راهکارهای بلندمدت کاهش بیکاری
در سند چشمانداز بیستساله جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 هجری شمسی آمده است؛ «ایران باید به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تأکید بر جنبش نرمافزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقای نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل دست یابد.
کد خبر :
۹۹۲۴
بازدید :
۱۶۱۴
در سند چشمانداز بیستساله جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 هجری شمسی آمده است؛ «ایران باید به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه، قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) با تأکید بر جنبش نرمافزاری و تولید علم، رشد پرشتاب و مستمر اقتصادی، ارتقای نسبی سطح درآمد سرانه و رسیدن به اشتغال کامل دست یابد.
بیشک یکی از ابزارهای دست یافتن به چنین جایگاهی با دارا بودن آموزشعالی باکیفیت امکانپذیر است؛ همان بس که در اهمیت آموزشعالی، کشورهایی مانند آمریکا، آلمان، سوئیس، سوئد، کانادا و ژاپن، معتقدند آموزشعالی بهعنوان یکی از مولفههای اساسی رشد اقتصادی پایدار، موتور حرکت دهنده اقتصادی، تأمینکننده نیروی کار ماهر و متخصص و بنیانی برای توسعهیافتگی جامعه است.
به بیان دقیقتر، شعار این کشورها «تحول در نظام آموزشعالی، راهکاری بلندمدت در کاهش بیکاری» است.در حال حاضر چیزی که شاهد آن هستیم احاطه آموزشعالی کشورمان توسط طیف وسیعی از چالشها است که ازجمله مهمترین این چالشها، بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی است.
بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی فقط مختص ایران نیست و اغلب کشورهای درحالتوسعه با مشکل بیکاری فارغالتحصیلان آموزشعالی درگیرند و این موضوع به یک چالش اقتصادیـ اجتماعی تبدیل شده است. این کشورها برای آموزش افراد خود هزینههای سنگینی میپردازند و اگر این افراد شغل متناسب با مهارتهای خود را پیدا نکنند، نهتنها منجر به هدر رفتن سرمایههای عظیم انسانی کشور میشود، بلکه اثرات زیانبار زیادی بر جا خواهد گذاشت.
درواقع، ازآنجاکه اکنون رقابت اقتصادی، بیشازپیش به نیروی انسانی آموزشدیده و متخصص وابسته است، بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهها، به معنی از دست رفتن سرمایههای مادی، علمی و فرهنگی است که میتوان از آن بهعنوان یک مساله اجتماعی چالشی در کشور نام برد.
میتوان مساله اشتغال دانشآموختگان آموزشعالی را طی سالهای اخیر در ایران بهعنوان یکی از چالشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در زمره مهمترین تهدیدهای امنیت و توسعه ملی مطرح کرد؛ چراکه دانشجویان و دانشآموختگان، به اشتغال بهعنوان موضوعی تعیینکننده برای سراسر زندگی نگاه میکنند.
بررسیها نشان میدهد ایران با دارا بودن جمعیت جوان، در حال حاضر با درصد بالایی از بیکاری دانشآموختگان آموزشعالی روبهرو است. در این زمینه تحقیقات نشان میدهد بیکاری فارغالتحصیلان طی 7 سال (87-80)، در ایران دو برابر شده است، بهطوریکه از 3/ 10 درصد به 7/ 20 درصد رسیده است.
همچنین بر اساس گزارش مرکز آمار ایران از روند کار و اشتغال به تفکیک وضعیت تحصیلی نشان میدهد شاغلان تحصیلکرده در مدت یادشده از 3/ 10 درصد به 9/ 13 درصد رسیده است. همچنین به گزارش بانک جهانی، در سالهای 2005 تا 2008 نرخ بیکاری در میان فارغالتحصیلان دانشگاهی در ایران 6/ 19 درصد بوده است، اما در حال حاضر بیکاری فارغالتحصیلان در سال 1394 بالغبر 42 درصد است.
جدول شماره 1، اشتغال و بیکاری 22 رشته دانشگاهی در سال 1394 را به تفکیک نشان میدهد. مطابق بررسیها، رشتههای حملونقل، تربیتمعلم و علوم تربیتی، بهداشت و خدمات ایمنی هر یک به ترتیب با بیکاری 9/ 3، 7/ 7، 8 و 9/ 8 درصد از وضعیت نسبتأ مناسبی برخوردار هستند و بقیه رشتهها درصد بالایی از بیکاری فارغالتحصیلان را به خود اختصاص دادهاند.
همچنین نمودار شماره 1، بهوضوح نشان میدهد بیکاری فارغالتحصیلان از سال 1355 با نرخ بیکاری 6/ 3 درصد به 42 درصد در سال 1394 افزایشیافته و به یکی از معضلات اصلی نهتنها در سطح آموزشعالی بلکه در کل جامعه تبدیل شده است.
مهمترین دلایل بیکاری فارغالتحصیلان در ایران
بهطورکلی مهمترین دلایل بیکاری فارغالتحصیلان در کشور را میتوان در چهار گروه سیاستها و برنامهریزیهای غلط مسوولان برای اشتغال دانشآموختگان، ضعف ارتباط میان آموزش و اشتغال، عدم تطابق میان محتوای برخی دروس دانشگاهی با نیازهای واقعی جامعه و بازار کار و پایین بودن رشد اقتصادی قرارداد.
بیکاری دانشآموختگان یک دانشگاه میتواند موقعیت اجتماعی و درجه اعتبار آن را تا حدود زیادی پایین آورد.
بنابراین با توجه به رابطه غیرمستقیم تحصیلات و اشتغال در کشورهای درحالتوسعه و نرخ بالای بیکاری در کل جامعه و بالاخص در بین دانشآموختگان آموزشعالی، موضوع اشتغال آنان باید همواره مورد بررسی دقیق مسوولان و برنامهریزان قرارگرفته و راههای افزایش اشتغال دانشآموختگان مورد کاوش قرار گیرد و در سیاستگذاریها، برنامهریزیها و تصمیمگیریها ملحوظ شود تا با افزایش اشتغال این قشر، علاوه بر استفاده بهینه از تخصص بهدستآمده، به افزایش شاخصهای توسعه انسانی و درنهایت پایداری در توسعه نائل آمد.
تحقق این امر مهم میتواند در سایه راهکارهای واقعبینانه به وقوع بپیوندد. اعم این راهکارها را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1) دانشگاهها و مؤسسات آموزشعالی باید تلاش کنند برنامههای خود را هرچه مؤثرتر با نیازهای جامعه، دستگاههای دولتی و بخش صنعت پیوند دهند و دانشجویان را به روشهای گوناگون با فرصتهای شغلی در بخشهای مختلف دولتی و خصوصی آشنا کنند.
2) افزایش تواناییهای دانشجویان در طول مدت تحصیل. مانند پرورش تواناییهای حرفهای ویژه دانشجویان (ازجمله، آموزش کامپیوتر، زبان خارجه، بهرهگیری از فناوری اطلاعات و ارتباطات و...)، برگزاری سمینارها و کارگاههای آموزشی در زمینه شناخت مشاغل.
3) شناخت و تحلیل بازار کار بهمنزله ایجاد ارتباطی اثربخش میان دانشگاهها و بازار کار، فراهم کردن تسهیلات لازم از سوی دانشگاهها برای اشتغال پارهوقت دانشجویان، ایجاد شبکههای رسمی و غیررسمی از بازار کار در دانشگاهها و انعطافپذیر کردن برنامههای آموزشی و درسی.
4) توجه به اقتصاد دانشبنیان در زمینه اشتغال فارغالتحصیلان دانشگاهی.
5) تغییر رویکرد مسوولین در استفاده از خدمات فارغالتحصیلان از مشاغل بخش دولتی به خصوصی، با توجه به کمبود ظرفیت اشتغال فارغالتحصیلان در سازمانهای دولتی.
6) تطابق کامل میان محتوای دروس دانشگاهی با نیازهای واقعی دانشجویان، جامعه و بهخصوص بازار کار.
میتوان نتیجه گرفت دولت بهعنوان متولی اصلی سرمایهگذاری در بخش آموزشعالی، بهرغم انجام سرمایهگذاریهای روزافزون، نتوانسته از سرمایه انسانی تشکیلشده، بهعنوان یک عامل مکمل در کنار سرمایهگذاریهای فیزیکی، موجبات ارتقاء بهرهوری و کارایی بخشهای مختلف کشور را فراهم نماید و از سوی دیگر، با توجه به خروج و بیکار ماندن عده کثیری از فارغالتحصیلان نظام آموزشعالی در سالیان اخیر، کشور با چالش مهم اقتصادی-اجتماعی رو به رو است.
امید است با توجه به اهمیت اشتغال فارغالتحصیلان در روند رو به رشد جامعه، مسوولان بیشازپیش به این مساله توجه کنند.
بیشک یکی از ابزارهای دست یافتن به چنین جایگاهی با دارا بودن آموزشعالی باکیفیت امکانپذیر است؛ همان بس که در اهمیت آموزشعالی، کشورهایی مانند آمریکا، آلمان، سوئیس، سوئد، کانادا و ژاپن، معتقدند آموزشعالی بهعنوان یکی از مولفههای اساسی رشد اقتصادی پایدار، موتور حرکت دهنده اقتصادی، تأمینکننده نیروی کار ماهر و متخصص و بنیانی برای توسعهیافتگی جامعه است.
به بیان دقیقتر، شعار این کشورها «تحول در نظام آموزشعالی، راهکاری بلندمدت در کاهش بیکاری» است.در حال حاضر چیزی که شاهد آن هستیم احاطه آموزشعالی کشورمان توسط طیف وسیعی از چالشها است که ازجمله مهمترین این چالشها، بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی است.
بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهی فقط مختص ایران نیست و اغلب کشورهای درحالتوسعه با مشکل بیکاری فارغالتحصیلان آموزشعالی درگیرند و این موضوع به یک چالش اقتصادیـ اجتماعی تبدیل شده است. این کشورها برای آموزش افراد خود هزینههای سنگینی میپردازند و اگر این افراد شغل متناسب با مهارتهای خود را پیدا نکنند، نهتنها منجر به هدر رفتن سرمایههای عظیم انسانی کشور میشود، بلکه اثرات زیانبار زیادی بر جا خواهد گذاشت.
درواقع، ازآنجاکه اکنون رقابت اقتصادی، بیشازپیش به نیروی انسانی آموزشدیده و متخصص وابسته است، بیکاری فارغالتحصیلان دانشگاهها، به معنی از دست رفتن سرمایههای مادی، علمی و فرهنگی است که میتوان از آن بهعنوان یک مساله اجتماعی چالشی در کشور نام برد.
میتوان مساله اشتغال دانشآموختگان آموزشعالی را طی سالهای اخیر در ایران بهعنوان یکی از چالشهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و در زمره مهمترین تهدیدهای امنیت و توسعه ملی مطرح کرد؛ چراکه دانشجویان و دانشآموختگان، به اشتغال بهعنوان موضوعی تعیینکننده برای سراسر زندگی نگاه میکنند.
بررسیها نشان میدهد ایران با دارا بودن جمعیت جوان، در حال حاضر با درصد بالایی از بیکاری دانشآموختگان آموزشعالی روبهرو است. در این زمینه تحقیقات نشان میدهد بیکاری فارغالتحصیلان طی 7 سال (87-80)، در ایران دو برابر شده است، بهطوریکه از 3/ 10 درصد به 7/ 20 درصد رسیده است.
همچنین بر اساس گزارش مرکز آمار ایران از روند کار و اشتغال به تفکیک وضعیت تحصیلی نشان میدهد شاغلان تحصیلکرده در مدت یادشده از 3/ 10 درصد به 9/ 13 درصد رسیده است. همچنین به گزارش بانک جهانی، در سالهای 2005 تا 2008 نرخ بیکاری در میان فارغالتحصیلان دانشگاهی در ایران 6/ 19 درصد بوده است، اما در حال حاضر بیکاری فارغالتحصیلان در سال 1394 بالغبر 42 درصد است.
جدول شماره 1، اشتغال و بیکاری 22 رشته دانشگاهی در سال 1394 را به تفکیک نشان میدهد. مطابق بررسیها، رشتههای حملونقل، تربیتمعلم و علوم تربیتی، بهداشت و خدمات ایمنی هر یک به ترتیب با بیکاری 9/ 3، 7/ 7، 8 و 9/ 8 درصد از وضعیت نسبتأ مناسبی برخوردار هستند و بقیه رشتهها درصد بالایی از بیکاری فارغالتحصیلان را به خود اختصاص دادهاند.
همچنین نمودار شماره 1، بهوضوح نشان میدهد بیکاری فارغالتحصیلان از سال 1355 با نرخ بیکاری 6/ 3 درصد به 42 درصد در سال 1394 افزایشیافته و به یکی از معضلات اصلی نهتنها در سطح آموزشعالی بلکه در کل جامعه تبدیل شده است.
مهمترین دلایل بیکاری فارغالتحصیلان در ایران
بهطورکلی مهمترین دلایل بیکاری فارغالتحصیلان در کشور را میتوان در چهار گروه سیاستها و برنامهریزیهای غلط مسوولان برای اشتغال دانشآموختگان، ضعف ارتباط میان آموزش و اشتغال، عدم تطابق میان محتوای برخی دروس دانشگاهی با نیازهای واقعی جامعه و بازار کار و پایین بودن رشد اقتصادی قرارداد.
بیکاری دانشآموختگان یک دانشگاه میتواند موقعیت اجتماعی و درجه اعتبار آن را تا حدود زیادی پایین آورد.
بنابراین با توجه به رابطه غیرمستقیم تحصیلات و اشتغال در کشورهای درحالتوسعه و نرخ بالای بیکاری در کل جامعه و بالاخص در بین دانشآموختگان آموزشعالی، موضوع اشتغال آنان باید همواره مورد بررسی دقیق مسوولان و برنامهریزان قرارگرفته و راههای افزایش اشتغال دانشآموختگان مورد کاوش قرار گیرد و در سیاستگذاریها، برنامهریزیها و تصمیمگیریها ملحوظ شود تا با افزایش اشتغال این قشر، علاوه بر استفاده بهینه از تخصص بهدستآمده، به افزایش شاخصهای توسعه انسانی و درنهایت پایداری در توسعه نائل آمد.
تحقق این امر مهم میتواند در سایه راهکارهای واقعبینانه به وقوع بپیوندد. اعم این راهکارها را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1) دانشگاهها و مؤسسات آموزشعالی باید تلاش کنند برنامههای خود را هرچه مؤثرتر با نیازهای جامعه، دستگاههای دولتی و بخش صنعت پیوند دهند و دانشجویان را به روشهای گوناگون با فرصتهای شغلی در بخشهای مختلف دولتی و خصوصی آشنا کنند.
2) افزایش تواناییهای دانشجویان در طول مدت تحصیل. مانند پرورش تواناییهای حرفهای ویژه دانشجویان (ازجمله، آموزش کامپیوتر، زبان خارجه، بهرهگیری از فناوری اطلاعات و ارتباطات و...)، برگزاری سمینارها و کارگاههای آموزشی در زمینه شناخت مشاغل.
3) شناخت و تحلیل بازار کار بهمنزله ایجاد ارتباطی اثربخش میان دانشگاهها و بازار کار، فراهم کردن تسهیلات لازم از سوی دانشگاهها برای اشتغال پارهوقت دانشجویان، ایجاد شبکههای رسمی و غیررسمی از بازار کار در دانشگاهها و انعطافپذیر کردن برنامههای آموزشی و درسی.
4) توجه به اقتصاد دانشبنیان در زمینه اشتغال فارغالتحصیلان دانشگاهی.
5) تغییر رویکرد مسوولین در استفاده از خدمات فارغالتحصیلان از مشاغل بخش دولتی به خصوصی، با توجه به کمبود ظرفیت اشتغال فارغالتحصیلان در سازمانهای دولتی.
6) تطابق کامل میان محتوای دروس دانشگاهی با نیازهای واقعی دانشجویان، جامعه و بهخصوص بازار کار.
میتوان نتیجه گرفت دولت بهعنوان متولی اصلی سرمایهگذاری در بخش آموزشعالی، بهرغم انجام سرمایهگذاریهای روزافزون، نتوانسته از سرمایه انسانی تشکیلشده، بهعنوان یک عامل مکمل در کنار سرمایهگذاریهای فیزیکی، موجبات ارتقاء بهرهوری و کارایی بخشهای مختلف کشور را فراهم نماید و از سوی دیگر، با توجه به خروج و بیکار ماندن عده کثیری از فارغالتحصیلان نظام آموزشعالی در سالیان اخیر، کشور با چالش مهم اقتصادی-اجتماعی رو به رو است.
امید است با توجه به اهمیت اشتغال فارغالتحصیلان در روند رو به رشد جامعه، مسوولان بیشازپیش به این مساله توجه کنند.
۰