ژیژک: بعضی وقت‌ها باید از ارادۀ اکثریت تخطی کرد

ژیژک: بعضی وقت‌ها باید از ارادۀ اکثریت تخطی کرد
کد خبر : ۲۵۸۱۳
بازدید : ۱۲۲۷
ژیژک: بعضی وقت‌ها باید از ارادۀ اکثریت تخطی کرد

برکسیت اسلاوی ژیژک را برانگیخته است: «می‌دانید که نظر عامه گاهی اوقات درست نیست. به‌گمانم بعضی وقت‌ها باید از ارادۀ اکثریت تخطی کرد.» این حس‌وحال شاید برخی هوادارانِ او را غافل‌گیر کند؛ اما گفت‌وگوی من و او، دودلی قدیمی‌اش دربارۀ دموکراسی را نشان می‌دهد. سرخوردگی و سردرگمیِ هفتۀ گذشتهْ نگاه او را تقویت کرده است. هواداران ترک اتحادیه از پیروزی‌شان بیمناک شده بودند. ژیژک در تأمل دربارۀ آن‌ها می‌گوید: «بدترین غافل‌گیری این است که به آنچه می‌خواهید، برسید.»

می‌پرسم آیا این همه‌پرسی صورت‌سؤال نادرست و گزینه‌های نادرست‌تری پیش پای مردم می‌گذاشت؛ یعنی برای مشکلات فراملی دنبال
نگرش بریتانیایی‌ها که می‌خواهند اتحادیۀ اروپا را به حال خود رها کنند، به درد عصر مسائل جهانی نمی‌خورَد.
راه‌حل ملی بود؟ ژیژک می‌گوید: «دقیقاً. اتحادیۀ اروپا در حال رخوت است و این خشمِ مردم را می‌فهمم. اما نتیجۀ این کار چیست؟ بریتانیا در طول چندین ماه و سال، درگیر مذاکرات کِش‌دار می‌شود تا در انتها به مصالحه‌ای مسخره برسد. در این مدت نیز مهلت تغییر واقعی از دست می‌رود. نگرش بریتانیایی‌ها که می‌خواهند اتحادیۀ اروپا را به حال خود رها کنند، منطق دوران دیگری است که به درد عصر مسائل جهانی نمی‌خورَد: مسائل اقلیمی، زیست‌فناوری، مالکیت معنوی و.... بریتانیای تنهاماندهْ آسیب‌پذیرتر می‌شود و بدون حفاظ در معرض فشارهای سرمایۀ جهانی قرار می‌گیرد. گمان نمی‌کنم تنهاماندن، نقطۀ قوتی ایجاد کند.»

مشخصۀ آخرین هفته‌های کارزار همه‌پرسی، انتقاد جدی از دموکراسی مستقیم بود که ترقی‌خواهانْ۱ برخی عناصرش، مثل هیئت‌منصفۀ مردمی، بودجه‌بندی مشارکتی و... را در سال‌های اخیر احیا کرده‌اند. اما آن سنت مارکسیستی، به طلایه‌داریِ سی‌. ال. ‌آر. جیمز که هوادار این الگوست، چطور؟ ژیژک به من می‌گوید: «دموکراسیِ مستقیم آخرین اسطورۀ چپ‌گراهاست. لحظۀ دمکراتیک حقیقی، زمانی که واقعاً باید تصمیمی بگیرید، آنجایی است که بحران رخ داده است.» او می‌گوید همه‌پرسی‌ها به درد گره‌گشایی از چالش‌های فراملی نمی‌خورند و او «تصمیم‌گیریِ به‌ظاهر آزادانه، اما در خفا هدایت‌شده» توسط نخبگانِ فهمیده را ترجیح می‌دهد.

شاید این گفته‌ها نباید ما را غافل‌گیر کنند: ژیژک مکرراً از ایدۀ لنینیِ «پیش‌قراول» دفاع کرده است و خودش شخصاً شاهد خطرات عامه‌گرایی در اروپای شرقی بوده است. والتر بنیامین که ناظر موج ملی‌گرایی در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ بود هم به همین نتیجه رسید. نسخه‌ای که ژیژک می‌پیچد، برگردانِ جالب توجهی از حرف مارکس است: نوعی «ازخودبیگانگی خوب» که در آن «قدرت بی‌نام است و کارکردش مؤثر
تصمیم‌گیریِ به‌ظاهر آزادانه، اما در خفا هدایت‌شده» توسط نخبگان را ترجیح می‌دهم.
است». او «دولتی ناپیدا» را تصور می‌کند که «سازوکارهایش در پس‌زمینه جاری‌اند»؛ یعنی یک‌ جور «سوسیالیسم بوروکراتیک، اما نه از نوع استالینی آن». او به من می‌گوید مشکل این بود که «بوروکراسی استالین کار نمی‌کرد؛ فقط از یک وضعیت اضطراری یک‌لنگه‌پا به وضعیت اضطراری بعدی می‌افتاد» که البته این حرف محل بحث است.

میل به تکنوکراسی لاجرم ژیژک را هوادار مشتاق اتحادیۀ اروپا می‌کند. اتحادیۀ اروپا نهادی است که هدف سن‌سیمون را نشان می‌دهد: جایگزین‌کردنِ «مدیریت امور به‌جای حکومت افراد». ژیژک می‌گوید: «اتحادیۀ اروپا در آینده چه می‌شود؟ به این پرسش نمی‌توان پاسخ قاطعی داد. سردرگمی این بحران، فرصتی برای احیاست.» او طرح «دموکراسی در جنبشِ اروپای ۲۰۲۵»۲ را تأیید می‌کند که یانیس واروفاکیس۳ پیشنهاد داده است تا نسخه‌ای جایگزین، یعنی «اروپای اجتماعی» شکل بگیرد: «ارزشمندترین بخش اروپا، یعنی سهم ما در تمدن، همان حفاظت‌های اجتماعی است.» او همانند واروفاکیس می‌گوید همبستگیِ قاره‌ای، یگانه راه مقابله با چالش‌های فرامرزی از محیط‌زیست تا بحران آوارگان است. ژیژک از اینکه اتحادیۀ اروپا در قلمروی خود «استانداردهای مقابله با نژادپرستی و حمایت از حقوق زنان را وضع کرد»،
از این تظاهرات‌های یک‌میلیون‌نفری بیزار شده‌ام.
تقدیر می‌کند؛ اما از نحوۀ مدیریت بحران منطقۀ یورو گله دارد. او می‌گوید مشکل اتحادیۀ اروپا نه عدم‌پاسخ‌گویی، بلکه ناتوانی است. ای کاش این نخبگان کارامد بودند، در اینصورت می‌توانستند به نیازهای ما رسیدگی کنند!

شکاکیت فزایندۀ ژیژک به دموکراسی، انعکاسی از سرخوردگی از سیاست‌ورزی رادیکال است: «وضعیت غریبی است. ممکن بود این بحران برای چپ‌ها ایدئال باشد؛ ولی آن‌ها هم پاسخی در آستین ندارند.» او از تظاهرات بی‌برنامه، خواه در میدان سینتاگما در یونان یا میدان تحریر در مصر خسته شده است: «از این تظاهرات‌های یک‌میلیون‌نفری بیزار شده‌ام. چرند هستند: بازه‌ای کوتاه و پرشوروشوق که کنار هم فریاد می‌زنیم و عُلقه‌ای ایجاد می‌شود و بعد چه؟ مردم معمولی تغییری نمی‌بینند.» ژیژک احساس می‌کند که نسخه‌های متنوع، اما نیمه‌جانِ سوسیال‌دموکراسیِ چپ‌ها، در فضای جاری ناتوان‌اند؛ چون نتوانسته‌اند به چالش‌های جهانی‌سازی بپردازند. این نکته در یونان بیش از
مشکل اتحادیۀ اروپا نه عدم‌پاسخ‌گویی، بلکه ناتوانی است.
هرجای دیگر واضح است: «[حزب چپ‌گرای] سیریزا در یونان مصداق این تراژدی حقیقی بود: یک‌روز برنده شدند و فردایش تسلیم شدند. اسم این را نمی‌شود خیانت گذاشت؛ این نوعی تراژدی اصیل بود: بُن‌بستی رادیکال.»

ژیژک وسوسه‌مان می‌کند که فکر کنیم نه‌تنها از دموکراسی که از خود جریان چپ هم دل بریده است. به‌هرروی، تدارک کالاها و خدمات توسط دولت را نمی‌توان پروژه‌ای منحصراً چپ‌گرایانه دانست: بسیاری از فرهنگ‌های اشرافیِ پیشادمکراتیک هم این کار را می‌کردند که تاحدی هم رضایت عمومی به دنبال داشت. او می‌گوید: «اعتمادم به چپ‌ها هر روز کمتر از دیروز می‌شود. حرفی که دربارۀ عرفات می‌زدند، برای چپ‌ها هم صدق می‌کند: او از هر فرصتی برای هدر‌دادنِ فرصت بهره می‌برد.»

اینجا می‌توان چند تناقض دید: نخست اینکه ژیژک تأیید می‌کند که الگوهای دولت‌گرا حشو زائدند، اما دربارۀ «سوسیالیسم بوروکراتیک» سخن‌سرایی می‌کند؛ دوم اینکه او به «انقلابی اصیل» میل دارد، اما به‌خیابان‌ریختن را نمی‌پسندد؛ سوم اینکه از «سرمایه‌داری با الگوی ارزشی آسیایی‌ها» یا به‌تعبیر دقیق‌تر «سرمایه‌داری اقتدارگرا» گله می‌کند، اما حکم‌رانی دمکراتیک را هم دست‌کم می‌گیرد؛ چهارم اینکه
اگر اروپا به‌تعبیر ژیژک «سهمی منحصربه‌فرد» دارد، شاید این سهم همان «حس پایان تاریخ» است.
«نهادهای کاملاً نفوذناپذیر» را نکوهش می‌کند، ولی می‌گوید: «دنبال کارایی هستم و نه شفافیت» و چندین و چند مثال دیگر. ولی علی‌رغم همۀ این مواردی که به‌تعبیر خودش پارادوکس‌اند، می‌تواند دربارۀ چالش‌های پیشِ رو روشنگری کند.

آنچه از این گفت‌وگو بیش از همه مایۀ شگفتی من شد، سرخوردگی ژیژک از چپ‌ها یا بیزاری‌اش از دموکراسی نبود؛ برعکس، مایۀ شگفتی‌ام آن «رؤیای مخفیانه‌اش» بود: توافق و راه‌حلی که وَرای کنشگریِ سیاسی باشد. احساس می‌کنم «چشم‌انداز رهایی‌بخش» او دیگر به‌معنای رهایی از سرکوب نیست؛ بلکه به‌معنای رهایی از خودِ سیاست‌ورزی است. اگر اروپا به‌تعبیر ژیژک «سهمی منحصربه‌فرد» دارد، شاید این سهم همان «حس پایان تاریخ» است که هگل، فیلسوف محبوب ژیژک، توضیح داده است: اشتیاق رهایی از قید تاریخ و پاگذاشتن به قلمروی عاری از بار ایدئولوژی.

پی‌نوشت‌ها:
[۱] progressives
[۲] Democracy in Europe Movement 2025 or DiEM25
[۳] Yanis Varoufakis: اقتصاددان و سیاست‌مدار یونانی که از ژانویه تا جولای ۲۰۱۵ وزیر امور مالی یونان بود.

منبع: ترجمان
مترجم: محمد معماریان
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید