خوشبختی با طعم قاتل سفید!
حاشا و کلا که فکر کنید من اعتراضی به خوشبختشدن هموطنان دارم فقط فکر میکنم خوشبختشدن هم جزء یکی از صنعتهای زندگی امروزه شده است. عجالتا اگر هنوز کسی باقی مانده که خوشبخت نشده، میتواند از نسخه مرحوم مادربزرگ دوستم پیروی کند؛ نمک بخورد و آنقدر زندگی کند تا حوصله اش سر برود.
کد خبر :
۶۴۷۲۱
بازدید :
۱۴۰۱
گیتی صفرزاده | به نظر من در زندگی باید از دو چیز پرهیز کرد؛ اول مصرف بیش از حد نمک، دوم گوشکردن به توصیه دیگران درباره راههای خوشبختی. درباره اولی صد درصد اطمینان ندارم فقط به نقل قول پزشکان در مورد قاتل سفید بسنده میکنم وگرنه مادربزرگ یکی از دوستان در حالی که قوت لایموت زندگیاش کباب و آبگوشت و مقدار معتنابهی قاتل سفید بود، با برگه آزمایشی که همهچیزش در حد طبیعی بود تا صدسالگی زندگی کرد و عاقبت هم فقط به این دلیل به عالم ملکوت پر کشید که دیگر حوصلهاش از زندگیکردن سر رفته بود.
اما درباره پرهیز دوم صد درصد مطمئنم! شما فرض کنید پزشکی باشد که به همه بیمارانش یک نسخه برای معالجه بدهد، آیا به او اطمینان میکنید؟ یعنی قبول میکنید که بیمار سرطانی با آنکه سرماخوردگی فصلی گرفته، نسخه بهبودشان یکی است؟ عقل سلیم میگوید خیر.
بااینحال از صبح تا شب در شبکههای اجتماعی رسمی و غیررسمی، بیلبوردهای شهری و سمینارهای ریز و درشت، اول معنای خوشبختی همگانی را توی چشممان میکنند:
خوشبختی یعنی نان بربری کنار چایی شیرین، خوشبختی یعنی پاییز و بارش باران، تابستان و درخشش خورشید، زمستان و گلولههای برفی و بهار و چهچهه کبک دری (این نوع خوشبختی برای کلاسهای فصلشناسی هم کاربرد دارد)، خوشبختی یعنی باور کنید همه بیشعورند الا من و شما و اقوام نزدیک، خوشبختی یعنی باور کنید همه خوبند (و احتمالا من و شما و اقوام نزدیک خوبتر)، خوشبختی یعنی همین امروز (و تمامی تلاش بشر برای ساخت تقویم و زمانبندی چیزی نبوده جز وسیلهای برای بهخاطرسپردن روز تولدها و موعد پرداخت قسط وام بانکی)، خوشبختی یعنی لذتبردن مدام و به اندازه سرسوزنی احساس رنجنکردن و البته خوشبختی یعنی قناعت و نیکی و مهربانی و یادآوری اینکه منزل آخرمان همان یک وجب جاست (که البته نرخش در پیامها ذکر نمیشود).
بعد از اینکه خوب مفهوم خوشبختی باورمان شد، مرحله بعد دادن راهکارها و روشهای عملی خوشبختشدن برای تمامی نفوس است:
خاموشکردن ذهن ولو با چکش و قراردادن لبخند خجستهوار روی لب ولو با چسب، کشیدن نفس عمیق رو به زاویه ۴۵ درجه غربی و بیروندادنش رو به ۴۵ درجه شرقی، نخوردن لوبیا چشمبلبلی به مدت یک هفته و همزمان نوشیدن آب با جلبکهای دریای آزاد به میزان روزی یک لیتر، همفازشدن با چرنده و پرنده و خزنده برای ازبینبردن کارمای بدیهای اجداد پشمالویتان بر زمین که برای حفظ حیات بوفالو شکار میکردند و قسعلیهذا.
حاشا و کلا که فکر کنید من اعتراضی به خوشبختشدن هموطنان دارم فقط فکر میکنم خوشبختشدن هم جزء یکی از صنعتهای زندگی امروزه شده است. عجالتا اگر هنوز کسی باقی مانده که خوشبخت نشده، میتواند از نسخه مرحوم مادربزرگ دوستم پیروی کند؛ نمک بخورد و آنقدر زندگی کند تا حوصله اش سر برود.
۰