آیا دادن "قرص ویاگرا" به یک "متجاوز" اخلاقی است؟

آیا دادن "قرص ویاگرا" به یک "متجاوز" اخلاقی است؟

رویکرد دیگر به این موضوع این است که ما به عقلمان رجوع کنیم و بر تفاوت این موارد پافشاری کنیم و معتقد باشیم که این موارد با هم یک تفاوت اخلاقی دارند حتی اگر نتوانیم آن تفاوت را توضیح دهیم. اما در این مورد باید برای توضیح این تفاوت، بررسی ها را ادامه دهیم چرا که بدون این توضیح به سختی می توان مطمئن شد آنچه را که شهود می نامیم واقعا تعصب نباشد.

کد خبر : ۴۰۲۸۷
بازدید : ۴۰۷۹۸
دادن
فرادید | فرض کنید یک پزشک در حین درمان ناتوانی جنسی یک مرد (بیایید او را «فرد الف» صدا کنیم) کشف کند که او قبلا به چندین زن تجاوز کرده است و پزشک از ترس اینکه درمان «فرد الف» منجر به افزایش جنایت های او شود، از درمان او خودداری کند. از نظر بسیاری از افراد خودداری از خدمات درمانی در چنین مواردی کاملا قابل قبول است. البته این موضوع آنچنان که به نظر می رسد ساده نیست چرا که احتمالا برخی معتقدند که «فرد الف» به لحاظ حقوق انسانی حق درمان دارد، در مقابل هم برخی از ما فکر می کنیم که پزشک مورد نظر بر اساس حقوق انسانی اش مجبور به درمان «فرد الف» نیست. اگر ترس پزشک از جنایت های بعدی «فرد الف» مبنای درستی داشته باشد حداقلش این است که پزشک مجبور به درمان «فرد الف» نیست.

