یک قتل و ۱۴۰ بیماری؟!

از آنجا که شیوع بیماریهای روانپزشکی در دنیا بالاست، در واقع انداختن توپ به زمین بیماران روانپزشکی و توجیه همه خشونتها توسط آنها راحت به نظر میرسد و خیلیها به جای هر تحلیل و بررسی دیگری راحت میگویند طرف بیماری روان داشته.
هر خبر خشونتباری که میشنویم مدتها ذهنمان درگیر میشود و دائم از خودمان میپرسیم چه چیز باعث این حجم از خشونت شده؟ تکرار خشونت باز نگرانمان میکند مثلاً اگر خبر قتل بابک خرمدین، کارگردان سینما، توسط پدر و مادرش را میشنویم با خود میگوییم حتماً یک مشکل روانی داشتهاند.
کمی پرسوجو میکنیم و بعد هم با همین گزارههای سادهانگارانه مسأله را رها میکنیم. اما چند وقت است که حجم این اخبار و تکرار موارد مشابهش آن قدر زیاد شده که باید به طور جدی بپرسیم واقعاً چه اتفاقی افتاده است؟
۱۲ روز از انتشار خبر قتل بابک خرمدین میگذشت که خواندیم فرزند دیگری در تبریز به دست مادرش به قتل رسیده. یاشار، پسر جوان و متأهلی که یک فرزند داشت، به بهانه اعتیاد به مصرف مشروبات الکلی توسط مادرش به قتل رسید.در اسفراین مادری دو فرزندش را کشت و بعد هم تلاش کرد خودش را بکشد و در رشت هم مرد جوانی خبر داد که به علت اختلافات خانوادگی با شلیک سه گلوله پدر خود را به قتل رسانده است. تقریباً بعد از انتشار هر خبر خشونتبار، پلیس و دیگر نهادهای ذیربط خبر میدهند که پرونده این افراد برای انجام اقدامات روانپزشکی در حال بررسی است.
احمد احمدیپور، روانپزشک و عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی آزاد تهران، در این باره میگوید: «در مورد اتفاقات اخیر از جمله فرزندکشیها و افزایش میزان خشونت و قتل و فرزندکشی، شاید صرفاً تجزیه و تحلیل این موضوعات از منظر روانپزشکی امکانپذیر نباشد و اگر معتقد باشیم تنها دلیل ابراز خشونت در جامعه بیماریهای زمینهای روانپزشکی است به احتمال زیاد دچار اشتباه شدهایم و مسیر پرداختن به آن هم به بیراهه ختم خواهد شد.»
به گفته او ماهیت برخی بیماریهای روانپزشکی که اختلالات شدید روانپزشکی هم نامیده میشود، به گونهای است که میتوانند با درگیرکردن قسمتهایی مهم از ذهن و مغز که سبب مهار رفتارهای آسیبزا، ایجاد همدلی و قضاوتهای درست و تصمیمگیریهای منطقی هستند شانس ارتکاب خشونت را به عنوان یکی از علامتهای بیماری بالا ببرند، اما نکته مهم آن است که ۱۴۰ نوع بیماری روانپزشکی وجود دارد که بیماریهای شدید، اندکی از آنها را شامل میشود و تعمیمدادن کل این خشونتها به بیماریهای روانپزشکی، پرداختن نادرست به یک موضوع و مسأله غیر واقعی است.
سونیا غفارزاده، پژوهشگر مسائل اجتماعی، معتقد است کاهش آستانه تحمل و خشونت با اتفاقات پیشآمده در جامعه ارتباط دارد: «اگر چند اتفاق همزمان رخ داد و مغز فردی نتوانست به طور همزمان آن را پردازش کند، صد درصد آستانه تحمل فرد پایین آمده و دچار اضطراب میشود.
حسین یکی از کسانی است که اتفاقاً درگیر یک بیماری حاد روانپزشکی است. او میگوید: «من حرفم این است که قطعاً مراجعه بهموقع به روانپزشک و روانشناس میتواند در کمترشدن بروز رفتارهای خشونتآمیز مؤثر باشد، اما آیا تحقیقی انجام شده که چند درصد رفتارهای خشونتبار توسط بیماران انجام میشود؟
دکتر احمدیپور در این باره میگوید: «وقتی از علامت بیماری سخن میگوییم مثل همه بیماریهای دیگر چند علامت برای تشخیص صحیح ضروری است؛ مثلاً همان طور که برای تشخیص یک بیماری تنفسی، سرفه علامتی از یک مریضی است، ممکن است اشکال در قوه قضاوت و تشخیص هم علامت یک بیماری روانپزشکی باشد.

محمد هم یکی از بیماران اعصاب و روان است که میگوید: «از آنجا که شیوع بیماریهای روانپزشکی در دنیا بالاست، در واقع انداختن توپ به زمین بیماران روانپزشکی و توجیه همه خشونتها توسط آنها راحت به نظر میرسد و خیلیها به جای هر تحلیل و بررسی دیگری راحت میگویند طرف بیماری روان داشته.
برخی، اما میگویند جنایات پیچیده نسبت چندانی با بیماریهای روانپزشکی شدید ندارند. دکتر احمدیپور در این باره میگوید: «بیماریهای شدید روانپزشکی میتوانند سیستم برنامهریزی و زمانبندی و سکانسگذاری را مختل کنند و از آنجایی که خشونت هم طیف گستردهای دارد و خیلی از خشونتها که اتفاقاً خیلی دقیق و سریالی رخ میدهند و برای پنهانکردن ماجرا تا آخرش هم فکر میشود، با چنین اختلالات روان همخوانی ندارند.»
به گفته این استاد دانشگاه، آمارها همچنین نشان میدهد بیماران روانپزشکی بیشتر از این که مرتکب خشونت شوند، بیشتر قربانی خشونت هستند، اما آن چه بیشتر در رسانهها گزارش میشود، ارتکاب جرم است نه قربانیشدن.»
تصور این که کسی بدون این که اختلالی داشته باشد دست به چنین خشونتهایی بزند برای خیلیها بسیار دشوار است شاید برای همین راحتترین دلیل خشونت را به این موضوع ارتباط میدهیم. احمدیپور در این باره توضیح میدهد: «نکتهای که معمولاً از آن غفلت میشود دستهای از اختلالات است که جزو اختلالهای شخصیتی طبقهبندی میشوند.
در بین بیمارانی که اختلال شخصیتی دارند بهراحتی میتوان شخصیتهای ضد اجتماعی و مرزی را دید که اتفاقاً با توجه به شخصیتشان ماهیت خشونت و پرخاشگری نسبت به خود و دیگران در آنها محتملتر است. در نتیجه بیشتر باید به این دسته از اختلالات پرداخت.