱]Zhuangzi
[۲]Tian Dao
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید