فرادید | فرض کنید یک پزشک در حین درمان ناتوانی جنسی یک مرد (بیایید او را «فرد الف» صدا کنیم) کشف کند که او قبلا به چندین زن تجاوز کرده است و پزشک از ترس اینکه درمان «فرد الف» منجر به افزایش جنایت های او شود، از درمان او خودداری کند. از نظر بسیاری از افراد خودداری از خدمات درمانی در چنین مواردی کاملا قابل قبول است. البته این موضوع آنچنان که به نظر می رسد ساده نیست چرا که احتمالا برخی معتقدند که «فرد الف» به لحاظ حقوق انسانی حق درمان دارد، در مقابل هم برخی از ما فکر می کنیم که پزشک مورد نظر بر اساس حقوق انسانی اش مجبور به درمان «فرد الف» نیست. اگر ترس پزشک از جنایت های بعدی «فرد الف» مبنای درستی داشته باشد حداقلش این است که پزشک مجبور به درمان «فرد الف» نیست.
به گزارش فرادید به نقل از ایان ، حالا یه مورد متفاوت را در نظر بگیرید. فرض کنید که یک چشم پزشک پیش از عمل آب مروارید چشم یک مرد متوجه شود که او دزد سریالی بانک است (من بعد او را «فرد ب» بنامیم) و چشم پزشک با این استدلال که ممکن است درمان بینایی «فرد ب» که در حال کور شدن است منجر به دزدی های بیشتری شود از انجام عمل امتناع کند. از بسیاری جهات این دو مورد شبیه به هم هستند. اما به نظر می رسد که به لحاظ اخلاقی با هم تفاوت دارند. در مورد دوم امتناع چشم پزشک از درمان «فرد ب» به نظر قابل قبول نمی رسد حالا هر قدر هم که ترس او از دزدی های بعدی مبنای درستی داشته باشد.
چرا این موضوع گیج کننده است؟ به این خاطر که امتناع از درمان «فرد ب» منجر به کوری او می شود، درحالی که پزشک اول برای خودداری خود از درمان افزایش میل جنسی «فرد الف» با چنین اجباری روبرو نیست.
اینجا یک عقیده اولیه وجود دارد: ممکن است کسی بگوید که کاهش میل جنسی یک «بیماری واقعی» نیست. کاهش میل جنسی مطمئنا باعث ناراحتی است و شاید یک معلولیت به حساب بیاید اما آیا این مشکل یک آسیب جدی است؟
به نظر می رسد که این طور نباشد اما بیماری آب مروارید یک آسیب جدی محسوب می شود. بنابراین ممکن است نتیجه بحث این باشد که دلیل ما برای درمان «فرد ب» قوی تر از ادعای ما در خصوص حقوق انسانی «فرد الف» برای درمان باشد. اما حتی اگر این ادعای ما درست باشد که کاهش میل جنسی به خودی خود یک بیماری به حساب نیاید، ممکن است این مشکل باعث بروز یک آسیب جدی بشود. فرض کنید که «فرد الف» دچار یک بیماری شده که تولید سطح تستوسترون را در بدن او کاهش می دهد و به همین دلیل میل جنسی او کاهش یافته است. تصور کنید که درمان آن بیماری توسط پزشک باعث بهبود میل جنسی «فرد الف» شود. با این حال هنوز به نظر می رسد که خودداری پزشک از درمان «فرد الف» به این دلیل که بهبود او ممکن است باعث جرایم جنسی بیشتری شود منطقی باشد.
تفاوتی که پاسخ دوم دارد این است که این پاسخ در مورد تفاوت تاثیرات شرایطی که این دو مرد با آن مواجه هستند، تجدید نظر می کند. اثرات کاهش میل جنسی ممکن است به مراتب کمتر از تاثیرات نابینایی بر زندگی فرد باشد. کاهش میل جنسی از برخی جنبه ها بر زندگی افراد تاثیر گذار است اما نابینایی تقریبا در هر جنبه ای از زندگی که در نظر بگیرید تاثیر می گذارد. بنابراین امتناع از درمان آب مروارید چشم «فرد ب» نسبت به خودداری از درمان کاهش میل جنسی «فرد الف» تاثیرات بسیار بیشتری در زندگی او می گذارد.
به همین دلیل برخی ممکن است بگویند که دزد حق بیشتری برای درمان دارد. اما تفاوت های دیگری هم در کار است. یک بار دیگر فرض کنید، دلیل کاهش میل جنسی «فرد الف» کاهش سطح تستوسترون در بدن او باشد و این کاهش تاثیرات زیادی در زندگی او داشته باشد. مثلا فرض کنید که کاهش تستوسترون باعث شود که او در همه حوزه های زندگی به فردی ضعیف و حقیر تبدیل شود در حالی که او پیش از این فردی باهوش، بلند پرواز و متهور بوده. در حال حاضر او خود را فردی کم حرف، ماخوذ به حیاء و نجیب می داند و به نظر می رسد که پزشک «فرد الف» به درستی می تواند از درمان او در صورتی که ترسش از جنایت های بعدی او مبنای درستی داشته باشد خودداری کند.
البته تفاوت های دیگری هم در این بین وجود دارد. یکی این است که نوع جرم این دو نفر از هم متفاوت است. ممکن است که جرایم جنسی یک مسئله پزشکی محسوب شود در حالی که دزدی از بانک به هیچ وجه اینطور نیست. از همه این ها گذشته جرایم جنسی مستقیما به سلامت روانی و گاهی جسمی افراد آسیب می رساند در حالی که تاثیرات روانی یا جسمی که سرقت از بانک به جا می گذارد کمتر رایج و به طور غیر مستقیم است. بنابراین ممکن است پزشک «فرد الف» موظف باشد برای جلوگیری از جنایت های جنسی از درمان «فرد الف» خودداری کند اما چشم پزشک برای جلوگیری از سرقت های بعدی بانک چنین وظیفه ای بر عهده نداشته باشد.
اما این کل ماجرا نیست. حالا بیایید تصور کنیم که «فرد الف» که متجاوز جنسی است به دلیل بیماری آب مروارید در حال کور شدن است. آیا یک جراح چشم پزشک می تواند به نحو معقولی به این دلیل که درمان او منجر به جنایت های دیگر می شود از جراحی او امتناع کند؟ مطمئنا نه. حتی اگر تجاوز جنسی یک مسئله پزشکی باشد مطمئنا نباید این موضوع در درمان کوری فرد لحاظ شود.
اگر نه شرایط پزشکی و نه ماهیت جرم، میان این دو مورد به لحاظ اخلاقی تفاوت ایجاد نمی کند، پس چه چیزی موجب می شود تا ما این دو مورد را از هم متفاوت بدانیم؟ شاید این تمایز حاصل ارتباط میان این دو باشد. این مورد را در نظر بگیرید: درمان کاهش میل جنسی، و جراحی آب مروارید در برخی موارد می تواند مصداق شراکت در جرم محسوب شود. اما نحوه این شراکت متفاوت است. کمک به افرایش میل جنسی می تواند به طور مستقیم باعث افزایش انگیزه فرد برای انجام کار مجرمانه شود. این در حالی است که درمان آب مروارید یک متجاوز جنسی به طور مستقیم انگیزه او را برای جنایت های بعدی افزایش نمی دهد.
اما آیا به لحاظ اخلاقی این تفاوت مهم است؟ اینطور به نظر نمی رسد. فرد سومی را در نظر بگیرید. همانند «فرد الف»، فرد سوم هم سابقه تجاوز جنسی دارد و مثل او به پزشک مراجعه کرده است. با این همه مشکل این فرد کاهش میل جنسی نیست بلکه بی حالی و ناتوانی است. پزشک این فرد در صورتی که دلایل معقولی داشته باشد که بهبود این فرد منجر به تکرار تجاوزات او می شود آیا می تواند از درمان او سرباز زند؟ به نظر می رسد که این طور باشد. در حالی که درمان بی حالی و ناتوانی همانند درمان نابینایی می تواند به ارتکاب جرم و جنایت کمک کند ولی انگیزه برای انجام این کار را افزایش نمی دهد. حداقل به طور مستقیم در افزایش آن تاثیر ندارد. بنابراین به نظر نمی رسد تمایز میان انگیزه و توانایی زمینه ای را برای توضیحی که می دهیم فراهم کند.
پس چطور می توانیم از شر این مشکل خلاص شویم؟ شاید باید بپذیریم که پاسخ های شهودی ما به این موارد گمراه کننده هستند. شاید به طور واقعی میان این موارد یک تفاوت اخلاقی وجود نداشته باشد. پس سوال این است که از چه راهی باید این مشکل را حل کرد؟ آیا علیرغم شواهد اولیه باید بگوییم که پزشک می باید کاهش میل جنسی «فرد الف» را درمان کند همانطور که چشم پزشک می بایست آب مروارید دزد را جراحی کند و اینکه دسترسی به خدمان پزشکی بدون لحاظ کردن جرم جنایت یک حق انسانی است؟ یا باید به طور غیر مستقیم بگوییم که چشم پزشک بر اساس حقوق انسانی خود می تواند از جراحی چشم دزد امتناع کند؟
یک مسئله در اینجا این است که آیا نگرانی های متخصصان پزشکی در خصوص احتمال وقوع جنایت در آینده پذیرفتنی است یا نه؟ اعتقاد عمومی بر این است که پزشکان باید این نگرانی ها را کنار بگذارند، آنها باید بدون اینکه در خصوص جرم احتمالی بیماران در گذشته کنکاش کنند یا در مورد ارتکاب جرایم آنها در آینده فکر کنند، به تمام بیماران خدمات پزشکی ارائه دهند. از این منظر خدمات پزشکی باید هم به «فرد الف» و هم به «فرد ب» ارائه شود. اما اعتقاد عمومی در خصوص درمان اینگونه افراد، پیش از این غلط از آب درآمده و مواردی نظیر مورد «فرد الف» برای ما این سوال را به وجود می آورد که آیا این بخش از اعتقاد عمومی باید محترم شمرده شود یا نه.
رویکرد دیگر به این موضوع این است که ما به عقلمان رجوع کنیم و بر تفاوت این موارد پافشاری کنیم و معتقد باشیم که این موارد با هم یک تفاوت اخلاقی دارند حتی اگر نتوانیم آن تفاوت را توضیح دهیم. اما در این مورد باید برای توضیح این تفاوت، بررسی ها را ادامه دهیم چرا که بدون این توضیح به سختی می توان مطمئن شد آنچه را که شهود می نامیم واقعا تعصب نباشد.