رفتن، «مثل یک عاشق»

عباس کیارستمی، دیگر نیست، هر چند امروز بیشتر از هر زمان دیگری «هست». مرگ او، زایشی بود و هست که سینما و هنرش را در ابعادی جدید و جهانی بار دیگر به جوشش و شوری تازه خواهد رساند و این برای همه ما هم یک افتخار است و هم شاید عاملی برای گرفتن یک درس تاریخی.

کد خبر : ۲۱۱۸۰
بازدید : ۱۴۳۰
دکتر ناصر فکوهی -جامعه‌شناس- در یادداشتی درباره مرگ عباس کیارستمی در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ نوشت:

عباس کیارستمی، دیگر نیست، هر چند امروز بیشتر از هر زمان دیگری «هست». مرگ او، زایشی بود و هست که سینما و هنرش را در ابعادی جدید و جهانی بار دیگر به جوشش و شوری تازه خواهد رساند و این برای همه ما هم یک افتخار است و هم شاید عاملی برای گرفتن یک درس تاریخی.

در تاریخ فرهنگی ایران دو نهاد ارزشمند، که خوشبختانه هنوز وجود دارند، سهم بزرگی در به ثمر رساندن استعدادها و چهره های درخشانی داشته اند که نه فقط این فرهنگ را با عمر پر بار خود سیراب کردند و بلکه آن را در سراسر جهان به مردمانی که اغلب تصاویری کلیشه ای از ما و فرهنگمان دارند، شناسانده اند.

این دونهاد، از یک سو «دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران» و از سوی دیگر «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» هستند و کیارستمی که او را باید نه تنها متعلق به فرهنگ خود، بلکه فراتر از آن، یکی از ارزش های فرهنگ جهانی و انسانیت بدانیم، حاصلی از هر دو این نهادها بود.

همانگونه که می توان او را در تقاطعی از جاده های بی شماری قرار داد که نقاشی، هنر گرافیک، عکاسی، ادبیات و سینما را به یکدیگر پیوند می دهند.

کیارستمی به یکباره، کیارستمی نشد و تحول کار او از «نان و کوچه» تا «مثل یک عاشق» در طول چهل سال، از انسجامی قدرتمند و تحسین برانگیز برخوردار بود.

در همان حال که بسیاری از آثاری که در آینده بیش از پیش از آنها سخن گفته و درباره شان بحث خواهد شد، همچون تیزرهای متعددی که برای فیلم های دیگر کارگردان‌ها ساخت، کارهای تبلیغاتی، عکس‌ها و نقاشی هایش، عمر دیگری می خواهد تا تک تک بررسی و به آنها اندیشیده شود.

زمانی که «طعم گیلاس» کیارستمی در 1997 نخل طلای جشنواره کن را به دست آورد، یعنی هنگامی که هنوز در ایران بسیاری از بدخواهان هنر و ادبیات و مدرنیته وروشنفکری و اندیشه و اندیشیدن، همه جایگاه‌ها را از آن خود داشتند، صداهای زیادی برای تحسین و فریاد های شادی بلند نشد، و شاید بتوان گفت که ما باید منتظر می ماندیم تا جهان کیارستمی را «کشف» کند تا او را به رسمیت بشماریم.

البته این همواره یکی از تراژدی های هنر و تاریخ ما بوده است. جهان، به هر رو در انتظار ما نماند تا کار کیارستمی را نه در یک، دو یا سه فیلم، بلکه در فیلم های پی در پی او و با بازگشت به گذشته سینمایی او به مثابه شاهکارهای هنر هفتم بار دیگر در عرصه هنر و این بار در ابعادی جهانی به نمایش گذارد.

اما آنچه امروز شاید بیش از هر زمانی لازم باشد بر آن تاکید کنیم، آن است، که کیارستمی، را نه صرفا به دلیل ایرانی بودنش، بلکه برای سینمای پر ارزشش و برای بنیان گذاشتن اثر سینمایی از نوع و شکلی خاص در زمانی که کمتر کسی برای هنر او ارزش قائل می شد، تحسین کرد.

کیارستمی به هنر خود باور داشت، او یک عمر کار و تلاش خود را بر پای این هنر ریخت و قصد نداشت بدل به ستاره ای شود که نظیری در زمین و آسمان نداشته باشد. هم از این رو، کمتر در پی آن بود که شهرت خود را به نمایش بگذارد. با این همه، نه او و نه هیچ کسی دیگر از گزند سایه های شوم شهرت و ثروت در امان نبودند، همچنانکه این سایه‌ها همه هنرمندان ارزشمند ما را امروز همچون دیروز تهدید می کند.

از این رو است که در ابتدای این نوشته کوتاه ، به ارزش نهادهایی چون دانشکده هنرهای زیبا و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشاره کردیم که یکی کیارستمی 20 ساله را درون خود پرورش داد و دیگری کیارستمی ای که هنوز سی سال نداشت.

امروز کیارستمی از میان ما رفته است، اما ارزش شخصیت و هنر او همچنان باقی است و این ارزش را باید در نقشی که ما می توانیم در سینمای جهان و در هنر جهان داشته باشیم باید جست و نه در مفهوم قهرمان. هنر ما، سینما و ادبیات ما، تنها و تنها با دامن زدن و توسعه بخشیدن به نهادها و شرایطی که بتوانند زمینه ای مساعد برای پرورش هنرمندانی چون کیارستمی را فراهم کنند، می توانند جایگاهی در جهان داشته باشند.

به همین دلیل است که به گمان ما، بیشتر از تمام جوایز بین المللی که کیارستمی برای ما به ارمغان آورد، بودنش در ایران، ماندنش در ایران و وفاداری اش به سرزمینی که در آن بزرگ شده بود و کمک به جوانانی که دوست داشتند مثل او گامی برای به پیش راندن هنر و زیبایی جهان بردارند، ارزشمند بوده و هست.

یادش گرامی و نامش همواره زنده
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید