حالِ بد پایتخت کشتی ایران
جویبار شهری است که مدالآوردن کشتیگیران نوجوان و جوانش در مسابقههای آسیایی و جهانی مثل آبخوردن میماند. جویبار اما نه سالن کشتی استاندارد دارد و نه آبی گوارا برای نوشیدن.
کد خبر :
۲۴۸۶۲
بازدید :
۱۸۴۴
پنجاه خانوار در روستای «لپو صحرا» زندگی میکنند. شغل بیشتر مردم اینجا شالیکاری است. پسران روستا همهشان اهل ورزشاند. ورزش در نظر آنها در یک کلمه خلاصه میشود؛ کشتی.
کشتی گرفتن جز جداییناپذیر زندگی مردمان اینجاست.
امیرمحمد یکی از کودکان لپو صحراست. یازدهسال دارد و امسال قرار است به کلاس پنجم دبستان برود.
پاچههای شلوارش را ورمالیده. انگار که از دویدن برگشته. سرش بالا و شانههایش صاف است. دستم را که دراز میکنم با اشتیاق و به سرعت دست دراز میکند و دستم را محکم فشار میدهد. امیرمحمد عاشق کشتی است.
هر روز با همین رویا میرود روی تشک: «٣روز توی سالن، ٣روز هم برای خودم تمرین میکنم.» امیرمحمد تنها نیست. ٢٠کودک و نوجوان ساکن لپو صحرا مثل او کشتی را شروع کردهاند. هریک با رویایی مخصوص به خودشان. کودکان لپو صحرا اینروزها شادمانند. آنها یک الگو دارند که در نظرشان قهرمانی است «خاکی و بیادعا.»
این را یکی از پسرعموهای قهرمان میگوید و بقیه تأیید میکنند. قهرمان امروز و کودک دیروز لپوصحرا حسن یزدانی است.
کشتیگیر ٢١سالهای که در المپیک ستاره شد و طلا گرفت. همروستاییهای حسن از شهریور پارسال که او در مسابقات قهرمانی جهان نقره گرفت، عزمشان را جزم کردند که بشوند یکی مثل حسن.
امیرمحمد یکی از همانهاست. با چهرهای مصمم و چشمانی سرریز از شوق قهرمانشدن. اینجا روستای لپوصحراست یکی از روستاهای شهرستان جویبار. سه عضو تیمملی کشتی ایران در المپیک ریو از این شهر آمدهاند؛ حسن یزدانی، کمیل قاسمی و رضا یزدانی. شهری که به پایتخت کشتی ایران مشهور شده است.
خانه کشتی حمام ندارد
جلوی در و روی دیوارهای یکی از خانههای روستا پر است از بنرهای تبریک و خوشآمدگویی به «پهلوان حسن یزدانی». از طرف پسرعموها، از طرف مسئولان، از طرف اهالی، از طرف همه...
خانه پدری حسن پر است از مهمانهایی که برای تبریک آمدهاند. پدر و مادر و یکی از برادرهای حسن، میزبانی را برعهده دارند. آخرین گروه مهمانها زود خداحافظی میکنند تا به قول خودشان مزاحم مصاحبه نباشند. دو روز مانده به بازگشت تیمملی به کشور خستگی در چهره پدر حسن هویداست.
اما «علیاعظم یزدانی» در مقام پدر قهرمان المپیک دشواری هماهنگیهای این روزها برایش لذتبخش است. حمیرا یزدانی، مادر حسن هم دستکمی از همسرش ندارد. صدایش گرفته، چون برای قهرمانی پسرش از سر شوق اشک ریخته است. حالا اما وقت سرور است.
پدر چگونه کشتیگیرشدن حسن را روایت میکند: «حسن یازده ساله بود که کشتی رو زیر نظر امید اسماعیلپور شروع کرد. بعد از سهسال هم رفت زیر نظر همت مسلمی. خودم چند سال اول با موتور میبردمش تمرین و بعد از تمرین با هم برمیگشتیم خونه. من حسنرو یه دقیقه هم تنها نذاشتم. مواظبش بودم که احساس تنهایی نکنه.» نوجوان یازده ساله دیروز، قهرمان امروز المپیک است. پدر قهرمان یادآوری میکند که کشتی در جویبار حسابش از بقیه جاها جداست.
او با یادآوری نسبت عموزادگیاش با پدر رضا یزدانی کاپیتان تیمملی کشتی حساب یزدانیها را هم جدا میکند: «کشتی در خون یزدانیهاست.»
مادر حسن در تمام این دقایق ساکت است و زمانی هم که نوبت به حرف زدن او میرسد خدا را شکر میکند: «پسرم با ایمان بود، خدا هم به دلش نگاه کرد. پسرم خاکی و بیریاست. توی مراسم عزا و عروسی همیشه از ما و بقیه میخواد معرفیاش نکنیم.
میگه خوشم نمیاد مردم منو اینطوری بشناسن.» صحبتمان تمام شده داریم آماده میشویم که لپوصحرا را ترک کنیم. پدر حسن اما لحظهای در فکر فرو میرود و با صدایی که حالا کمی بلندتر است، میگوید: «کشتی جویبار مال امروز و دیروز نیست. اجداد ما همه کشتیگیر بودند. کشتی لوچو، ورزش سنتی این شهر است. ریشسفیدها از گذشته تا امروز مسابقههای لوچو برگزار کردند.
این شهر استعداد کشتی دارد. مسئولان باید کشتی اینجا را جدی بگیرند. کشتیگیرهایی که در خانه کشتی رضا یزدانی تمرین میکنند حتی از نعمت حمام هم محروماند. مسئولان هم برای راهاندازی حمامهای آنجا هر بار بهانهای میآورند.» این بهانهها اما سد راه نبودهاند که اگر بودند نوجوانان یازده ساله جویباری به عشق پهلوانشدن کفش و کلاه نمیکردند و روی تشک عرق نمیریختند.
زمین سالن ٦هزار نفری، چراگاه گوسفندان
اما خب چیزهایی هست که نمیتوان ازشان عبور کرد. نمیتوان ازشان گذشت. چنان که پدر نایب قهرمان المپیک ریو ساعتی بعد در گوشهای دیگر از شهرستان جویبار یادآوریشان میکند. سر یکی از کوچههای روستای محله کلا تابلویی نصب کردهاند که رویش نوشته شده: کوچه پهلوان کمیل قاسمی.
خانه پدری کمیل انتهای همین کوچه است. کوچهای که در دو طرفش درختان با سایههای بلندشان نقش دیوار را برعهده گرفتهاند. درختان با ضایعات خودرو محصور شدهاند. جمعآوری ضایعات یکی از شغلهای پررونق مردم جویبار است.
پس نتیجهاش میشود قابهای فن خودرو که در نقش دیوار باغ کنار هم با نظم و ترتیب چیده شدهاند. خانه انتهای کوچه، منزل پدری کمیل قاسمی است. نعمت قاسمی و آمنه فلاحی پدر و مادر کمیل، از کامیابی فرزندشان شادمانند. پدر در بروز این شادمانی خویشتندار است مادر اما نه. کمیل ١٠ساله که بوده با پدربزرگش که در رشته سنتی کشتی لوچو فعالیت میکرده، پا به سالن کشتی گذاشته است.
بعد از سه چهار ماه تمرین در ساری، کمیل تمرینهایش را در سالن شهید فقیهی جویبار ادامه داده است. مربی اصلی او از آن روز تا حالا مرد نامآشنای کشتی جویبار، حسین نقیبی است. پدر کمیل «تشکرکردنهای مرسوم» و تعارفها را کنار میگذارد. دوست دارد صدایش به گوش آنها که باید برسد: « در دو المپیک لندن و ریو نصف اعضای تیمملی کشتی آزاد جویباری بودند ولی همین شهر از داشتن یک سالن مجهز کشتی محروم است.» چنان محروم که به قول نعمت قاسمی مردم جویبار بارها برای داشتنش «زار زدهاند اما کو گوش شنوا؟»
اواخر دولت محمود احمدینژاد، مسئولان وقت یک قطعه زمین را در کنار دو سالن کشتی مهدی حاجیزاده و خانه کشتی رضا یزدانی برای احداث سالن ٦هزار نفری کشتی درنظر گرفته بودند. مسئولان دولت قبل یک بار هم به صورت نمادین کلنگ ساخت سالن را به زمین زده بودند اما فقط نمادین.
در دولت حسن روحانی بار دیگر مسئولان جدید بحث ساخت سالن را به میان کشیدند و حتی گویی بار دیگر یک مسئول استانی «قول مساعد» داده بود. اما هزار وعده خوبان یکی وفا نکند. پدر کمیل یکی از کسانی است که از این وعدههای عملینشده دلش خون است: «ما که برای خودمان چیزی نمیخواهیم.
حق مردم این شهر است که یک سالن بزرگ و مجهز داشته باشند. این سالن ساخته نمیشود مگر با بودجه ویژه هیأت دولت.»
در زمینی که مسئولان برای ساخت سالن کشتی جویبار درنظر گرفتهاند؛ بوتههای هرز سر برآورده و محل مناسبی را فراهم کردهاند برای چرای گوسفندان. چنانکه در عصر دوم شهریورماه ٩٥ این گوسفندان هستند که از زمین بهره میبرند. فرماندار اما دو روز بعد در جمع مردم وعده داد با حضور وزیر ورزش بار دیگر کلنگ ساخت سالن به زمین بخورد.
عباس هاشمی یکی از شهروندان جویباری است که دو پسرش ابوالفضل و مهدی همین چند روز پیش با طلای کشتی مسابقههای قهرمانی نوجوانان آسیا به خانه بازگشتهاند. از نظر او هر چند جویبار مهد کشتی است اما این همه موفقیت حاصل اتفاق است، نه برنامهریزی و استعدادیابی؛ «کدام مربی آمد جویبار در مدارس استعدادیابی کرد؟ کارشناسان کشتی باید بیایند از نزدیک این استعدادها را ببینند. چون من کشتیگیر بودم استعداد فرزندانم را در کشتیگیر شدن کشف کردم اما اگر کشتی را نمیشناختم چه؟ کدام برنامه برای استعدادیابی و هدایت نوجوانان طراحی شده؟ اگر این اتفاق بیفتد ما سه تیمملی را میتوانیم از همین شهر تغذیه کنیم.»
حرفهایی که حسین نقیبی، مربی قدیمی کشتی در جویبار هم تاییدشان میکند: «من هر بار که موفقیتی کسب کردیم و صداوسیما آمد برای مصاحبه این حرفها را گفتهام. ورزش امکانات میخواهد. ورزش سالن میخواهد. ورزشکار حمایت اقتصادی میخواهد. نمیخواهم اسم ببرم اما وقتی یکی از قهرمانهای خوب ما مجبور است کشتی را کنار بگذارد و سیبزمینی بفروشد، کشتی سیستمش درست نمیشود.»
ساعت حوالی دو بعدازظهر است و هوا شرجی. در یکی از خیابانهای مرکزی شهر سه مرد با لباس کار ایستادهاند. آدرس فرمانداری را میپرسیم.
خبرنگارید؟ برای کشتیگیرها اومدید. یه کمی هم از مشکلات بنویسید.
هنوز از مشکلات نپرسیده، یکیشان با خنده تمسخرآمیز میگوید: «این شهر همه قهرمانپرور آب خوردن ندارد.»
این مشکلی است که تعدادی دیگر از جویباریها هم از صبح که رسیدهایم بهش اشاره کردهاند. آب شور و قطعی مکرر آب مردم را کلافه کرده. بزرگ جمعشان با لحنی کنایهآمیز تقاضای اصلی را طرح میکند: وعدههای مسئولان که عملی نشد لااقل شما وعده بدهید که مشکل ما را منعکس کنید. دفتر فرماندار جویبار شلوغ است. از اداره ورزش و جوانان تعدادی پوستر آوردهاند که بعد از تأیید فرماندار در شهر توزیع شود. عکس سه کشتیگیر جویباری عضو تیمملی کشتی آزاد روی پوسترها نقش بسته است.
فرماندار بعد از چند دقیقه اجازه ورود میدهد. رجبعلی وهابی میگوید چون چند ماهی بیشتر نیست که فرماندار شده پس در نتیجه نمیتواند به ما «آمار» بدهد. با تعریف و تمجید شهر و مردمانش را اینگونه معرفی میکند: «مردمی داریم خوب، فرهیخته، دیندار و ورزشدوست.» وقتی پای سوالهای جدی به میان میآید سعی میکند با کمی محافظهکاری از پاسخ صریح پرهیز کند. یکی از سوالها درباره چرایی ساختهنشدن سالن ٦هزار نفری است.
وهابی خلاصهگوییاش را به رخ میکشد: «این طرح از طرحهای ملی است اما فعلا بودجهای برایش اختصاص پیدا نکرده. امیدواریم بهزودی احداث آن شروع شود.» نوبت به آب شرب شهر که میرسد سعی میکند بیشتر سخن بگوید: «آب شرب شهر یکی از چالشهای ما است. هرچه چاه حفر میکنیم بعد از مدتی جواب نمیدهد. آب شور است و غیرقابل استفاده. تنها راهحل ما استفاده از آب سد البرز است که باید وزارت نیرو با آن موافقت کند.»
موافقتی که تا امروز رخ نداده و همچنان مردم باید با آبرسانی قطرهچکانی روزگار بگذرانند. جویبار بیش از ٧٥هزار نفر جمعیت دارد. شهری که نسبت جمعیت روستاییاش به جمعیت شهری بیشتر است. در بیشتر این روستاها ورزش کشتی، تفریح اصلی نوجوانان و جوانان است.
جویبار شهری است که مدالآوردن کشتیگیران نوجوان و جوانش در مسابقههای آسیایی و جهانی مثل آبخوردن میماند. جویبار اما نه سالن کشتی استاندارد دارد و نه آبی گوارا برای نوشیدن.
کشتی گرفتن جز جداییناپذیر زندگی مردمان اینجاست.
امیرمحمد یکی از کودکان لپو صحراست. یازدهسال دارد و امسال قرار است به کلاس پنجم دبستان برود.
پاچههای شلوارش را ورمالیده. انگار که از دویدن برگشته. سرش بالا و شانههایش صاف است. دستم را که دراز میکنم با اشتیاق و به سرعت دست دراز میکند و دستم را محکم فشار میدهد. امیرمحمد عاشق کشتی است.
هر روز با همین رویا میرود روی تشک: «٣روز توی سالن، ٣روز هم برای خودم تمرین میکنم.» امیرمحمد تنها نیست. ٢٠کودک و نوجوان ساکن لپو صحرا مثل او کشتی را شروع کردهاند. هریک با رویایی مخصوص به خودشان. کودکان لپو صحرا اینروزها شادمانند. آنها یک الگو دارند که در نظرشان قهرمانی است «خاکی و بیادعا.»
این را یکی از پسرعموهای قهرمان میگوید و بقیه تأیید میکنند. قهرمان امروز و کودک دیروز لپوصحرا حسن یزدانی است.
کشتیگیر ٢١سالهای که در المپیک ستاره شد و طلا گرفت. همروستاییهای حسن از شهریور پارسال که او در مسابقات قهرمانی جهان نقره گرفت، عزمشان را جزم کردند که بشوند یکی مثل حسن.
امیرمحمد یکی از همانهاست. با چهرهای مصمم و چشمانی سرریز از شوق قهرمانشدن. اینجا روستای لپوصحراست یکی از روستاهای شهرستان جویبار. سه عضو تیمملی کشتی ایران در المپیک ریو از این شهر آمدهاند؛ حسن یزدانی، کمیل قاسمی و رضا یزدانی. شهری که به پایتخت کشتی ایران مشهور شده است.
خانه کشتی حمام ندارد
جلوی در و روی دیوارهای یکی از خانههای روستا پر است از بنرهای تبریک و خوشآمدگویی به «پهلوان حسن یزدانی». از طرف پسرعموها، از طرف مسئولان، از طرف اهالی، از طرف همه...
خانه پدری حسن پر است از مهمانهایی که برای تبریک آمدهاند. پدر و مادر و یکی از برادرهای حسن، میزبانی را برعهده دارند. آخرین گروه مهمانها زود خداحافظی میکنند تا به قول خودشان مزاحم مصاحبه نباشند. دو روز مانده به بازگشت تیمملی به کشور خستگی در چهره پدر حسن هویداست.
اما «علیاعظم یزدانی» در مقام پدر قهرمان المپیک دشواری هماهنگیهای این روزها برایش لذتبخش است. حمیرا یزدانی، مادر حسن هم دستکمی از همسرش ندارد. صدایش گرفته، چون برای قهرمانی پسرش از سر شوق اشک ریخته است. حالا اما وقت سرور است.
پدر چگونه کشتیگیرشدن حسن را روایت میکند: «حسن یازده ساله بود که کشتی رو زیر نظر امید اسماعیلپور شروع کرد. بعد از سهسال هم رفت زیر نظر همت مسلمی. خودم چند سال اول با موتور میبردمش تمرین و بعد از تمرین با هم برمیگشتیم خونه. من حسنرو یه دقیقه هم تنها نذاشتم. مواظبش بودم که احساس تنهایی نکنه.» نوجوان یازده ساله دیروز، قهرمان امروز المپیک است. پدر قهرمان یادآوری میکند که کشتی در جویبار حسابش از بقیه جاها جداست.
او با یادآوری نسبت عموزادگیاش با پدر رضا یزدانی کاپیتان تیمملی کشتی حساب یزدانیها را هم جدا میکند: «کشتی در خون یزدانیهاست.»
مادر حسن در تمام این دقایق ساکت است و زمانی هم که نوبت به حرف زدن او میرسد خدا را شکر میکند: «پسرم با ایمان بود، خدا هم به دلش نگاه کرد. پسرم خاکی و بیریاست. توی مراسم عزا و عروسی همیشه از ما و بقیه میخواد معرفیاش نکنیم.
میگه خوشم نمیاد مردم منو اینطوری بشناسن.» صحبتمان تمام شده داریم آماده میشویم که لپوصحرا را ترک کنیم. پدر حسن اما لحظهای در فکر فرو میرود و با صدایی که حالا کمی بلندتر است، میگوید: «کشتی جویبار مال امروز و دیروز نیست. اجداد ما همه کشتیگیر بودند. کشتی لوچو، ورزش سنتی این شهر است. ریشسفیدها از گذشته تا امروز مسابقههای لوچو برگزار کردند.
این شهر استعداد کشتی دارد. مسئولان باید کشتی اینجا را جدی بگیرند. کشتیگیرهایی که در خانه کشتی رضا یزدانی تمرین میکنند حتی از نعمت حمام هم محروماند. مسئولان هم برای راهاندازی حمامهای آنجا هر بار بهانهای میآورند.» این بهانهها اما سد راه نبودهاند که اگر بودند نوجوانان یازده ساله جویباری به عشق پهلوانشدن کفش و کلاه نمیکردند و روی تشک عرق نمیریختند.
زمین سالن ٦هزار نفری، چراگاه گوسفندان
اما خب چیزهایی هست که نمیتوان ازشان عبور کرد. نمیتوان ازشان گذشت. چنان که پدر نایب قهرمان المپیک ریو ساعتی بعد در گوشهای دیگر از شهرستان جویبار یادآوریشان میکند. سر یکی از کوچههای روستای محله کلا تابلویی نصب کردهاند که رویش نوشته شده: کوچه پهلوان کمیل قاسمی.
خانه پدری کمیل انتهای همین کوچه است. کوچهای که در دو طرفش درختان با سایههای بلندشان نقش دیوار را برعهده گرفتهاند. درختان با ضایعات خودرو محصور شدهاند. جمعآوری ضایعات یکی از شغلهای پررونق مردم جویبار است.
پس نتیجهاش میشود قابهای فن خودرو که در نقش دیوار باغ کنار هم با نظم و ترتیب چیده شدهاند. خانه انتهای کوچه، منزل پدری کمیل قاسمی است. نعمت قاسمی و آمنه فلاحی پدر و مادر کمیل، از کامیابی فرزندشان شادمانند. پدر در بروز این شادمانی خویشتندار است مادر اما نه. کمیل ١٠ساله که بوده با پدربزرگش که در رشته سنتی کشتی لوچو فعالیت میکرده، پا به سالن کشتی گذاشته است.
بعد از سه چهار ماه تمرین در ساری، کمیل تمرینهایش را در سالن شهید فقیهی جویبار ادامه داده است. مربی اصلی او از آن روز تا حالا مرد نامآشنای کشتی جویبار، حسین نقیبی است. پدر کمیل «تشکرکردنهای مرسوم» و تعارفها را کنار میگذارد. دوست دارد صدایش به گوش آنها که باید برسد: « در دو المپیک لندن و ریو نصف اعضای تیمملی کشتی آزاد جویباری بودند ولی همین شهر از داشتن یک سالن مجهز کشتی محروم است.» چنان محروم که به قول نعمت قاسمی مردم جویبار بارها برای داشتنش «زار زدهاند اما کو گوش شنوا؟»
اواخر دولت محمود احمدینژاد، مسئولان وقت یک قطعه زمین را در کنار دو سالن کشتی مهدی حاجیزاده و خانه کشتی رضا یزدانی برای احداث سالن ٦هزار نفری کشتی درنظر گرفته بودند. مسئولان دولت قبل یک بار هم به صورت نمادین کلنگ ساخت سالن را به زمین زده بودند اما فقط نمادین.
در دولت حسن روحانی بار دیگر مسئولان جدید بحث ساخت سالن را به میان کشیدند و حتی گویی بار دیگر یک مسئول استانی «قول مساعد» داده بود. اما هزار وعده خوبان یکی وفا نکند. پدر کمیل یکی از کسانی است که از این وعدههای عملینشده دلش خون است: «ما که برای خودمان چیزی نمیخواهیم.
حق مردم این شهر است که یک سالن بزرگ و مجهز داشته باشند. این سالن ساخته نمیشود مگر با بودجه ویژه هیأت دولت.»
در زمینی که مسئولان برای ساخت سالن کشتی جویبار درنظر گرفتهاند؛ بوتههای هرز سر برآورده و محل مناسبی را فراهم کردهاند برای چرای گوسفندان. چنانکه در عصر دوم شهریورماه ٩٥ این گوسفندان هستند که از زمین بهره میبرند. فرماندار اما دو روز بعد در جمع مردم وعده داد با حضور وزیر ورزش بار دیگر کلنگ ساخت سالن به زمین بخورد.
عباس هاشمی یکی از شهروندان جویباری است که دو پسرش ابوالفضل و مهدی همین چند روز پیش با طلای کشتی مسابقههای قهرمانی نوجوانان آسیا به خانه بازگشتهاند. از نظر او هر چند جویبار مهد کشتی است اما این همه موفقیت حاصل اتفاق است، نه برنامهریزی و استعدادیابی؛ «کدام مربی آمد جویبار در مدارس استعدادیابی کرد؟ کارشناسان کشتی باید بیایند از نزدیک این استعدادها را ببینند. چون من کشتیگیر بودم استعداد فرزندانم را در کشتیگیر شدن کشف کردم اما اگر کشتی را نمیشناختم چه؟ کدام برنامه برای استعدادیابی و هدایت نوجوانان طراحی شده؟ اگر این اتفاق بیفتد ما سه تیمملی را میتوانیم از همین شهر تغذیه کنیم.»
حرفهایی که حسین نقیبی، مربی قدیمی کشتی در جویبار هم تاییدشان میکند: «من هر بار که موفقیتی کسب کردیم و صداوسیما آمد برای مصاحبه این حرفها را گفتهام. ورزش امکانات میخواهد. ورزش سالن میخواهد. ورزشکار حمایت اقتصادی میخواهد. نمیخواهم اسم ببرم اما وقتی یکی از قهرمانهای خوب ما مجبور است کشتی را کنار بگذارد و سیبزمینی بفروشد، کشتی سیستمش درست نمیشود.»
ساعت حوالی دو بعدازظهر است و هوا شرجی. در یکی از خیابانهای مرکزی شهر سه مرد با لباس کار ایستادهاند. آدرس فرمانداری را میپرسیم.
خبرنگارید؟ برای کشتیگیرها اومدید. یه کمی هم از مشکلات بنویسید.
هنوز از مشکلات نپرسیده، یکیشان با خنده تمسخرآمیز میگوید: «این شهر همه قهرمانپرور آب خوردن ندارد.»
این مشکلی است که تعدادی دیگر از جویباریها هم از صبح که رسیدهایم بهش اشاره کردهاند. آب شور و قطعی مکرر آب مردم را کلافه کرده. بزرگ جمعشان با لحنی کنایهآمیز تقاضای اصلی را طرح میکند: وعدههای مسئولان که عملی نشد لااقل شما وعده بدهید که مشکل ما را منعکس کنید. دفتر فرماندار جویبار شلوغ است. از اداره ورزش و جوانان تعدادی پوستر آوردهاند که بعد از تأیید فرماندار در شهر توزیع شود. عکس سه کشتیگیر جویباری عضو تیمملی کشتی آزاد روی پوسترها نقش بسته است.
فرماندار بعد از چند دقیقه اجازه ورود میدهد. رجبعلی وهابی میگوید چون چند ماهی بیشتر نیست که فرماندار شده پس در نتیجه نمیتواند به ما «آمار» بدهد. با تعریف و تمجید شهر و مردمانش را اینگونه معرفی میکند: «مردمی داریم خوب، فرهیخته، دیندار و ورزشدوست.» وقتی پای سوالهای جدی به میان میآید سعی میکند با کمی محافظهکاری از پاسخ صریح پرهیز کند. یکی از سوالها درباره چرایی ساختهنشدن سالن ٦هزار نفری است.
وهابی خلاصهگوییاش را به رخ میکشد: «این طرح از طرحهای ملی است اما فعلا بودجهای برایش اختصاص پیدا نکرده. امیدواریم بهزودی احداث آن شروع شود.» نوبت به آب شرب شهر که میرسد سعی میکند بیشتر سخن بگوید: «آب شرب شهر یکی از چالشهای ما است. هرچه چاه حفر میکنیم بعد از مدتی جواب نمیدهد. آب شور است و غیرقابل استفاده. تنها راهحل ما استفاده از آب سد البرز است که باید وزارت نیرو با آن موافقت کند.»
موافقتی که تا امروز رخ نداده و همچنان مردم باید با آبرسانی قطرهچکانی روزگار بگذرانند. جویبار بیش از ٧٥هزار نفر جمعیت دارد. شهری که نسبت جمعیت روستاییاش به جمعیت شهری بیشتر است. در بیشتر این روستاها ورزش کشتی، تفریح اصلی نوجوانان و جوانان است.
جویبار شهری است که مدالآوردن کشتیگیران نوجوان و جوانش در مسابقههای آسیایی و جهانی مثل آبخوردن میماند. جویبار اما نه سالن کشتی استاندارد دارد و نه آبی گوارا برای نوشیدن.
۰