به گزارش فرادید به نقل از ایان ، حالا یه مورد متفاوت را در نظر بگیرید. فرض کنید که یک چشم پزشک پیش از عمل آب مروارید چشم یک مرد متوجه شود که او دزد سریالی بانک است (من بعد او را «فرد ب» بنامیم) و چشم پزشک با این استدلال که ممکن است درمان بینایی «فرد ب» که در حال کور شدن است منجر به دزدی های بیشتری شود از انجام عمل امتناع کند. از بسیاری جهات این دو مورد شبیه به هم هستند. اما به نظر می رسد که به لحاظ اخلاقی با هم تفاوت دارند. در مورد دوم امتناع چشم پزشک از درمان «فرد ب» به نظر قابل قبول نمی رسد حالا هر قدر هم که ترس او از دزدی های بعدی مبنای درستی داشته باشد.
چرا این موضوع گیج کننده است؟ به این خاطر که امتناع از درمان «فرد ب» منجر به کوری او می شود، درحالی که پزشک اول برای خودداری خود از درمان افزایش میل جنسی «فرد الف» با چنین اجباری روبرو نیست.
اینجا یک عقیده اولیه وجود دارد: ممکن است کسی بگوید که کاهش میل جنسی یک «بیماری واقعی» نیست. کاهش میل جنسی مطمئنا باعث ناراحتی است و شاید یک معلولیت به حساب بیاید اما آیا این مشکل یک آسیب جدی است؟
به نظر می رسد که این طور نباشد اما بیماری آب مروارید یک آسیب جدی محسوب می شود. بنابراین ممکن است نتیجه بحث این باشد که دلیل ما برای درمان «فرد ب» قوی تر از ادعای ما در خصوص حقوق انسانی «فرد الف» برای درمان باشد. اما حتی اگر این ادعای ما درست باشد که کاهش میل جنسی به خودی خود یک بیماری به حساب نیاید، ممکن است این مشکل باعث بروز یک آسیب جدی بشود. فرض کنید که «فرد الف» دچار یک بیماری شده که تولید سطح تستوسترون را در بدن او کاهش می دهد و به همین دلیل میل جنسی او کاهش یافته است. تصور کنید که درمان آن بیماری توسط پزشک باعث بهبود میل جنسی «فرد الف» شود. با این حال هنوز به نظر می رسد که خودداری پزشک از درمان «فرد الف» به این دلیل که بهبود او ممکن است باعث جرایم جنسی بیشتری شود منطقی باشد.
تفاوتی که پاسخ دوم دارد این است که این پاسخ در مورد تفاوت تاثیرات شرایطی که این دو مرد با آن مواجه هستند، تجدید نظر می کند. اثرات کاهش میل جنسی ممکن است به مراتب کمتر از تاثیرات نابینایی بر زندگی فرد باشد. کاهش میل جنسی از برخی جنبه ها بر زندگی افراد تاثیر گذار است اما نابینایی تقریبا در هر جنبه ای از زندگی که در نظر بگیرید تاثیر می گذارد. بنابراین امتناع از درمان آب مروارید چشم «فرد ب» نسبت به خودداری از درمان کاهش میل جنسی «فرد الف» تاثیرات بسیار بیشتری در زندگی او می گذارد.
به همین دلیل برخی ممکن است بگویند که دزد حق بیشتری برای درمان دارد. اما تفاوت های دیگری هم در کار است. یک بار دیگر فرض کنید، دلیل کاهش میل جنسی «فرد الف» کاهش سطح تستوسترون در بدن او باشد و این کاهش تاثیرات زیادی در زندگی او داشته باشد. مثلا فرض کنید که کاهش تستوسترون باعث شود که او در همه حوزه های زندگی به فردی ضعیف و حقیر تبدیل شود در حالی که او پیش از این فردی باهوش، بلند پرواز و متهور بوده. در حال حاضر او خود را فردی کم حرف، ماخوذ به حیاء و نجیب می داند و به نظر می رسد که پزشک «فرد الف» به درستی می تواند از درمان او در صورتی که ترسش از جنایت های بعدی او مبنای درستی داشته باشد خودداری کند.
البته تفاوت های دیگری هم در این بین وجود دارد. یکی این است که نوع جرم این دو نفر از هم متفاوت است. ممکن است که جرایم جنسی یک مسئله پزشکی محسوب شود در حالی که دزدی از بانک به هیچ وجه اینطور نیست. از همه این ها گذشته جرایم جنسی مستقیما به سلامت روانی و گاهی جسمی افراد آسیب می رساند در حالی که تاثیرات روانی یا جسمی که سرقت از بانک به جا می گذارد کمتر رایج و به طور غیر مستقیم است. بنابراین ممکن است پزشک «فرد الف» موظف باشد برای جلوگیری از جنایت های جنسی از درمان «فرد الف» خودداری کند اما چشم پزشک برای جلوگیری از سرقت های بعدی بانک چنین وظیفه ای بر عهده نداشته باشد.
دادن
اما این کل ماجرا نیست. حالا بیایید تصور کنیم که «فرد الف» که متجاوز جنسی است به دلیل بیماری آب مروارید در حال کور شدن است. آیا یک جراح چشم پزشک می تواند به نحو معقولی به این دلیل که درمان او منجر به جنایت های دیگر می شود از جراحی او امتناع کند؟ مطمئنا نه. حتی اگر تجاوز جنسی یک مسئله پزشکی باشد مطمئنا نباید این موضوع در درمان کوری فرد لحاظ شود.
اگر نه شرایط پزشکی و نه ماهیت جرم، میان این دو مورد به لحاظ اخلاقی تفاوت ایجاد نمی کند، پس چه چیزی موجب می شود تا ما این دو مورد را از هم متفاوت بدانیم؟ شاید این تمایز حاصل ارتباط میان این دو باشد. این مورد را در نظر بگیرید: درمان کاهش میل جنسی، و جراحی آب مروارید در برخی موارد می تواند مصداق شراکت در جرم محسوب شود. اما نحوه این شراکت متفاوت است. کمک به افرایش میل جنسی می تواند به طور مستقیم باعث افزایش انگیزه فرد برای انجام کار مجرمانه شود. این در حالی است که درمان آب مروارید یک متجاوز جنسی به طور مستقیم انگیزه او را برای جنایت های بعدی افزایش نمی دهد.
اما آیا به لحاظ اخلاقی این تفاوت مهم است؟ اینطور به نظر نمی رسد. فرد سومی را در نظر بگیرید. همانند «فرد الف»، فرد سوم هم سابقه تجاوز جنسی دارد و مثل او به پزشک مراجعه کرده است. با این همه مشکل این فرد کاهش میل جنسی نیست بلکه بی حالی و ناتوانی است. پزشک این فرد در صورتی که دلایل معقولی داشته باشد که بهبود این فرد منجر به تکرار تجاوزات او می شود آیا می تواند از درمان او سرباز زند؟ به نظر می رسد که این طور باشد. در حالی که درمان بی حالی و ناتوانی همانند درمان نابینایی می تواند به ارتکاب جرم و جنایت کمک کند ولی انگیزه برای انجام این کار را افزایش نمی دهد. حداقل به طور مستقیم در افزایش آن تاثیر ندارد. بنابراین به نظر نمی رسد تمایز میان انگیزه و توانایی زمینه ای را برای توضیحی که می دهیم فراهم کند.
پس چطور می توانیم از شر این مشکل خلاص شویم؟ شاید باید بپذیریم که پاسخ های شهودی ما به این موارد گمراه کننده هستند. شاید به طور واقعی میان این موارد یک تفاوت اخلاقی وجود نداشته باشد. پس سوال این است که از چه راهی باید این مشکل را حل کرد؟ آیا علیرغم شواهد اولیه باید بگوییم که پزشک می باید کاهش میل جنسی «فرد الف» را درمان کند همانطور که چشم پزشک می بایست آب مروارید دزد را جراحی کند و اینکه دسترسی به خدمان پزشکی بدون لحاظ کردن جرم جنایت یک حق انسانی است؟ یا باید به طور غیر مستقیم بگوییم که چشم پزشک بر اساس حقوق انسانی خود می تواند از جراحی چشم دزد امتناع کند؟
یک مسئله در اینجا این است که آیا نگرانی های متخصصان پزشکی در خصوص احتمال وقوع جنایت در آینده پذیرفتنی است یا نه؟ اعتقاد عمومی بر این است که پزشکان باید این نگرانی ها را کنار بگذارند، آنها باید بدون اینکه در خصوص جرم احتمالی بیماران در گذشته کنکاش کنند یا در مورد ارتکاب جرایم آنها در آینده فکر کنند، به تمام بیماران خدمات پزشکی ارائه دهند. از این منظر خدمات پزشکی باید هم به «فرد الف» و هم به «فرد ب» ارائه شود. اما اعتقاد عمومی در خصوص درمان اینگونه افراد، پیش از این غلط از آب درآمده و مواردی نظیر مورد «فرد الف» برای ما این سوال را به وجود می آورد که آیا این بخش از اعتقاد عمومی باید محترم شمرده شود یا نه.
رویکرد دیگر به این موضوع این است که ما به عقلمان رجوع کنیم و بر تفاوت این موارد پافشاری کنیم و معتقد باشیم که این موارد با هم یک تفاوت اخلاقی دارند حتی اگر نتوانیم آن تفاوت را توضیح دهیم. اما در این مورد باید برای توضیح این تفاوت، بررسی ها را ادامه دهیم چرا که بدون این توضیح به سختی می توان مطمئن شد آنچه را که شهود می نامیم واقعا تعصب نباشد.
۰
نظرات بینندگان
  • ناشناس ارسالی در

    مغلطه کردی با این مقاله

  • دکتر گاوچرون از کومور ارسالی در

    حال بیایید فرض کنیم که بزنیم دستگاه تناسلی الف را قطع کنیم و چشم ب را نیز از کاسه در بیاوریم؛ آیا جانی، پزشک و جامعه نفس راحت تری نخواهند کشید؟
    بله البته خواهند کشید و این مطابق با دیدگاه همان حقوقدانانی میشود که فرد مجرم را در جامعه، به مثابه یک عضو فاسد از بدن میدانند که لازم است قطع شود تا فساد تسری پیدا نکند.

    وسواس زیاد خوب نیست. من به برخوردهای قهرآمیز و رضاخانی در رابطه با جنایات (نه هر جرمی) عمیقا معتقدم و ژست های حقوق بشری در این زمینه را دوستی خاله خرسه میدانم هم برای جانی هم برای جامعه.

    • ناشناس ارسالی در

      البته میتونیم از زاویه دیگه ای هم به موضوع نگاه کرد:
      اگر برای فرد"الف"شرایط اطفای نیاز جنسی رو در چارچوب قانون و کنترل شده فراهم کنیم و از طرفی هم فرد"ب"رو بفرستیم سر یه کار آبرومند با حقوق قابل قبول بهتر نیست...!!

    • دکتر گاوچرون از کومور ارسالی در

      راه سلبی منافاتی با راه ایجابی نداره دوست عزیز.
      توأمان لازمند؛ گرچه تاثیر اقدامات ایجابی بیشتره اما به هر حال این تاثیر، صد در صد نیست.

  • ناشناس ارسالی در

    چه چرندیاتی سر هم کردید
    معلول و وباگرا و فرض و فرض
    فرض کنید بیام بزنم همتونو له کنم چی میشه اونوقت
    یه مشت دری وری

  • ناشناس ارسالی در

    اصلا جالب نبود.یک مقاله غیر علمی و غیر منطقی!!!
    استاد؟!!! توی جامعه امروزی هر بخشی یک رسالت و ماموریت ویژه دارد . که بایستی بدرستی انجام دهند تا جامعه ای خوب . پویا. سلامت . واخلاقی و متمدن داشت. پزشک و علم پزشکی وضیفه اش ایجاد و ارتقاء سلامتی وبهبودی ودرمان آدماست . با خوب یا بد بودن انسانها در هیچ کجا ی دنیا کاری ندارند و قبل از درمان سابقه اخلاقیات و و جرم وجنایات و یا خیرات و تقوای آدما را نمی پرسن . بعد تصمیم به درمان بگیرن یانه.. پزشک متولی سعادت . یا خیانت . بهشت یا جهنم افراد نیست. وبه وظیفه خود که درمان و بهبود سلامتی است فکر میکند وعمل میکند وبس . اما اینکه فرد بزه کار شده . مجرم و جنایتکار هست ویا خواهد ماند. جای دیگری میلنگد . که وظیفشو به خوبی انجام نداده و نتونسته فرد را به لحاظ اخلاقی درستکار بار بیاورد. اون آموزش و پرورش ماست . نهادی دینی ما هستند. میزان باورهای دینی و انسانی فرد هستش . یک پزشک وظیفه سلامت سازی و افزایش طول عمر انسانها را دارد و یک معلم . یک روحانی . یک کشیش . یا بطور کلی نظام آموزش و دینی وظیفه انسان سازی و هدایت آدمها را دارد . پس هر کدام باید به نحو احسن وظیفه خودشونو انجام بدهند .

  • ناشناس ارسالی در

    اولا گفته امتناع از درمان «فرد ب» منجر به کوری او می شود، درحالی که پزشک اول برای خودداری خود از درمان افزایش میل جنسی «فرد الف» با چنین اجباری روبرو نیست.

    باید توجه داشت که کور شدن در اب مروارید برگشت پذیر است اما عدم درمان کاهش میل جنسی ممکن است برگشت پذیر باشد یا نباشد


    دوما گفته بیماری آب مروارید یک آسیب جدی محسوب می شود اما کاهش میل جنسی مطمئنا باعث ناراحتی است و شاید یک معلولیت به حساب بیاید اما این مشکل یک آسیب جدی نیست

    به نظر می رسد که این حرف نیز صحیح نباشد.

    بنظرم باید در تهیه این متن علاوه بر حقوقدان یک روانپزشک و جامعه شناس نیز نقش داشته باشد

  • ناشناس ارسالی در

    حیف از وقتی که صرف ی مشت دری وری کردم وخوندم پس مقوله انسانیت و بخشش و ۰۰۰ چی میشه!

    • دکتر گاوچرون از کومور ارسالی در

      اتفاقا نتیجه نهایی که این نوشته به سمتش میل کرد کاملا درست بود. تنها انتقاد من اینه که چرا با این همه وسواس خواستند مطلب رو جا بندازند و تازه خواننده رو دچار این توهم بکنند که نکنه این کار، غیر انسانیست؟
      در بحث های حقوقی، منطق و عقل تحلیلی، حرف اول رو میزنند نه انفعلات عاطفی انسانی که مصون از افراط و تفریط نیستند.
      انسانیت و بخشش، مفاهیمی کلی و گاه شعاری هستند که لازمه موشکافی شده و منطقی بررسی بشن.
      ما گاهی انسانیت رو با ترحم بیجا و بخشش غیر سازنده اشتباه میگیرم و با این دیدگاه افراطی، حتی اصل تنازع بقا و خوردن حیوانات و گیاهان هم توسط انسان، از جانب برخی، غیرانسانی عنوان میشه!
      وقتی اصل بر بقا و حفظ حیات فردی و در موارد تزاحم حفظ حیات جمعی و اکثر افراد باشه؛ لازمه که انگل ها، ویروس ها و اعضای فاسد به کلی قطع شوند و این خود انسانیت و لطف است هم در حق جامعه و هم در حق جانی (با دیدگاه خداباورانه او هم به ظلم بیشتر نخواهد پرداخت و با دیدگاه ماده باورانه نیز اگر چه فایده ای نخواهد برد اما ضرورتی اجتناب ناپذیر است)

  • ناشناس ارسالی در

    فقط اعدام!

  • بهزاد ارسالی در

    چقدر وراجی کرده نویسنده!!!

  • ناشناس ارسالی در

    مزخرف ننویس

  • ناشناس ارسالی در

    چرت محض

  • ناشناس ارسالی در

    خود نویسنده یک روانی است

  • ناشناس ارسالی در

    تا این لحظه از کامنتها مشخصه که فقط دکتر گاوچرون متن رو فهمیده .
    هیچکدومتون متن رو کامل نخوندید اگرم خوندید اصلا نفهمیدید چیه داستان فقط الکی تز میدید

    • دکتر گاوچرون از کومور ارسالی در

      سخت است حرفت را نفهمند؛
      سخت تر آن است که اشتباهی بفهمند.
      (طبق معمول از دکتر شریعتی! نشد اینشتین! نشد نیچه! کی به کیه)

  • حاتم ارسالی در

    ازبعدسه فيزيكى ازديدگاه اجتماعى گفته

  • ناشناس ارسالی در

    دکتر ها از کجا به چنین اطلاعاتی رسیده بودند ؟ خب اگر علم فرا زمینی دارند ( شما بخونید توهم ) از نظر ما هم اگر بزنند و بیماران را نابود کنند هم ایرادی ندارد

    • ناشناس ارسالی در

      بابا پزشکان علم زمینی هم ندارن که اگه داشتن بالاخره بعد از قرن ها که از خلقت آدمیزاد میگذره تونسته بودن سرطان و دیابت و هپاتیت و ام.اس و فشارخون و...... رو درمان کنن!خخخخخخخخخخخخ

  • رضا ارسالی در

    خدا خیرتون بده، هم نویسنده مطلب. هم کامنت گذاران محترم. یعنی عالی هستین همتون..
    یه دل سیر خندیدم.

  • محسن ارسالی در

    بنام او که عیب ها را می پوشاند.
    چه بسا مفسد پس از درمان راه دیگری در پیش بگیرد.
    همه باید تنها بر وظیفه خود متمرکز شوند و گرنه جامعه در ورطه نابودی می رود.

  • ناشناس ارسالی در

    مزخرفترین چیزی بود که تا حالا خوندم

  • ناشناس ارسالی در

    دوستانی که مطلب فوق رو چرت محض میدونن به احتمال زیاد دانش آموخته رشته های ریاضی فنی هستن که جز صفر و یک حالت دیگه ای رو نمی تونن فرض کنن. رشته هایی مثل حقوق ، جامعه شناسی و ... سرشار ازین چالش های فکری و فلسفیه

  • ناشناس ارسالی در

    با سلام. بنده اصلا فکر نمی کنم موضوع بحث "چرت و پرت" باشد و موشکافی آن ضروری به نظر می رسد. پیشنهاد بنده اینست که چون فقط یک قاضی عادل می تواند جرمها را تشخیص و برای آنها حکم دهد، لذا ضروری است هر فردی کار و مسئولیت خود را به نحو احسن انجام دهد. یعنی اینکه پزشک درمان خود را به نحو احسن انجام دهد. اما، اینکه جرم تکرار شود، ریشه در این دارد که دستگاه قضایی و همچنین پلیس پیشگیری مسئولیتهای خود را به احتمال قوی خیلی دقیق انجام نمی دهند. مثلا اگر فرد متجاوز به بیست سال زندان محکوم شود و حکم اجرا گردد، در اینصورت این فرد در طول زندگی خود نمی تواند عمل نادرست خود را تکرار نماید.

  • ناشناس ارسالی در

    فارغ از چرت بودن یا نبودن محتوا ،چالش فکری و مغزی است به درد کلاس های فلسفه می خورد که با سوال و جواب پیش برود

  • علیرضا روشنی ارسالی در

    وظیفه هر پزشکی ازجمله این دو پزشک معالجه کامل هر بیماری است
    حتی دشمن که قطعا پس از درمان خون ریزی خواهد کرد
    و پزشکان سوگند خورده اند
    پس با سرپیچی ارادی و منظق گرایانه در همین ابتدا خود پزشک سوگند شرافت را زیر پا گذاشته است
    حال وظیفه نهادهای دیگر جامعه که پیگیری جرمها و مجرمین و دستگیری و محاکمه و مجازات آنهاست بماند و هیچ ارتباطی به پزشک ندارد
    پزشکان حتی نباید مراجعه بیماران را هم به دلیل رازداری به جایی گزارش نمایند مگر مراجعه بیماران مشکوک به بیماریهای مسری که باید گزارش شوند
    پس بر دوش هیچ یک از پزشکان در زمان طبابت باری نیست جز درمان بیمار

    • دکتر گاوچرون از کومور ارسالی در

      اتفاقا سوال اصلی دقیقا همینجاست که عملکرد پزشک باید منطق گرایانه باشه یا عاطفه گرایانه؟ چه چیزی انسان رو از حیوانات متمایز کنه؟ انفعالات عاطفی رو حیوانات هم دارند ولی همانطور که گفتم مصون از افراط و تفریط نیست. گاهی یک حیوان به خوراک لازم خودش بی جهت محبت میکنه و گاهی از فرط گرسنگی بچه خودش رو هم میخوره! اینه عاطفه محض. اما وقتی عواطف ما، غضب و شهوت ما تحت انقیاد و فرماندهی عقل تحلیلی و منطقی قرار بگیرند، بهتر کنترل میشن. پس وجه اشرفیت انسان همین قوه فرماندهی عاقله اس که او را در جایگاه عدالت و اعتدال قرار میده.
      در رابطه با معالجه دشمن، این کار در کجا لازمه؟ در مقام اسارت یا در مقام محاربه؟ در مقام محاربه، دشمنی که ممکنه درمانش منجر به کشتن افراد بیشتری بشه چرا باید درمان بشه؟ این حتی با دورنمایی وسیع تر، با عاطفه انسانی هم همخوانی نداره چه برسه به منطق!
      اما مداوای اسیر هم دلیل منطقی داره چون تحت کنترل خودمونه و آزاد نمیچرخه (و علاوه بر اینکه امکان آزارسانی برای او نیست امکان هدایتش هم هست) و هم دلیل نقلی داره که دلایل نقلی هم خالی از حکمت ها و علت های عقلانی و عقلایی نیستند.
      رازداری هم باز با همین مبنای وجه عقلی و عقلایی داشتن محترمه. یعنی یک اصل مجزا و حاکم نیست که حکم کنه پزشک باید مطلقا رازدار باشه. و در نهایت حتی سوگندنامه پزشکی هم باید با مناط و ملاک عقلی تنظیم بشه و سپس اصل موضوعه قرار بگیره. پس اصل حقیقی همچنان همان احکام کلی عقلی و عقلایی هستند.
      عقل تولید فلسفه و جهان بینی میکنه و امرا و زعمای قوم تولید ایدئولوژی و مرامنامه های سیاسی و اجتماعی و ... میکنند و سایر عقلا عمل میکنند بر طبق این جهان بینی و ایدئولوژی. این فرآیند همواره بر پهنه زندگی بشر باید سایه افکن باشه.

  • ناشناس ارسالی در

    همش لیچار بود

تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید