ماجرای نیمروز "دلار"

ماجرای نیمروز "دلار"

ساعت به دو نزدیک می‌شود. صرافی که تازه باز کرده بود، باز کرکره را پائین می‌کشد. مردمِ در صف اعتراض می‌کنند. صدای فریاد‌ها بلندتر می‌شود. عددِ چهار رقمیِ سرخ روی تابلوی نرخ ارز تغییر می‌کند، پیرمردِ انتهای صف سیگارش را روشن می‌کند و می‌گوید: «به این می‌گویند "جنگ" ...»

کد خبر : ۵۴۱۹۸
بازدید : ۱۵۴۰
ساعت به دو نزدیک می‌شود. صرافی که تازه باز کرده بود، باز کرکره را پائین می‌کشد. مردمِ در صف اعتراض می‌کنند. صدای فریاد‌ها بلندتر می‌شود. عددِ چهار رقمیِ سرخ روی تابلوی نرخ ارز تغییر می‌کند، پیرمردِ انتهای صف سیگارش را روشن می‌کند و می‌گوید: «به این می‌گویند "جنگ" ...»

دلار چه کاری به کار مردم دارد؟
چند وقتی است که دلار هر روز گران‌تر می‌شود. امروز هم دلار مدام خودش را از ۵۵۰۰ بالاتر می‌کشد. در میدان فردوسی تجمع پراکنده مردم دیده می‌شود. صرافان دلار نمی‌فروشند و در مورد وضعیت ارز و آینده بازار فقط می‌گویند " نمی‌دانیم".

در میدان فردوسی اکثر صرافی‌ها برگه‌ای به شیشه چسبانده‌اند " خرید و فروش ارز نداریم، لطفا سوال نکنید".

یکی از این صرافان به فرارو می‌گوید: «معلوم است نمی‌فروشیم، تکلیفمان معلوم نیست. وقتی انقدر نوسان قیمت داریم چطور بفروشیم؟».

اما چند صرافی حوالی خیابان منوچهری که ظاهرا قصد دارند دلار بفروشند بسیار شلوغ است.

صدای فریاد مردم شنیده می‌شود. می‌گویند از صبح توی صف هستند. ولی هنوز دلاری فروخته نشده است. یکی از این صرافی‌ها ساعت دو بعد از ظهر قیمت بانک مرکزی را روی تابلو نمایش می‌دهد. کرکره را بالا می‌زند، مردم هجوم می‌آورند، اما خبری از فروش نیست.

کارمند صرافی در حالی که در را محکم نگه داشته است در جواب اعتراض مردم می‌گوید " همینی که هست".

درِ صرافی‌هایی که ارز مسافرتی هم می‌دهند بسته است. مردمِ زیادی پشت در جمع شده اند. یکی از آن‌ها با مسئول صرافی چانه می‌زند. «فردا مسافرم، از این دلال‌ها هم نتوانستم بخرم، این‌ها زدوبند دارند، می‌خواهند برود بالاتر».

بعضی از افرادی که در صف ایستاده‌اند می‌گویند حتی دستفروشان هم دلار ندارند. مرد میانسالی که برای پسرش دلار می‌خواهد می‌گوید «با یکی از این دلال‌ها قرار گذاشتم، گفت: فقط نقد، گفتم باشد، ولی بعد از دو دقیقه غیبش زد، شاید از پلیس ترسید».
ماجرای نیمروز


اما در کنار صرافی‌ها تجمع‌های دیگری هم دیده می‌شود. تقریبا در هر قسمتی از خیابان فردوسی عده‌ای جمع شده‌اند.

عباس صاحب یک کفش فروشی از شلوغی محل کسب شکایت می‌کند: «دلالان، دستفروشان و مردم همیشه اینجا جمع می‌شوند، داخل پاساژ و حتی مغازه می‌شوند. این روز‌ها فروش نداریم. چند بار نامه و استشهاد جمع کردیم که این‌ها را جمع کنند، اما خبری نیست».

امروز ماموران نیروی انتظامی هم در کنار مکان‌های شلوغ‌تر حضور دارند.

در بین جمعیت صحبت‌های مختلفی شنیده می‌شود. "کی دلار دارد؟ چند می‌دهد؟ "
دلار چه کاری به کار مردم دارد؟


بین همهمه‌ها و زمزمه‌ها، اما کسانی هم پیدا می‌شوند که با صدای بلندتری حرف می‌زنند. این‌ها که معمولا قد بلندی دارند و چند تکه کاغذ از کیف کمری‌شان بیرون زده مدام می‌گویند " چقدر می‌خواهی؟ دارم؛ اما فقط نقد، گفتم فقط نقد".

بعضی‌ها مدام با تلفن صحبت می‌کنند، مشورت می‌کنند و از قیمت آینده می‌پرسند. " الان می‌دهند ۵۶۰۰. بخرم؟ به نظرت می‌ارزد؟ بیچاره نشویم؟ "

فردی که پس از پیدا نکردن دلار در چهار راه استانبول به میدان فردوسی آمده یکی از دلالان را کنار می‌کشد. " هر چقدر داری می‌خرم، ازین بالاتر هم می‌رود".
دلار چه کاری به کار مردم دارد؟

چند دستفروشی که به آن‌ها برخوردیم بیشتر از دو هزاردلار نمی‌فروختند. یک دستفروش می‌گوید فقط یک بسته دارم. وقتی از یکی از آن‌ها پرسیدیم چرا بیشتر نمی‌فروشید گفت" خدا را چه دیدی؟ شاید فردا شد هفت تومان".

مردمی که در صف صرافی‌ها بودند کم کم محل را ترک می‌کنند. جوانی در حال سوار شدن روی موتور به مسئول صرافی می‌گوید: «شما که کلا نمی‌دهید، دلال‌ها هم که بین خودشان می‌فروشند، آخر چه می‌خواهد بشود؟».
دلار چه کاری به کار مردم دارد؟


یک صرافی که تازه باز کرده بود دوباره در مغازه را می‌بندد. مردمِ در صف اعتراض می‌کنند و صدای فریاد بلند می‌شود. عدد روی تابلوی نرخ ارز عوض می‌شود، پیرمردِ انتهای صف سیگارش را روشن می‌کند و می‌گوید: "به این می‌گویند جنگ ... "
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید