قبول دارم با مقتول اختلاف داشتیم، ما به خاطر تعدادی دام با هم درگیری داشتیم. اختلاف مالی ما باعث شده بود با هم چند باری برخوردهای تندی بکنیم، اما من سیامک را نکشتم. من به خاطر گاو و گوسفند آدم نمیکشم.
جدال روسیه و انگلیس برای امتیاز ساخت خط آهن
ناپایدار و حتی متضاد... یک بار حکومت روسیه مقاطعهکاران را تشویق میکرد تا نقشه راهآهن را ترسیم کنند و جدا به دنبال کسب امتیاز در این باره میافتاد، ولی موقع دیگر با احداث خط آهن در هر نقطه ایران شدیدا مخالفت میکرد...
او اگرچه تلاش کرد با داستان سراییهای خاص، حقیقت ماجرای تلخ جنایت مسلحانه را به بیراهه بکشاند، اما هر بار سوالات دقیق قضایی، او را در مخمصهای گرفتار میکرد که به ناچار لب به اعتراف میگشود.
آذر که ترسیده بود ناگهان با چاقو به شوهرش حمله کرد و چند ضربه زد. من هم چاقو را از او گرفتم و یک ضربه به گردن رسول زدم. بعد از آن میخواستیم فرار کنیم که مادربزرگ رسول با شنیدن سر و صدا به راه پلهها آمد من و آذر مجبور شدیم او را هم بکشیم.
من قصدی برای قتل نداشتم و فکر میکردم ما فقط یک درگیری ساده خواهیم داشت، اما سیامک چند بار به من حمله کرد و من هم در یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم و سیامک را به قتل رساندم.
وقتی وارد دعوا شدیم، حامد شمشیر را از من گرفت و یک ضربه به کتف مقتول زد. همان موقع میثم و حامد باهم روی زمین افتاده بودند. وقتی میثم از روی زمین بلند شد، بلافاصله سوار موتور شدیم و باهم فرار کردیم. ما صبح روز بعد فهمیدیم میثم جان سپرده است.
یکی از آن دو جوان به طرفداری از «س» به طرف مرد ۶۵ ساله و خانواده اش هجوم میبرد و چهار عضو این خانواده را خون آلود نقش بر زمین میکند که در این میان پسر ۲۵ ساله خانواده جان خود را از دست میدهد.
سامان دستبردار نبود، او به سمت من حمله کرد. اگر سامان را نمیزدم، او حتما من را میکشت. افراد دیگری هم در کارواش بودند و دیدند من فرار کردم تا درگیر نشوم، اما سامان دستبردار نبود.
من که از رفتار سیروس خیلی عصبانی شده بودم یک دفعه چشمم به کارد میوه خوری افتاد آن را برداشتم تا شوهرم را بترسانم و مانع کتکهایش شوم، اما چاقو به قفسه سینه او اصابت کرد.
متهم به قتل در ادامه اعترافاتش توضیح داد: کشمکشها میان من و دخترم ادامه داشت تا اینکه روز حادثه باز هم بر سر همین مسائل با هم جر و بحث کردیم و من که بهشدت عصبانی شده بودم شالی را دور گردنش پیچیدم و فشار دادم.
و دوباره من را زد و سرم را به دیوار کوبید. این کارش خیلی مرا ناراحت کرد ضمن اینکه ترسیده بودم و از ترسم چاقو کشیدم تا او دعوا را تمام کند و دیگر به من حمله نکند، اما او دوباره حمله کرد و چاقو ناخواسته وارد بدنش شد.
آنها با روغن و آب جوش به ما حمله کردند. ضمن اینکه تیزی و چاقو هم داشتند و زندانیان را زدند. در آن درگیری نمیدانم چه اتفاقی افتاد و چه کسی وحید را زد. البته من هم ضربهای زدم. اما ضربه کشنده را که پزشکی قانونی تعیین کرده است، من نزدم.
همان موقع هم گفتم که ضارب من نبودم و شهرام ضارب بود، اما، چون همسر مقتول از دست من عصبانی بود میخواست مرا قصاص کند. البته قبول دارم که من لگد زدم به همین دلیل هم همسر مقتول از من ناراحت بود.
از دفترم بیرون آمدم و بابت این کارش به او تذکر دادم که اصلاً توجهی نکرد و ما باهم درگیر شدیم و با سلاحی که داشتم به او شلیک کردم و یکی از گلولهها به جمجمهاش اصابت و او فوت کرد.
جیغ کشیدم و از همسایهها کمک خواستم. حتی خودم با اورژانس تماس گرفتم و به همراه همسرم به بیمارستان رفتم، فکر نمیکردم یک لحظه عصبانیت چنین فاجعهای رقم بزند.
آنقدر گریه کردم و به خودم لعنت فرستادم که چرا مادرم را با دستان خودم و به خاطر هیچ کشتهام. چند ساعت فکر کردم تا اینکه تصمیم گرفتم به اورژانس زنگ بزنم و دروغ بگویم، اما خیلی زود واقعیت برملا شد.
ما هم به آنجا رفتوآمد داشتیم و مواد مصرف میکردیم. روز حادثه حامد از مهرداد چیزی خواست و مهرداد هم حرف زشتی به او زد. این فحاشی باعث درگیری شد. حامد با چاقو به مهرداد حمله کرد.
من هم هر دو نفر را با ضربات چاقو مجروح کردم و از آن جا گریختم تا این که هنگام زورگیری از یک مغازه دار دستگیر شدم و ...
به او گفتم پول ندارم به من مهلت بده، اما ناگهان شروع به داد و فریاد کرد در یک لحظه عصبانی شدم و او را هل دادم. تعادلش به هم خورد و روی سنگهای مقابل در ورودی داخل خانهاش افتاد.
حتی یکی از برادران کامران با چاقو ضربهای به دستم زد که زخمی شدم. من هم چاقویی را که در جیب داشتم، بیرون آوردم و به سمت کامران پرتاب کردم، اما چاقو را به سینه او فرو نکردم.